اندیشه ، فلسفه
  • حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) منحل شد
    خبرگزاری فیرات، نزدیک به پ‌ک‌ک روز دوشنبه گزارش داد که گروه شبه‌نظامی حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک)، که بیش از چهار دهه با دولت ترکیه در جنگ بوده است، تصمیم به انحلال خود و پایان دادن به مبارزه مسلحانه خود گرفته است.
  • بنابراین، سقراط یک فیلسوف است برگردان: علی‌محمد طباطبایی
    گای بنت-هانتر از خود می‌پرسد که آیا پدر فلسفه غرب واقعاً فیلسوف است؟ این مصاحبه خیالی، نقدی بلیغ بر نهاد آکادمیک فلسفه، حرفه‌ای‌سازی بیش‌ازحد، و فراموشی ماهیت گفت‌وگویی و اخلاقی فلسفه است. نه‌تنها از نظر
  • نقد جنبش «زن، زندگی، آزادی»؛ چه باید کرد؟ – هوشنگ کوبان
    در نوشته‌ی زیر کوشش می‌شود با رجوع به آرای ماکس وبر، آنتونیو گرامشی، میشل فوکو و تنی چند از فمینیست‌های چپ انتقادی، نقدی درون‌مان از جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» ارایه شود، و بخشی از علل
  • خال‌های دائمیِ پلنگ – ل. تدین نژاد
    یکی از پیامدهای خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، از دست رفتن اعتبار آن کشور و بی‌اعتمادی جهانیان نسبت به پای‌بندی آمریکا به اجرای قراردادهای بین‌المللیِ خود بود. خروج از برجام در آن زمان حاصل تلاش‌های لابی‌های
  • در پاسخ به نکاتی از اطلاعیه‌ی سازمان مجاهدین خلق ایران – بهزاد کریمی
    آنچه ذیلاً می‌آید پاره توضیحاتی است پیرامون مندرجات اطلاعیه‌ا‌‌ی که سازمان مجاهدین خلق ایران اخیراً زیر عنوان «تحریف حقایق در یک مصاحبه با سایت شرق در مورد مجاهدین خلق» انتشار داده است. بنا به اظهارات این اطلاعیه
تاریخ
  • میراث رضا شاه: از تجددگرایی تا استبداد سلطنتی م. روغنی
    رضا شاه در آستانه خروجش از ایران میراثی بجای گذاشت که از تناقضات شایان توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری وی از یک سو در راه مدرن‌سازی و دولت‌سازی کشور گام‌های مهمی برداشته شد و نهادهای تمدنی
  • نفوذ شیطان در حوزه علمیه امیر طاهری
    آیا شیطان رجیم در حوزه علیمه قم نفوذ کرده است تا مانع از آن شود که حوزه در خدمت «برترین هدف انقلاب اسلامی یعنی استقرار تمدن اسلامی» قرار گیرد؟ این پرسشی است که پس از مطالعه سخنان آیت‌الله علی
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
اقتصاد

