اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

اپوزیسیون ایرانی از جمله در صدسال  اخیر همواره بین  آرمان‌گرایی و عمل‌گرایی، همبستگی و گسست، دیگر‌تخریبی و خود‌تخریبی در نوسان بوده است. این مقاله در تلاش است تا بصورت خلاصه این وضعیت و پدیده پیچیده را از منظر روان‌شناسی جمعی و دینامیک گروهی بررسی کند، زیرا بسیاری از شکست‌ها و ناکامی‌ها هم ریشه در فشار و سرکوب حکومت‌ها دارند، هم در الگوهای رفتاری و روانی نیروهای اپوزیسیون.

خودزنی سیاسی و روان‌شناسی گروهی

در روان‌شناسی اجتماعی، پدیده‌ای به نام «نزاع درون‌گروهی» وجود دارد. هرچه یک گروه بیشتر تحت فشار بیرونی باشد، احتمالاً به انسجام نیازمندتر است، اما در عین حال، رقابت برای رهبری، نیاز به دیده‌شدن و تعارض ایدئولوژیک تنش‌های درونی را تشدید می‌کند. به نظر می‌آید اپوزیسیون ایرانی بارها دچار این الگو شده است. در دوران مشروطه، شکاف بین اعتدالیون و دموکرات‌ها به جنگ داخلی انجامید. در دهه ۴۰ و ۵۰، اختلافات ایدئولوژیک چپ و ملی‌گرا مانع اتحاد شد و در تبعید، رقابت‌های شخصی و سازمانی مشروعیت سیاسی مخالفان را فرسوده کرده است. از منظر روان‌شناسی، این وضعیت را می‌توان با پدیده‌ی «خودویرانگری جمعی» توضیح داد که در آن گروهی دارای هدفی مشترک هستند، اما افراد انرژی خود را صرف نزاع مخرب درونی می‌کنند، نه تلاش برای دستیابی به راه های سازنده در فضایی دمکراتیک و محترمانه. در نهایت همان چیزی را که می‌خواهند بسازند (مثلاً ایجاد همبستگی برای تغییر سازنده اجتماعی) را تخریب می‌کنند.

تضاد آرمان و عمل

بخش مهمی از ناکامی اپوزیسیون در تضاد میان گفتمان دموکراسی و عملکرد اقتدارگرایانه نهفته است. در روان‌شناسی شناختی این پدیده را «ناهمخوانی شناختی» می‌نامند. وقتی گروهی شعار آزادی می‌دهد، اما در عمل تمرکز قدرت و حذف رقیب را پیش می‌گیرد، اعضا دچار تناقض می‌شوند. برای حل این تناقض، معمولاً یا دست به توجیه ایدئولوژیک می‌زنند یا رقیب را خائن معرفی می‌کنند. این سازوکار دفاعی شکاف‌ها را عمیق‌تر کرده و مانع تعامل مشترک برای دستیابی به هدف می‌شود.

حافظه شکست و فرهنگ سیاسی

روان‌شناسی فرهنگ سیاسی و حافظه جمعی نشان می‌دهد که جوامع با حافظه تاریخی شکست‌ها زندگی می‌کنند. اپوزیسیون ایرانی میراثی از بی‌اعتمادی و پراکندگی را با خود حمل می‌کند. این «یادمان شکست» باعث می‌شود نیروهای سیاسی بیشتر به رقابت داخلی بپردازند تا به همگرایی برای هدف مشترک. با وجود این چرخه شکست، تجربه‌های تاریخی (انقلاب مشروطه، انقلاب ۵۷، اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۴۰۱) نشان داده‌اند که بحران‌های ملی می‌توانند نقش کاتالیزور روانی برای اتحاد موقت ایفا کنند. اما چالش اصلی این است که همبستگی پایدار به جای اتحاد موقت شکل گیرد.

حکومت‌ها و خودویرانگری

در یکصد سال گذشته، نه تنها اپوزیسیون پراکنده، بلکه خود حکومت‌های ایران نیز گرفتار چرخه‌ای مشابه با اپوزیسیون بوده‌اند: چرخه‌ی خودزنی و دیگرزنی.

در واپسین سال‌های قاجار، تلاش‌هایی برای اصلاحات اداری و آموزشی آغاز شد، اما فساد و ناکارآمدی آن‌چنان پایه‌های مشروعیت را سست کرده بود که انقلاب مشروطه به جای اصلاح، به فروپاشی سلطنت قاجار انجامید.

