این روزها اکثر مخالفین رژیم آخوندی/سپاهی حاکم در ایران، شورای وزیران و به ویژه مسئول امنیت و وزیر امورخارجهی اتحادیه اروپا آقای جوزپ بورل اسپانیایی کاتالونی اصل را از طریق مصاحبهها، مقالات و بروندادهای اطاقهای فکریشان وسیعاً به باد انتقاد گرفته و حتی جریانات و کسانی در این طیف از فحاشی به آنان هم بازنماندهاند. علت هم این است که شورای مزبور و وزیر خارجهاش – شخص بورل، با مصوبهی پارلمان استراسبورگ مبنی بر تروریست شناختن سپاه سر سازگاری نشان نمیدهد. البته سیبل این حملات بیش و پیش از همه جوزپ بورل است. اما در این مورد چه باید گفت؟
در نگاه اول و از منظر بهرهگیری ضرور اپوزیسیون از شکاف میان جمهوری اسلامی و غرب در مبارزه علیه این نظام تروریست و بازوی عملیاتیاش سپاه پاسداران، حق با همین ناراضیان و برآشفتگان مینماید. مخصوصاً که مصوبهی فوق، پشتوانهی رای بسیار بالای ۵٩٨ مثبت پارلمان اروپا در مقابل فقط ٩ رای منفی، منطقاً این توقع را میآفریند که میبایست بلافاصله جنبهی اجرایی به خود گیرد و نه که روبرو با «کارشکنی» شورای وزیران شود. محمل این سیل انتقادات به او و شورای وزیران بیست وهفت کشور اروپایی در این شکوائیه است که میگوید: شما مدعیان حقوق بشر با چه میزان از جنایت علیه بشریت باید روبرو شوید تا به خود بیایید و ماهیت این نظام را بشناسید و بازوی عملیاتیاش را تروریست بنامید؟
در همین راستا منتقدان و مخالفان با دست بس پر به موارد متعدد در این زمینه استناد میورزند. از جمله کشتار بیش از پانصد جوان که طی ماههای اخیر در خیابانهای شهرهای ایران به دست سپاه پاسداران صورت گرفته است. آنها با انگشت گذاشتن بر بازداشت بیش از ٢٠ هزار تن، این را به رخ شورای وزیران و آقای بورل میکشند که جمهوی اسلامی تاکنون دستکم ۵٠٠ فقره ترور در خارج کشور و قلب اروپا سازمان داده است. مشخصاً و مخصوصاً هم ترور افشاء شدهی رستوران میکونوس در برلین و محکومیت قاتلان آن در دادگاه آلمان را پیش میکشند و نیز آخرین رسوایی تروریستی نظام در رابطه با عملیات ولو ناکام ترویستی بلژیک را یادآور میشوند. افزون بر اینها عملیات متعدد تروریستی حکومت اسلامی در منطقه را مطرح میکنند تا لزوم قرار گرفتن سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی را مستدل کنند.
نکتهی جالب اما آنجاست که مخاطب اصلی این معترضان یعنی آقای جوزپ بورل، شخصیتی است با سابقهی سوسیالیستی و متشخص به جهان وطنی و لذا از او این انتظار طبیعی میرود که بنا به پرنسیپهایش نخواهد بگونهی پراگماتیست و بخاطر منافع اتحادیه اروپا در مقابل مصوبهی همین پارلمان بایستد و عملاً مطلوب جمهوری اسلامی رفتار کند.
این رویکرد او برای من که سالهاست در اسپانیا مواضعاش در رابطه با وحدت اروپا و اتحاد کشورهای آن را، مخالفت شدیدش حتی با هم ولایتیهایش در کاتالونیا برای جداِیی از اسپانیا، دفاع از ایجاد ارتش مستقل برای اروپا در مقابل سیاستهای ماجراجویانه و یکهتازانهی سرمایهداری آمریکا و ارتش آن و ناتو و… را دنبال میکنم سئوال برانگیز بود و مرا وادار به اندیشیدن کرد. با عملکرد کسی روبرو بودم که به مدافع یگانگی اروپا در خدمت رسیدن به وحدت جهانی امن و دمکراتیک و عادلانه شهره است.