جنبش شهریورماه ۱۴۰۱، با مرگ مهسا امینی، دختری معصوم که به دست گشت ارشاد به خاطر بدحجابی به قتل رسید، به راه افتاد. پرشور و پیش­بینی نشده و خودجوش. از کردستان با فراخوان احزاب کرد برای اعتصاب و اعتراض شروع شد و اندک اندک به شهرهای دیگر – بزرگ و کوچک – انتشار یافت. همه را در داخل و خارج از ایران شگفت­زده کرد. این شعله­های فروزان و فوران آتش­فشان خشم فروخورده و سرخوردگی عمیق مردم چندان بی دلیل نیست. عملکرد نظام در همه­ی قلمروها باعث گسترش فقر و نابرابری و زندگی نابسامان مردم شده است. منابع درآمد ملی صرف حل مشکلات و بهبود کیفیت زندگی مردم نمی­شود و در عوض به سرزمین­هایی سرازیر می­گردد که نظام برای پیشبرد برنامه­های غیرعقلانی و غیراخلاقی خود صرف تقویت و پایداری گروه­های نیابتی کرده و می­کند. این برنامه­ها به این دلیل غیرعقلانی است که با تحولات منطقه و جهان هم­سو نیست و به دلائل گوناگون مانع توسعه­ی ملی شده و برای ایران جز بی­اعتباری و انزوای بین­المللی نتیجه­ای نداشته است. این برنامه­ها غیر اخلاقی است. زیرا مهم­ترین وظیفه­ی نظام حکمرانی، مدیریت منابع در جهت بهبود کیفیت زندگی مردم است. افزون بر آن، ارقام نجومی فساد سیستماتیک در همه­ی ارکان حکومت و در مدیران ارشد نظام و وابستگان خانواده­های مسؤلان از جمله خانواده­ی رهبر و رواج سبک زندگی تجملی حیرت­انگیز در میان اعضای خانواده­ی روحانیون حاکم و خانواده­ی مسؤلان حکومت، خشم مردم را دوچندان کرده است. به هر حال، در چنین وضعیتی بود که حضور وحشیانه­ی پلیس اخلاقی و گشت ارشاد در خیابان­ها برای برخورد خصمانه و پرخشونت با زنان، با دستور رهبری، خشم مردم را به اوج رساند. قتل دختر زیبا و معصوم کُرد توسط گشت ارشاد که برای نخستین بار با برادرش به تهران آمده بود جرقه­ای بود سوزان بر این انبار باروت نفرت و خشم.

 

واقعیت انکارناپذیر این است:‌ عملکرد نظام حکمرانی و رویکرد رهبری به اداره­ی امور کشور و فساد و ناکارآمدی مسولان، ایران را به انبار باروتی تبدیل کرد که در انتظار یک جرقه بود. اما، نظام در دو قلمرو بسیار کارآمد بوده است: اول، برپایی یک زیرساخت پیشرفته­ی سرکوب برای مبارزه با جنبش­های مردمی. در جنبش اخیر از لیزر هم استفاده می­کند و نیروی انتظامی را وارد صحنه کرده و ارتش را وادار به اعلان موضع در برابر مردم کرده است. این­که این دو تاکتیک اخیر در دراز مدت به سودش خواهد بود یا نه، قابل بحث است. دوم، حذف مخالفانی که در داخل کشور قابلیت رهبری این جنبش­ها را دارند.

شرایط لازم برای ظهور چنین جنبشی از مدت­ها قبل پدید آمده بود. با انتخاب رئیسی، به عنوان رئیس جمهور، مردی با سابقه­ی حضور فعال در کشتار دهه­ی ۱۳۶۰ و بدون برخورداری از شایستگی­های حرفه­ای و اخلاقی برای مدیریت منابع کشور جهت اداره­ی امور پیچیده­ی ایران در داخل و در عرصه­ی بین الملل و ناتوان در گشودن کلاف­های درهم­تنیده­ی مشکلات اقتصادی، نومیدی و سرخوردگی و نارضایتی عمیق آن بخش از مردم را دو چندان کرد که جیره­خوار نظام نبودند. سپردن وزارت­خانه­ها به دست افرادی حقیر و ناکارآمد، آخرین امیدها را بر باد داد. هرچند امید به بهبود اوضاع در بستر ساختار نظام موجود از مدت­ها قبل برباد رفته بود. داستان حیرت­انگیز، شرم­آور و دردناکی را در گزارش خبرنگاری می­بینیم از ماجرای باورنکردنی بی­درایتی رئیسی. رییس جمهور و هیات همراهش در سفر به نیویورک برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل، در شرایطی که خیابان­های ایران صحنه­ی مبارزه با ظلم جمهوری اسلامی است و مردم با از دست دادن جان خود با چنگ و دندان در برابر نیروهای سرکوبگر رژیم می­جنگند و ایرانیان خارج از کشور در نیویورک نزدیک محل اقامت رئیسی مشغول تظاهرات هستند و دوربین رسانه­ها کوچکترین حرکت آنان را زیر نظر دارند، آن­قدر سوغاتی خریده­اند که حمل آن از هتل به فرودگاه با کامیونی بزرگ انجام می­شود! ولع آنان برای مصرف، چشم بی­درایت­شان را کور کرده ورییس جمهور از آن درجه از شعور و درایت سیاسی برخوردار نیست که حساسیت شرایط را درک کند و در این باره به خانواده خود و اعضای تیم همراه تذکر دهد.

