ویلیام هزلت به درستی اشاره می کند که تعصب فرزند نادانی است به قول گوته بزرگ هیچ چیزی دهشتناک تر از عملی نیست که جهل و نادانی پشتوانه آن باشد.بدیهی است هرکسی حق دارد به هرچیزی که دوست دارد عقیده داشته باشد و باورهای خود را داشته باشد اما بایستی برای آن دلیل ارائه بدهد اظهار نظر و باور و عقیده ای که سند و دلیل نداشته باشد نامی جز تعصب ندارد و نام عامیانه تعصب همانا خریت است و البته که لازم نیست هر عقیده ای هم محترم شمرده شود.
بیایید فرض کنیم که فردی اعتقاد دارد گاو مقدس است و باید پرستش شود!آیا باید به چنین عقیده ای احترام گذاشت؟ فرد دیگری اعتقاددارد که هرسال باید بچه ای ازخانواده را قربانی کند تا خانواده اش از شر و بدی در امان باشند! آیا حاضرید به چنین عقیده و باوری احترام بگذارید و با آن کنار بیایید؟
پس این فرض که هرکس عقیده خود را دارد و هر عقیده ای هم محترم است فرضی غلط و مغالطه ای بیش نیست.خاصه آنجا که آن اعتقاد و باور نه تنها پشتوانه استدلالی و منطقی نداشته باشد بلکه موجب آزار و اذیت دیگران هم باشد.نمونه مدرن آن راسیسم و نژادپرستی ای بود که حزب نازی درپیش گرفت که به موجب آن فقط نژاد خالص آریایی حق حیات داشت و مابقی باید به کوره های آهک پزی سپرده می شدند.صدام حسین هم زمانی باور داشت که کردها علف های هرز باغ پان عربیسم هستند و باید وجین شوند.دست به بمباران شیمیایی زد تا به قول خود جامعه عربی را ازوجود این علف های هرز! پاک کند!آیا می توان با چنین سخافت و نادانی کنار آمد؟
وقتی جمله ای برزبان می آوریم و اما از آوردن دلیل و استدلال منطقی برای آن عاجز می مانیم این همان تعصب است.تعصب آوار غریو لعنت است.جز لعنت و لعن چیزی نمی زاید.انسان مدرن هر باور و اندیشه ای را از آوندهای نقد و استدلال عبور می دهد.سبک و سنگین شان می کند.مزایا و منافع آن را بر می سنجد و پیامدهای خوب و بد آن را مورد بررسی انتقادی قرار می دهد.درحالی که انسان سنتی با ذهنیتی بسته و مسدود نیازی به احتجاج و استدلال نمی بیند. ذهن انسان ابتدایی و سنتی ذهنی بدون منطق است ازاین رو می تواند تمام تعارضات را درخود جای بدهد.از یک طرف اعتقاد دارد آتش انسان را می سوزاند و ازطرف دیگر معتقد است فردی را به آتش انداختند و آتش براو سلم شد.این ذهنیت بدوی-اسطوره ای و تهی از استدلال در جامعه و زمانه مدرن ما ذهنیتی بسیار خطرناک است.نمونه می خواهید؟ داعش و طالبان که با ذهن بسته و مسدود و اسطوره ای سلاح های کشتار مدرن به دست گرفته اند.وضعیتی هولناک که جهان باید برای آن راه حل بیابد.
جامعه ما هم خالی ازاین وضعیت نیست.سخن گفتن با این جماعت متعصب همانا سخن گفتن با مردگان است.آنها چشم ها و گوش های خود را بسته اند.اهل استدلال و سند و مدرک و منطق نیستند.مولانا در حق این جماعت است که گفت
از احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خون ها بریخت
احمق ارحلوا نهد اندر لبم
من از آن حلوای او اندر تبم
گفت پیغمبر که هرکو احمق است
او عدو ما و غول رهزن است
این جماعت متعصب،پرهیاهو،پرقیل و قال و رهزنان خرد،فرزندان نادانی بیش از همه زاده و محصول آن نوع نظام آموزشی هستند که از کودکی تنفر،نفرت پراکنی،دیگری ستیزی،مرگ خواهی برای این و آن در وجودشان تعبیه شده است.آنها منادیان صلح و آشتی،برابری و برادری،زندگی در روشنایی نیستند بلکه خون و خونخواهی و تباهی و تاریکی می طلبند.چیزی دروجود این جماعت است که ورای اصل لذت فرویدی است آنها مرگ را می طلبند تا از اضطراب وجودی شان خلاص بشوند آنها رحم مادرانه خود را می خواهند.بازگشت به گذشته و میل به اتوپیاجویی درگذشته شان نیز صورتی نمادین از همان بازگشت به رحم مادرانه است.آنها آینده را نمی خواهند بلکه گذشته ای اسطوره ای می خواهند که در رحم آن احساس آرامش و امنیت بکنند.باور کنیم این جماعت بیش ازآنکه مجرم باشند بیمار اند.اینها را باید درمقام بیماران جامعه مدرن درنظر گرفت و نه بیش.
دکتر قربان عباسی