در پی پاسخ به سئوالی که ذهنم را گرفته بود به این رسیدم که به نظر میرسد تحولات اوضاع جهانی و صفبندی دیکتاتورغولهای جنگ طلب و عروج چین به مقام غول قدرت اقتصادی از یکسو و ماجراجوییهای سرمایه و به قولی نیو لیبرالیزم جنگ طلب ایالات متحده از سوی دیگر، آقای بورل و بسیاری از سوسیال دمکراتهای اروپا را از جهان وطنی به « اروپاوطنی» از نوع ناسیونالیستیاش سوق داده است. بنابراین ایراد به او را هم باید در دیدگاه جدید آنها جست و در چرخشی دید که در میدان واقعیتهای ژئو پولیتیکی بر آنها تحمیل میشود.
با اینهمه اما نباید فراموش کرد که بسیاری از سوسیال دمکراتهای اروپا، برآنند که حفظ دمکراسی و آزادیهای حتی نیم بند و ولو دارای اشکال این قارهی سبز، کانال یا پنجره و الگویی هستند برای رهایی ملتهای دیگر جهان از چنبرهی رژیمهایی که آنها را به دیکتاتوری میشناسیم. جهانی که در گرماگرم صفبندیهای جدید بین المللی و تغییرات اجتناب ناپذیر نقشهی ژئوپولیتیک دنیا حتی به قیمت جنگهای خانمانسوز منطقهای قرار دارد. سوریه و اکراین امروز که شاهد وضعیت هر دو آنان هستیم، نمونهای از این جهاناند.
بخشی از اپوزیسیون رژیم آخوندی/ سپاهی ایران در خارج کشور اما، سردمدارانشان و موجسواران جنبش جوانان، آن اندازه ناسیونالیست هستند که جز ایران و ایرانای که رویاِی رهبری آن درسر میپرورند، الزامات هیچ کشور و ملت دیگری در جهان برایشان مطرح نباشد. اینان همهچیز را از دریچهی تنگنطرانه و آزمندانهی خود مینگرند و وسعت جهان برای آنها در ایران میگنجد و ایران نیز در ظرف قدرتطلبی خودشان. اینان در همین راستا و به عمد فراموش میکنند که شورای وزرای بیست و هفت کشور اروپایی و ریاست آن جورج بورل مسئول امنیت و دفاع جان بیش از پانصد میلیون اروپایی هم هستند. این نوع نگاه نمیخواهد برای یک لحظه هم که شده آن دیگری را از جایگاه فهم متقابل و واقعبینانهی الزامات کشورها و منافع و مصالح آنان نیز بنگرد و اروپایی را درک کند که قریب ۶٪ شهروندان آن با رقمی سی میلیون مسلمان هستند.
شخص بورل و همانندهایش با این واقعیت اروپا درگیر هستند که این قاره دیگر تحمل تنشهای سیاسی، اقتصادی، تروریستی و احیانا نظامی را ندارد که حداقل عوارض این آخری هجوم میلیونها آوارهی جنگی و لشگر گرسنگان جدید به سمت قارهی سبز کوچک خواهد بود. نمونهی آن ترورهای پیاپی در فرانسه و حمله به سلمان رشدی نویسنده و اخیراً هم طرح موضوع خروج رسانهی خبری از لندن به واشنگتن به علت عدم توانایی انگستان از تامین جان خبرنگاران است.
البته این را هم باید توجه داشت که سخن بر سر درستی بنیادی رویکرد رهبری اروپای واحد نیست و از موضع عدالت خواهانه میتوان و باید هم از رهبری اروپا پرسید که چرا باید جهان ما بر محور بی عدالتی و فقر و ثروت بچرخد؟ و آیا در چنین مختصاتی بخش مرفه و دمکراتیک جهان میخواهد در تغییر آرایش صحنه به سود نفع همگانی سهم خود برگیرد؟
اما انتقاد و اعتراض این دسته از اپوزیسیون به بورلها نه از این جایگاه چپ است که چرا نابرابری در جهان ما موجب چنین تراژدیها میشود، بلکه این منافع تنگ نظرانهی سیاسی و اقتصادی راستگرایانهی خود آنهاست که وادارشان میکند تا بخاطر دستمالی کل قیصریه به آتش کشند. خود محوربینهای ناسیونالیست ایرانی فراموش میکنند که جوزپ بورل این درایت را دارد که مسئولیت اروپایی خویش بفهمد و دریابد که نزدیک به ۵٠ ٪ ذخایر گاز جهان در روسیه و ایران است و بیش از پانصد میلیون انسان که در اروپا زندگی و کار میکنند سخت نیازمند آنند و به دلیل عدم جایگزینی این منبع حیاتی تا مدتهای مدید هم وابسته به آن هستند.