تحلیل­گران درباره­ی تمایز این جنبش با جنبش­های قبلی بسیار گفته­اند. شکی نیست که مردم در جریان فرایند مبارزه با نظام، درس­های بسیار آموخته­اند. تاکتیک­ها و روش­ها کیفیت بهتری یافته است. از آن مهم­تر، به نوعی هوشمندی سیاسی دست یافته­اند که به آن­ها بصیرت لازم برای استفاده از فرصت خاصی را می­دهد که حضور رئیسی در مجمع عمومی سازمان ملل پدید آورده و نظام سرکوب را به خویشتن­داری موقتی و بازدارندگی میل به کشتار مردم، آن­گونه که در آبان ۱۳۹۸ اتفاق افتاد، واداشته است.

چند ویژگی مهم این جنبش توجه همگان را به خود جلب کرده است.

اول، محوریت اعتراض­ها بر حجاب زنان و خشم همگانی نسبت به رویکرد سرکوبگرانه و وحشیانه­ی پلیس اخلاقی و گشت ارشاد و تعریف رژیم از زن اسلامی است. نظام جمهوری اسلامی از همان آغاز نشان داد که فلسفه­ی وجودی خود را بر مبنای پیاده­سازی قرائت خاصش از اسلام در جامعه­ی ایران به ویژه در بخش­های سکولار آن تعریف کرده است. در این قرائت خاص، تحمیل حجاب بر زنان و مقابله با ارزش­های دموکراتیکی که زنان طی تحول و نوسازی فرهنگی جامعه­ی ایران کسب کرده بودند، هدف اصلی نظام بود. ایران اسلامی شده، قبل از هر چیز به تعریف بنیان­گذار جمهوری اسلامی، جامعه­ای است که در آن زنان چادر سیاه بر سر کنند و نقش عمده­ی آنان مدیریت خانه و نگهداری از همسر و فرزندان باشد. طی چهار دهه­ی گذشته نبردی جانکاه و نابرابر میان زنان مخالف این آموزه با ارکان نظام جمهوری اسلامی در جریان بود. نظام نمی­توانست از این موضع خود عقب­نشینی کند. چون خوب می­دانست هر گامی به عقب در مورد مطالبات زنان، به معنای فروپاشی هویت و فلسفه­ی وجودی خودش خواهد بود. حجاب به واقع پاشنه­ی آشیل نظام جمهوری اسلامی است. مرگ مهسا و جنبشی که در پی آن شکل گرفت، این پاشنه­ی آشیل را هدف قرار داد. زنان در سرتاسر ایران روسری از سر بر داشتند و جلوی چشمان نظام آن را آتش زدند و خشم فروخورده­ی چهل سال گذشته­ی خود را این گونه بروز دادند. شکی نیست که نظام و رهبری آن این پیام قوی را دریافت کرده است. حال دو راه در پیش دارد. یا همان­گونه که رهبر و رییس جمهور نشان دادند، سکوت کند و یا آن­که از مواضع خود در قبال زنان و حجاب اجباری عقب بنشیند. این سکوت معنای خاصی دارد. یا نشانه­ی ناتوانی نظام در ارائه­ی راه حل و برچیدن و یا اصلاح دستگاه پهناور مقابله با حجاب اجباری است (ستاد امر به معروف و نهی از منکر و پلیس اخلاقی و گشت ارشاد و یگان­های ویژه زنان سرکوبگر زنان و … و …). و یا مانند جنبش­های گذشته، ماشین کشتار خود را با کمک گروه­های نیابتی خود در منطقه وارد میدان کرده و با کشتاری بی­رحمانه جنبش را سرکوب کند. پرسش اساسی این است: سقف کشتار کجاست و بعد از کشتار نظام چه خواهد کرد؟ این جنبش با مطالبات اجتماعی زنان شروع شد ولی به سرعت مطالبات سیاسی آن را فرا گرفت. مردم به خوبی درک کرده­اند که حل مسائل در چارچوب نظام موجود عملی نیست. جمهوری اسلامی خودِ مسئله است و باید از میان برداشته شود. با سرکوب این جنبش مسئله حل نخواهد شد. مردم منتظر بهانه­ی دیگری خواهند ماند. و این بار قوی­تر و گسترده­تر پا به میدان خواهند گذاشت. چون امیدی به اصلاح نظام ندارند و اصلاح نظام را راه حل نمی­دانند، تا دستیابی به هدف تغییر رژیم به مبارزه ادامه خواهند داد..

