اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

اکنون پس از گذشت نزدیک به دو ماه از مبارزات شجاعانه مردم بر علیه رژیم جمهوری اسلامی، زمان آن رسیده است که در اندیشه سازوکاری برای تقویت این مرحله و مراحل بعد از سرنگونی باشیم و برای آن برنامه‌ای روشن در دست داشته باشیم. باید طوری عمل کرد که دستاوردهای تاکنون بدست آمده در روند انقلابی کنونی، از دست نرود. باید چنان کرد که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، همه راه‌های بازگشت اسلامیون جهادی به قدرت مسدود گردد. به راستی چگونه می‌توان روشی را برگزید تا آن ذهن شورشی که لازمه هر انقلاب دلیرانه است، به مرحله طرح ریزی یک استراتژی مدون برسد، تا همه امکانات بازگشت استبداد مسدود گردد.

سه مرحله را در این انقلاب باید از یکدیگر تمیز دهیم. دوران مبارزه، دوران گذار و دوران ثبات.

اکنون هنوز در “دوران مبارزه” هستیم. شور و هیجان مبارزاتی و تنفر از رژیم سرکوب سراسر وطن را در نوردیده است. خیابان محل تسویه‌حساب اصلی با رژیم است. شجاعت به جای ترس، که تاکنون قوای رژیم استبدادی را بنا ساخته بود، می‌نشیند. مبارزه علیه تحقیر، شخصیت و چهره ایرانیان را تغییر داده است. آنها اکنون در می‌یابند که می‌توانند در برابر قدرت ظالمانه سرکوب ایستاده، فریاد کشند و آنرا شکست دهند.

اما “دوران گذار” منتظر ‌نمی‌ماند زیرا هرلحظه فروپاشی رژیم شاید محقق شود. برای ورود به دوران گذار باید از هم اکنون طرح آن را آماده کرد. باید نشان داد که پس از رژیم جمهوری اسلامی، چه نیرویی بر سرکار خواهد آمد. اگر این آمادگی از هم اکنون پدید نیاید، و نیروهای انقلابی خود را سامان ندهند، و روند خودبه‌خودی و خیابانی ادامه پیدا کند، در هنگام فروپاشی قطعی رژیم خلاء قدرت می‌تواند پدیدار شود. و در این شرایط بسیار حساس، شاید دوباره و به ناگاه یک فاشیست دیگر، یک خدعه‌گر جدید با گفتمانی مردم‌پسند، و یا یک چکمه‌پوش کودتاگر با مشت آهنین، میدان خالی را پر کند و به “نام ملت” خود را در راس انقلاب جا زند، و دوباره استبدا تحت عنوان دیگری، بر این سرزمین سوخته مستولی گردد.

ما با حکومتی روبر نیستیم که تنها سرکوب و شکنجه می‌کند. بلکه با رژیمی روبرو هستیم که برای سرکوب خود توجیهات نظری ارائه می‌دهد. نویسندگان و متخصصینی دارد که می‌دانند چگونه لشگرکشی به سوریه، دخالت در عراق، لبنان و یمن، و مصرف میلیاردها پول برای پروژه بی‌حاصل اتمی را توجیه تئوریک کنند. آنها اتاق فکر دارند و برنامه‌ریزان‌شان تمام وقت در استخدام رژیم هستند. آنها از تجربه متخصصین روسی بهره می‌گیرند و با صرف هزینه‌های هنگفت، آخرین دروس مربوط به نحوه سرکوب مردم و حفظ رژیم خود را آموخته‌اند.
ما نیز باید چنین کنیم. باید برنامه انقلاب را بریزیم و در اندیشه طرحی پایدار برای دوران ستیز و دوران گذار باشیم.

جنبش بی‌رهبر
نخست ببینیم چه دستاوردهایی در دست داریم: انقلاب جوان‌گرای ایران بی‌رهبر است، زیرا مردم ما به درستی مدل حکمرانی استبدادی و خودکامانه خمینی و خامنه‌ای و نیز همه مدل‌های رهبری قرن گذشته را دیگر تاب‌ نمی‌آورند. زیرا آنها باور به خودکامگی ندارند. مردم ما خود به شخصیت و قدرت درونی و روحی خویش پی برده‌اند و نیازی ندارند که فردی در راس هرم نشسته و به آنها فرمان دهد. آنها خود فرمانده‌اند، نه دیگر فرمانبردار. برآنند که خودشان سرنوشت خویش را بدست گیرند.

این تکاملی روحی و فکری، ما را از مرحله رهبری به مرحله “راهبری” یعنی مدیریت کشانده است. این انقلاب “رهبر” ‌نمی‌خواهد، “راهبر” می‌خواهد. یعنی مدیرانی “جایگزین پذیر”، که براثر لیاقت برسرکار می‌آیند و زمانیکه دیگر توان و مهارت کار را ندارند، جای خود را به شخص با لیاقت دیگری می‌دهند. می‌آیند تا همراه مردم باشند و نه جایگاهی ثابت در راس قدرت برای خود دست و پا کنند و دیگر قدرت را ترک نکنند.

جنبش بی‌رهبر از این‌رو مغتنم است که تمام قدرت خود را به کار می‌گیرد تا به جای همه رهبران خودکامه پیشین، خود امور خویش را بگرداند و منتظر هیچ نجات دهنده‌ای نبوده و آماده باشد تا تمام نیروی خود را برای ساختن سرنوشت خویش بدست گیرد. این همه را در کتاب “رهبری نوین سیاسی” (نشر باران، ۲۰۲۲) بررسی کرده‌ام. این روند برای دوران مبارزه بسیار مناسب است، زیرا جنگ‌آوری، شجاعت و اراده را به انسان باز می‌گرداند. برای دوران گذار اما، پا به پای این مکانیسم، از هم اکنون باید در اندیشه کارسازان، رهبران و ساختار جانشینی آینده باشیم.