دو کشور صاحب چنین منبعی – روسیه و ایران – که از دیدگاه اقتصادی منطقاً باید رقیب یکدیگر در بازارانرژی جهانی و اروپایی در رابطه با گاز باشند، اما به علت وطنفروشی رژیم و نیات شخص خامنهای برای حفظ بقای خود و رژیم فاسد و حامیپرورش، در مسیر یکی در خدمت دیگری سیر میکند. ولی فقیه بخاطر کسب اطمینان از تضمین موروثیشدن ولایت بعد مرگش، احیانا روش قدیمی پادشاهان قاجار را اتخاذ کرده و به قیمت تقدیم تمام منافع امروز وفردای مردم ایران، اختیار استفاده و فروش منابع گاز ایران را تقدیم پوتین و شرکت گازپروم روسی کرده است.
بورل اما به عنوان سیاستمدار کار کشتهی «اروپا وطنی» همیشه سعی بر این داشته است و البته از موضع منافع اروپا و شهروندانش نیز، که جمهوری اسلامی از پوتین جدا شود و به سمت اروپا متمایل گردد و این به نظر نگارنده با منافع درازمدت ایران همسویی و قسماً انطباق دارد. تضعیف وابستگی تاموتمام رژیم ایران به پوتین و روسیه به نفع مردم و استقلال ایران خواهد بود. بورل سالهاست که درمورد این وابستگی شدید رژیم به روسیه سیاست گوه زدن برای جداکردن آنها را اتخاذ کرده است و همو بود که بر خلاف میل پوتین و منافع روسیه برای نجات برجام، توانست آمریکا را قانع به طرحش کند و پا در ایران نهد. اما خامنهای و رژیمش وابستهتر و آلودهتر از آن بودند که در آن موقعیت طلایی برای ایران و هم بی تردید برای اروپا، با طرح این دیپلمات برجسته موافقت کنند.
در این میان اما، اپوزیسیون فرصتطلب خارج کشور که نه درکی و نه علاقهای به منافع ملی و دراز مدت ایران دارد و فقط در فکر دوختن جیب برای رویاهای خود است، جنبش را نه با تحولات درونزای آن که با محاسبات دون کیشوتی خود از فعل و انفعالات جهانی میسنجد. تصادفی هم نیست که در مورد اتحاد و منشورمطالباتی حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی داخل ایران شوکه شده و سکوت اختیار کرده است. آیا این اپوزیسیون قادر است نه از زبان اپوزیسیون سکولار دمکرات بلکه از زبان غربیها بشنود که دنیا را درست ببین و دریاب؟
اینان باید سخنان هانا نیومن نمایندهی پارلمان اروپا در نشست امنیتی مونیخ را آویزهی گوش خود کنند که خطاب به “وکیل”ها گفت «هرکسی وظیفهای دارد. ما نمیتوانیم برای مردم ایران دولت دوران گذار درست کنیم. از ما و سازمان ملل متحد خواستند از دولت جمهوری اسلامی حمایت نکنیم که این البته وظیفه ماست. اما در مورد اینکه دوران گذار چه میشود را باید مردم داخل کشور ایران در هماهنگی با معترضین مدافع آنها در خارج کشور تصمیم بگیرند.» پس سخن را با این آرزو و امید پایان ببرم که سال آینده نمایندگان داخل کشور در این کنفرانس شرکت داشته باشند.
جالب اینجاست که همین اپوزیسون در مقابل دعوت جین از رییسی و استقبال گارد احترام و اعطای درجه دکتری باو ودهن کجی به جنبش مردمی زن _ زندگیی _ آزادی و تحقیر رسمی جنبش مردم ایران ، نه تظاهراتی در مقابل سفارت خانه های این کشور سازمان داد و نه اعتراضی در خور انجام داد.