 

دومین ویژگی این جنبش، حضور شگفت­انگیز جوانان و نوجوانانی است که نظام برای تربیت آنان و تبدیل آنان به انسان­هایی وفادار به رهبر و نظام و ارزش­های اسلامی آن گونه که نظام تعریف کرده، هزاران میلیارد تومان از درآمد ملی این سرزمین را هزینه کرده و سازمان­های متعدد هزینه­خوار بسیاری را مأمور تربیت آنان کرده است. همین جوانان برای مبارزه با همین نظام با شوری انقلابی وارد صحنه شدند و خط مقدم جبهه­ی مبارزه را به دست گرفتند و از جان گذشته و متهورانه با نیروهای سرکوبگر جنگیدند. چرا چنین شد؟ نظام یا باید آن­قدر نادان باشد که واقعیت­های جهان امروز را درک نکند و یا با علم به بیهودگی و ناکارآمدی نظام پرورشی که طی چهار دهه برپاداشته و مدام عرض و طول آن را بسط داده، و آگاهانه و دانسته سرمایه­های ملی را این گونه به هدر دهدو هزینه­های بسیاری را بر جامعه تحمیل کند. این جوانان، زاده­ی عصر دیجیتال هستند. الگوهای فکری و نظام ارزشی و الگوهای رفتاری آنان برگرفته از فضای مجازی است که در آن زندگی کرده و می­کنند. ویژگی محوری شخصیت آنان، فردیت است. از هیچ شخصی، چه رهبر و یا حتی پدر و مادر دستور نمی­گیرند و حرف­شنوی ندارند. منطقی دارند که برای ما بزرگسالان قابل فهم نیست. درکلاس درس می­نشینند و به سخنان معلم به ظاهر گوش می­دهند. در بهترین شرایط برای دل­خوشی پدر و مادرشان به تحصیل خود ادامه می­دهند. ولی روح و جان­شان در جای دیگری است. داستان­های بسیاری می­شنویم از کتاب­سوزان این نوجوانان پس از برگزاری امتحان. نظام نخواسته که این نسل را بشناسد و برای آینده­ی آنان به شیوه­ای اخلاقی و هوشمندانه برنامه ریزی کند. در انتخابات و یا در چنین جنبش­هایی است که تاوان این بی­درایتی را می­پردازد. نظام­های دیکتاتوری انواع گوناگون دارند. در یک سوی پیوستار دیکتاتوران صالح قرار دارند که از اقتدار متمرکز خود در جهت توسعه و پیشرفت جامعه استفاده می­کنند و رفاه و آسایش و بهبود کیفیت زندگی مردم استفاده می­کنند. در سوی دیگر، دیکتاتورانی قرار دارند که از اقتدار متمرکز خود برای تحکیم مبانی قدرت خویش بهره می­گیرند. زندگی و رفاه و آینده­ی مردم دغدغه­ی آنان نیست. رهبری ایران از نوع دوم است. چنین دیکتاتوری نمی­تواند در برابر مردم گوش شنوا داشته باشد. دوست دارد همه را به پیرو و مرید وفادار خود تبدیل کند.در ایران دستگاه رهبری با صرف منابع هنگفت سخت کوشید که چنین آرمان­هایی را محقق کند. ولی شکست خورد. رفتار دختران و پسران جوانی که در خیابان­های ایران می­بینیم، بیانگر این شکست تلخ است. اما، نوجوانان و جوانان ایران این روحیه­ی مبارزه­طلبی و شهامت جنگیدن و رفتن در دل دشمن را از کجا آموخته­اند؟ این نسل دیجیتالی، نسل بازهای ویدئویی هم هست. نسلی است که تا چشم باز کرده در فضای مجازی با استفاده از تاکتیک­های پیشرفته و هوشمندانه با دشمن مجازی جنگیده و با تمام وجود سعی کرده او را از پای درآورد. روحیه و تاکتیک و شهامت مبارزه را این گونه آموخته است. حال در عرصه­ی واقعیت برای دستیابی به آزادی­های لازم که حق اوست و زندگی در فضایی بدون فشار و سرکوب، هر آن­چه را که آموخته به کار می­بندد. این مبارزان، هم دخترند و هم پسر. صحنه­های مبارزه­ی آنان در شهرهای ایران نشان داد که دختران شهامتی شگفت­انگیز دارند و شاید آنان هستند که رهبری این جنبش را در دست دارند.