به عبارت دیگر ما همه رویا داریم، رویای آزادی. اما این رویا را باید از آرزو به عمل یعنی به مرحله تحقق آن کشاند. و برای تحقق رویا به برنامه نیاز داریم.

سه سطح رهبری سیاسی
در ایران امروز باید بتوان سه سطح رهبری سیاسی را از هم تمیز داد:

یکی لیدرهای محلی، رهبران نزدیک به مردم که در دل خیابان حرکت معترضین را هدایت می‌کنند. بدون آنها هیچ حرکت اعتراضی نتیجه‌مندی جلو‌نمی‌رود. جنبش انقلابی ایران مدیون آنهاست.

دیگری شخصیت‌های (سلبریتی‌های) با نفوذ و دمکراسی‌خواه در داخل و خارج کشور هستند. اینها برای آزادی وطن شب و روز خود را به پای این انقلاب گذاشته‌اند. برخی از این شخصیت‌ها از امکان بیان آزاد در داخل کشور بی‌بهره‌اند، اما سرمایه‌های گران‌بهای میهن‌اند و در آینده می‌توانند یاری دهنده پیروزی انقلاب باشند. برخی دیگر آزادانه‌تر در رسانه‌های خارج سخن می‌گویند.

گروه سوم متخصصین حوزه‌های مختلف، شخصیت‌های سیاسی، رهبران احزاب سیاسی، نویسندگان، حقوق‌دانان، اقتصاددانان، آگاهان به دیپلماسی سیاسی و دمکراسی‌خواه هستند. میهن ما از وجود چنین شخصیت‌هایی هم در داخل و هم در خارج از کشور بهره‌مند است، با این‌حال خارج از کشور، به دور از ماشین سرکوب، تاکنون محیط مناسب‌تری برای تجمع آنها بوده است.

این سه رده در سه حوزه کار می‌کنند و هرکدام سهمی، بیش یا کم، برخی هویدا و برخی پشت پرده، دستی در روند فعلی حرکت انقلابی امروز دارند. در نظریه لیدرشیبی، به گونه‌ای کلی‌تر، همین سه رده را با سه کارکرد ویژه در حوزه‌های مختلف سازمانی یا گروهی می‌توان دید. در کتابی که بالاتر به آن اشاره شد، این رده‌ها را توضیح داده‌ام: آن نوع رهبری که بیشتر عمل‌کننده است، آن نوع رهبری که بیشتر نفوذ دارد، و آن نوع رهبری که برپایه مهارت و تخصص به طرح و تحقق یک استراتژی کمک می‌کند.

سخن اصلی ما این است که هرسه این رده‌ها برای توفیق و به سرانجام رساندن حرکت انقلابی امروز ایران لازم‌اند. هرکدام وظایفی دارند که باید بتوانند، از طریق سازماندهی درونی خود، یکدیگر را تکمیل کنند. حرکت انقلابی امروز ما هم به روحیه هیجانی، و هم به ذهن سرد نیازمند است. روح هیجانی و شور و شوق مبارزاتی زادگاه نخستین همه انقلابات است.

اکنون که شور و هیجان مشروع، مردمان را به خیابان آورده، باید بُعد دیگر انقلاب یعنی ذهن سرد را به میدان کشاند تا بتواند، در پیوند با حرکت مردمی، برنامه ریزی کرده، نقشه راه و ساختار جانشینی را برای دوران گذار، از هم اکنون پی ریزد.

برای اینکه از درون به انقلاب خیانت نشود، همه مهارت انقلابیون و شرط توفیق انقلاب ترکیب سنجیده و به موقع این دو سطح با هم است. یعنی قدرت خیابان برای حرکت انقلاب و قدرت برنامه‌ریزی برای پیروزی انقلاب.

بازوی انقلاب را قدرت لیدرهای محلی و مبارزان دلیر ما در خیابان تشکیل می‌دهند. صدای رسانه‌ای انقلاب را شخصیت دلسوز ما فریاد می‌زنند و برنامه انقلاب و ساختار جانشینی آینده را کارسازان برپا می‌کنند. در نهایت هر سه این سطوح باید در پیوند با هم اقدام کنند. محبوبیت دوگروه آخر از طریق اعتباری ست که آنها از جنبش اعتراضی در خیابان و اثر گذاری بر آن می‌گیرند. هر سه ردۀ رهبران سیاسی ضرورتا یک اجتماع متکثر و غیر ایدئولوژیک از همه اقشار جامعه، اقوام و گروه‌های فکری خواهند بود. صورت هزار رنگ جامعه ایران، باید در هر تجمعی، در هر رده‌ای و در هر مقام و جایگاهی، انعکاس یابد.

اگر به دلیل شرایط امنیتی اتصال با لیدرهای محلی جایز نباشد، دو گروه دیگر، در حدود توان خود باید بتوانند اجتماعات خود را تشکیل دهند. ساختار جانشینی مهمترین عامل برای توفیق موثر انقلاب است. هرچه سازمان یافته‌تر باشیم، هر چه گروه‌ها – در هر سطحی – بیشتر به گردهم آیند، امکان پیش برد امور هم در مرحله مبارزه و هم در مرحله گذار، برای پیش‌گیری از نا شناخته‌ها و جلوگیری از خلاء قدرت، در فردای فروپاشی، موثرتر خواهد بود.

۱۴ نوامبر ۲۰۲۲ – تورنتو

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0271169
Visit Today : 75
Visit Yesterday : 1381