پهلوی اول با مدرن‌سازی و ایجاد دولتی مرکزی و قدرتمند، دستاوردهای مهمی به‌جا گذاشت، اما سرکوب اجتماعی و حذف نیروهای سیاسی، همان پایه‌هایی را فرسود که می‌توانست استمرار قدرتش را تضمین کند.

پهلوی دوم نیز با «انقلاب سفید» اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را پیش برد، اما فاصله‌ی میان شعار مدرن‌سازی و رفتار اقتدارگرایانه چنان عمیق شد که مشروعیت سیاسی‌اش از درون تهی گشت و در نهایت در انقلاب ۱۳۵۷ فروپاشید.

پس از استقرار حکومت اسلامی، نظام آموزشی به شدت ایدئولوژیک شد. دانشگاه‌ها بسته و استادان منتقد یا غیرهمسو حذف گردیدند. یکی از اهداف اصلی حکومت، پرورش نسلی انقلابی و وفادار بود، اما این پروژه ناکام ماند. نسل‌های پس از انقلاب، به‌ویژه در برابر فساد و ناکارآمدی حاکمیت، به صف منتقدان و مخالفان پیوستند. امروز نیز با سرکوب آزادی‌های مدنی، فساد ساختاری و انباشت بحران‌های اجتماعی و اقتصادی، حکومت در چرخه‌ی خودویرانگری گرفتار آمده است.

می‌گویند: «چاقو دسته‌ی خود را نمی‌بُرد»؛ اما در سیاست ایران، چاقو هم دسته‌ی خود را می‌بُرد و هم دست رقیب را.

راهکارهای روان‌شناختی

برای عبور از تفرقه و دستیابی به انسجام، اپوزیسیون پراکنده ایران باید اعتماد جمعی را صادقانه بازسازی کند و از هرگونه رفتار مخرب مانند توهین و تهمت پرهیز نماید. ایجاد نهادهای مستقل، شفاف و دموکراتیک در اپوزیسیون و تقسیم متوازن قدرت و مسئولیت‌ها به‌صورت جمعی، به کاهش تعارضات کمک می‌کند. همچنین آموزش مدیریت تعارض و تمرکز بر اهداف و برنامه‌های مشترک، انسجام گروهی را تقویت کرده و مسیر گذار به دموکراسی را هموار می‌سازد.

امروزه بسیاری از گروه‌ها و فعالان اپوزیسیون بر ضرورت‌هایی همچون: گذار از حکومت اسلامی ایران، رعایت حقوق بشر، عدالت، دموکراسی، سکولاریسم و حفظ تمامیت ارضی تأکید می‌کنند، اما متأسفانه به دلیل نبود اعتماد متقابل و وجود توهین و تهمت، همکاری و همبستگی لازم شکل نمی‌گیرد.

باید توجه داشت که بهترین زمان برای آموزش دموکراسی و پرورش هم‌زبانی مسالمت‌آمیز، همین امروز است، نه پس از فروپاشی حکومت. آماده‌سازی جامعه و گروه‌های سیاسی برای ارزش‌های دموکراتیک پیش از هر تغییر ساختاری، موفقیت گذار به نظامی پایدار و مبتنی بر همکاری جمعی را تضمین خواهد کرد

در نهایت، هم اپوزیسیون و هم حکومت‌های ایران بارها درگیر الگوی مشابهی شده‌اند: خودزنی و دیگرزنی. حکومت‌ها با سرکوب و انحصار قدرت، و اپوزیسیون با نزاع و تخریب متقابل، هر دو به فرسایش مشروعیت و گسست اجتماعی دامن زده‌اند. این شباهت رفتاری نشان می‌دهد که مسئله صرفاً تغییر قدرت سیاسی نیست، بلکه نیازمند بازاندیشی عمیق در فرهنگ سیاسی و الگوهای روان‌شناختی جمعی است. تنها با عبور از چرخه‌ی خودویرانگری می‌توان تیغ دولبه‌ی اپوزیسیون و تجربه‌ی حکومت‌ها را از ابزار شکست به ابزار تغییر سازنده بدل ساخت.

دکتر علی سرکوهی

روانشناس

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0292427
Visit Today : 159
Visit Yesterday : 1256