سومین ویژگی این جنبش، همدلی و هم­بستگی ملی است. برای نخستین بار است که در داخل و خارج از کشور ایرانیان به یاری هم­وطنانِ ستم­دیده­ی کُرد خود شتافته­اند. و برای نخستین بار است که کُردهای ایران در مبارزه با نظام، هم­وطنان خود را همراه و هم­سنگر خود می­بینند. داستان ستمی که بر کُردهای ایران طی تاریخ معاصر رفته، به رغم کوشش سینماگران معاصر هنوز ناگفته مانده است. پدیده­ی کُولبری و مبارزه­ی بی­رحمانه­ی ماموران نظام با آنان، بخشی از داستان است. البته این ستمی است که همه­ی اقلیت­های قومی و به طور کلی بیش از ۵۰ درصد جمعیتی که در فقر مطلق به سر می­برند را گرفتار کرده است. سوخت­بری در سیستان و بلوچستان برای تأمین لقمه­ای نان برای خانواده، گورخوابی در تهران و نمونه­های بسیار دیگراز چهره­های نوظهور فقر را نباید از یاد برد. مهسا امینی نوعی وحدت ملی بی­سابقه­ای را رقم زده که برای آینده­ی ایران بسیار مهم خواهد بود. نظام سخت کوشید که با تبعیض قومیتی مانع شکل­گیری همگرایی و هم­افزایی و هم­بستگی ملی شود. نه تنها سعی کرد ذهن مردم را به گونه­ای شکل دهد که زن و مرد همسان نیستند و جنسیت این دو را از هم جدا ساخته، بلکه کوشید تبعیض­های دیگری را نیز به ما تحمیل کند. با ماشین رسانه­ای و دستگاه پیشرفته­ی سرکوب خود ذهن ما را پر کرد از مفاهیمی چون جدایی شیعه از سنی؛ جدایی بهایی از مسلمان؛ جدایی عرب از ایرانی؛ بلوچ از ایرانی؛ کُرد از ایرانی؛ ایرانی خارج از کشور از ایرانیان داخل کشور؛ چادری از بدحجاب؛ با دین از خداناباور و از همه بدتر، بیگانه با خودی. طبق معیار وفاداری و معیارهایی از این قبیل، بخشی از جامعه را به عنوان «خودی» تعریف کرد و همه­ی امتیازات را در اختیارش گذاشت. سعی کرد جامعه و فرهنگ یکپارچه­ی ایران را پاره پاره کند و همه را به جان هم اندازد. الگوی تفکرش، یکپارچه­نگر و ترکیب­گر و کل­نگر و وحدت­بخش نبوده و نیست. جدایی طلب و تفرقه­انگیز و تجزیه­گر است. از به­جان هم­انداختن بخش­های جامعه و پاره فرهنگ­ها سود می­برد. جنبش اخیر نشان داد که نظام در انجام این مأموریت و پیاده­سازی این رویکرد چقدر شکست خورده است. هویت ایرانی در میان همه­ی بخش­های جامعه هم­چنان پرقدرت باقی مانده است. تنها شکافی که مانده، شکاف میان خودی و غیرخودی است. تجربه­ی تاریخی و یافته­های علوم اجتماعی حاکی از آن است که اگر جامعه به سمت وضعیتی پیش رود که شرایطی فراهم شود که «خودی» ها احساس کنند که منافع و بقای­شان در گرو پیوستن به مردم مبارز است، ریزش در درون ارکان و گروه­ها و افراد وفادار به نظام با سرعت غیرمنتظره­ای اتفاق می­افتد. این ریزش هرچند بسیار کُند ولی مدت­هاست که شروع شده و هم­چنان جریان دارد. اما یک واقعیت را نباید از ذهن دور داشت: انسانِ‌معمولی موجودی است حساب­گر و منفعت­جو. به سمتی روی می­آورد که منافعش تأمین شود. نظام افرادی از این دست را جیره­خوار خود کرده است. هرچند در میان حامیان نظام افرادی هستند که از روی ایمان و اعتقاد و نه منفعت­طلبی از نظام حمایت می­کنند. بسیاری نیز آن­چنان مغزشویی شده­اند که نمی­توانند واقعیت­های نظام را درک کنند. شماری دیگر از طرفداران نظام مأموریتی سری دارند از جانب کشورها و گروه­هایی که منافع­شان در گرو حفظ وضع موجود ایران است. یعنی حفظ وضعیتی که در آن ایران از ثبات و پایداری لازم برای پیشرفت و توسعه برخوردار نشود و هم خودش در بحران به سر برد و هم بحران­ساز باشد. هنوز آمار دقیقی از میزان سودی که شرکت­های تولید کننده­ی اسلحه به خاطر وضعیتی که جمهوری اسلامی در منطقه ایجاد کرده در دست نداریم. و یا از میزان کمک­هایی که گروه­های نیابتی در منطقه دریافت می­کنند و یا مزایایی که رژیم اسرائیل پس از انقلاب اسلامی به خاطر رفتار جمهوری اسلامی طی این چند دهه کسب کرده است و … و… اطلاع نداریم. شناختی علمی از ترکیب و ساختار گروه­های حامی نظام نیز در دست نیست. ولی فرض بر این است که ریزش این گروه­ها با بروز اولین نشانه­های ناتوانی و ضعف دستگاه سرکوب و ضعف نظام رهبری شتاب خواهد گرفت. باید یادآور شد که انسان­های آزاده و مستقل و وطن­پرست و افراد دارای ارزش­های متعالی بسیاری نیز در داخل ایران داریم که از این قاعده مستثنی هستند. نکته­ی مهم­تر آن­که افرادی از این دست داریم که جزء وفاداران نظام بوده­اند. ولی به محض درک ماهیت واقعی نظام به آن پشت کردند و تا پای جان برای منافع ایران و منافع مردم ایران مبارزه کرده­اند. امثال نوریزاد بسیارند. اینان معماران آن بخش از فرهنگ بشری هستند که زندگی­بخش و جاودانه باقی مانده و خواهد ماند.

 

چهارمین ویژگی این جنبش، حضور مجدد دانشجویان در صحنه­ی مبارزات سیاسی و اجتماعی است. پس از جنبش سبز به نظر می­آمد جنبش دانشجویی غیرفعال شده و توان خود را برای حضور در صحنه­ی مبارزه از دست داده است. ولی در جنبش اخیر خلاف آن ثابت شد. حضور گسترده­ی دانشجویان دانشگاه­های سرتاسر کشور نشان داد که جنبش دانشجویی زنده است و می­تواند عرصه­ی مبارزه را به دست گیرد. اعلامیه­ی انجمن­های اسلامی دانشگاه­ها در محکوم کردن رفتار پلیس اخلاقی با مهسا خود جای تأمل بسیار دارد و امیدبخش است.

پنجمین ویژگی، جلب حمایت افکار عمومی جهانی و جوامع مدنی و برخی سران کشورها و افراد سرشناس در سطح بین­الملل است. طی چند روز مهسا امینی در بخش­هایی از جهان به چهره­ای شناخته شده تبدیل شد و هشتک مهسا امینی تا این لحظه ( دوم مهر ۱۴۰۱) در تویتر بیش از ۸۰ میلیون بار بازدید شده است. در تیک تاک این رقم به بیش از ۶۰۰ میلیون رسیده است. در مجمع عمومی سازمان ملل، در دیدارهای رئیسی، رؤسای دولت­ها و مقامات و رسانه­ها در این باره او را مورد سؤال قرار داده­اند. در مورد واکنش دولت­ها به یک واقعیت باید توجه داشت. هر کشوری در رابطه با کشوری دیگر در پی بیشینه­سازی منافع خویش است. نباید انتظار داشت که کشوری در مناسبات خود با کشوری که حقوق بشر را در جامعه­ی خود پایمال می­کند و مردم خود را بی­رحمانه می­کشد، منافع خود را کنار بگذارد و از منافع مردم مورد ظلم ایران حمایت کند. تاریخ به ویژه وقایع این چهار دهه به مردم ایران نشان داد که دل بستن به حمایت کشورهای دموکراتیک مدعی حقوق بشر، خیالی است خام. سرنوشت مردم ایران به دست خودمان و در خیابان­ها تغییر می­کند. ما ایرانیان در دو جبهه همزمان باید سخت بجنگیم: اول، در جبهه­ی دفاع از حقوق­مان در برابر جمهوری اسلامی و دوم، در جبهه­ی تامین منافع ملی­مان در منطقه و جهان. حمایت افکار عمومی جهانی قابل اتکاست. ولی دل­بستن به حمایت دولت­های اروپایی و امریکایی گمراه­کننده است. شکی نیست که به کمک ایرانیان خارج از کشور باید بر دولت­های غربی فشار وارد آورد تا در باره­ی حمایت بی چون و چرای خود از نظام دچار تردید شوند. عقل حکم می­کند که دچار این توهم نشویم که غرب حاضر است دست از منافع خود در جمهوری اسلامی به خاطر مردم ایران بشوید. داستان حمایت چین و شوروی از جمهوری اسلامی داستان دیگری است که به نفع مردم ایران نیست. کافی است به یاد آوریم که هر دو روزگاری پرچمدار ارزش­های سوسیالیسم و مبارزه با نابرابری و مفاسد نظام سرمایه­داری بودند و امروزه چین به بازیگر اصلی استعمار نوین در افریقا و سایر کشورهای توسعه نیافته تبدیل شده و روسیه که راه­اندازی جنگی خون­بار در اوکراین چهره­ی واقعی کنونی­اش را به جهانیان نمایان ساخته است. درگیری­های این دو کشور با غرب و به ویژه امریکا به زیان جنبش­های مردم ایران است. جمهوری اسلامی با شعار نه شرقی و نه غربی و استقلال و آزادی پا به میدان گذاشت. کدام یک از این شعارها محقق شد؟ نظام در سیاست خارجی خود به شرق روی آورد. حال این وابستگی به شرق و عقد قراردادهای ۲۵ ساله با چین و روسیه را که معلوم نیست حاوی چه امتیازاتی به این دو کشور است چگونه توجیه می­کند؟ شعار استقلال با چنین سیاستی مدت­هاست که بی­معنا شده است. فریاد مبارزان جنبش اخیر برای دستیابی به آزادی نیز بیانگر این واقعیت تلخ است که جمهوری اسلامی در تحقق آرمان­های اصلی­اش شکست خورده است. مشروعیت نظام این­گونه از دست رفته است.

و اما، پرسشی که ذهن همه را درگیر کرده این است: این جنبش ادامه می­یابد و به تغییر نظام می­انجامد؟ به نظر نمی­رسد که این جنبش بتواند نظام را براندازد. ولی پیامدهای آن سرنوشت ساز و انکارناپذیر است. جامعه­ی ایران از نظر فرهنگ سیاسی و فضای اجتماعی، پس از این جنبش آن نخواهد بود که قبل از قتل مهسا امینی بود. آمادگی و توانایی مردم برای مبارزه دوچندان شده است. امید از دست رفته بازگشته است. امید به پیروزی جان گرفته است. مردم متحد شده­اند. مطالبات زنان به طور شفاف وارد جریان افکار عمومی ملی و جهانی شده است. نظام دیگر نمی­تواند آن را نادیده بگیرد. این جنبش گره روسری­ها را سست کرد و این روسری­ها با نسیمی ملایم از سر زنان خواهد لغزید. حجاب اجباری برای همیشه توجیه دینی و سیاسی خود را از دست داد. پای­فشاری بر آن توسط نظام، فروپاشی نظام را از درون تسریع خواهد کرد. هزینه­های پایمال شدن حقوق مدنی و حقوق شهروندی مردم ایران توسط نظام حکمرانی و هزینه­های سرکوب مردم بی­دفاع پس از این جنبش بمراتب بیشتر خواهد شد. از همه مهم­تر، بر مشروعیت اخلاقی و سیاسی نظام آسیب جدی وارد شده است. حامیان نظام بیش از گذشته بی­اعتبار شده­اند. انتظار می­رود که ریزش نیروهای درون نظام آشکارا سرعت یابد. برنده­ی اصلی این جنبش، حتی اگر سرکوب هم شود، مردم ایران خواهد بود.

دغدغه­ای که باقی می­ماند، این است: چگونه می­توان برای تضمین آینده­ی ایران برنامه­ریزی کرد؟ جمهوری اسلامی هنوز حامیانی در سطح بین­المللی دارد که به خاطر حفظ منافع خود، خواهان فروپاشی آن نیستند. چگونه می­توان هزینه­های این حمایت­ها را به گونه­ای بالا برد که سران این کشورها دست از حمایت نظام بردارند؟بهترین گزینه برای جایگزینی این نظام چیست؟ مردم سال­ها دل در گرو اصلاح ساختاری این نظام داشتند. ولی دریافتند که نظام با رفتار خویش نشان داده که اصلاح­پذیر نیست. پس چاره­ای نیست جز عبور از جمهوری اسلامی. پاسخ به پرسش فوق مستلزم بحث جدی و یافتن راه حل درباره­ی دو موضوع است: اول، چه نوع ساختار سیاسی برای ایران مناسب است؟ دوم، برای دستیابی به آن چه فرایندی باید طی شود؟ شکی نیست که پرداختن به موضوع مهم جایگزینی، نیازمند سازماندهی و ایجاد تشکیلاتی توانمند و کارآمد است. چگونه می­توان چنین سازمانی را ایجاد کرد؟ گروه­های مخالف خارج از کشور در عمل نشان داده­اند که از توانایی و شرایط لازم برای راهبری این مسئله­ی پیچیده و مهم برخوردار نیستند. شاید با استفاده از فضای مجازی بتوان با کمک اندیشمندانِ‌ درون ایران و با یاری گرفتن از اندیشمندان آزاد و مستقل و بدون وابستگی سیاسی و حزبی و گروهی خارج از کشور، هسته­ی اولیه­ی این تشکیلات را به وجود آورد. و همگام با جنبش­های خیابانی به این مسائل راهبردی پرداخت. شاید راهبری همین فرایند نیازمند رهبری باشد که میان مردم از اعتبار و مقبولیت کافی برخوردار باشد. این رهبر چه کسی می­تواند باشد؟ برگزاری یک رفراندم مجازی برای انتخاب رهبر دوران گذار راهگشاست؟ این رفراندم چگونه باید سازماندهی شود؟ شاید بتوان گفت اگر آن تشکیلات ایجاد شود، خود می­تواند چنین رفراندومی را برگزار کند.مردم مبارز با مشاهده­ی به راه افتادن فرایندی عقلانی برای راهبری آینده­ی ایران، امیدشان دو چندان خواهد شد. نظام نیز با مشاهده­ی به راه افتادن فرایند کارساز تعیین جایگزین، بقایش را در خطر خواهد دید. حامیان نظام نیز با احساس خطر جدی، به مردم خواهند پیوست.بدین ترتیب، همگامی دو جریان جنبش­های خیابانی و راه­اندازی فرایند عقلانی مدیریت دوره­ی گذار، نویدبخش رها شدن مردم ایران از وضعیت فلاکت­بار کنونی است.

print
مقالات
محیط زیست
Visitor
0196850
Visit Today : 570
Visit Yesterday : 840