کنشگری مرزی نظریهای است که استاد ارجمند مقصود فراستخواه آن را به عنوان راه حلی برای عبور از «محدودیتهای ساختاری ایران» و «امکان های تازه کشف یا حتی خلق» ساختارهای تازه تبیین کرده است.حاملان این نظریه در مرزهای میان دولت و جامعه در ترددند و حد واسط میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان محسوب می شوند.دکتر فراستخواه در گفتگو با ایرنا در تبیین این نظریه می گوید:«درک من از کنشگر مرزی این است که وقتی اهمیت پیدا میکند که مرزها متشنج و بحث انگیز هستند. مثلاً شکاف ملت و دولت. نمونهای است از وضعیتی که مرز میان دولت و ملت در وضعیتی که از شکاف ملت و دولت صحبت میکنیم، بحث انگیز شده است. سوء تفاهم وجود دارد، بیگانگی وجود دارد، وضعیتی است که از فرسایش سرمایه اجتماعی میتوان صحبت کرد. فرسایش سرمایه اجتماعی الان در جامعه ما، واقعاً معضل جدی است. یکی از سرمایههای اجتماعی، اعتماد به نهادهاست. اعتماد به قوانین است. مردم، اعتمادی به دولت و کارآیی دولت به معنای استیت، به معنای کل حاکمیت ندارد و روز به روز فرسایش پیدا میکند. کنشگر مرزی کسی است که بتواند اعتماد فرسایش یافته را نه با پند و اندرز که با عملکرد خود ترمیم کند. بتواند اعتماد مردم را به درستی به نهادها و قوانین جلب و دوباره ترمیم کند. چطور؟ با اصلاح قوانین و ساختارها، با بهبود عملکرد حاکمیت و انجام مسئولیتهای حاکمیتی.»(گفتگوی مقصود فراستخواه با خبرگزاری ایرنا ۲۰ مرداد ۹۸)-
شرایط حاکم بر جامعه و نگاه حاکم بر کلیت نظری و ایدئولوژیکی نظام سیاسی موجود و موقعیت مصادیق کنشگری مرزی درنزد حکومت و مردم و عدم حصول نتیجه ای معین از این نظریه با توجه به عدم درک و هاضمه نظام موجود از آن، بیش از هر زمان دیگر،حکایت از امتناع و ناکارآمدی عینی و عملی همه ی مفاهیمی دارد که دکتر فراستخواه در این مصاحبه به آن اشاره دارد.مهندسی شدن این نظریه نیازمند پیش فرض هایی است که بدون حصول آنها این تئوری، یک تئوری ذهنی است و چنانچه تا امروز این تئوری دستاوردی از ذهن به عین در ساختار تصمیم گیری کلان سیاسی در جهت سوق یافتن به حقوق شهروندی و انتخاب آزادانه مردم در حیطه های مختلف سیاسی،اجتماعی و فرهنگی نداشته است.از مهم ترین دلایلی که امتناع نظریه کنشگری مرزی را جدی تر می نماید،چنین می توان صورتبندی نمود:
۱_این نظریه برای عملیاتی شدن نیازمند مقبولیت دو سویه در ساختار سیاسی و در بدنه اجتماعی است.ساختار سیاسی ایران اساسا فقط فاتحانه و مغرورانه به تعبیر محسن رنانی «تئوری پیروزی» در انبان دارد نه تئوری شکست و با این نگاه، حضور و راه حل نیروهای کنشگر مرزی را اساسا به رسمیت نمی شناسد.از سوی دیگر ساختار خشک و متصلب سیاسی،موجب شده که نظریه کنشگری مرزی، مورد وثوق بخش عظیمی از الیت دانشگاهی، روشنفکری، فعالان زن، حقوق بشری و معترضان اجتماعی و سیاسی و دانشجویی و مدنی نباشد.
۲_نظریه کنشگری مرزی با مصادیقی که دکتر فراستخواه به تبیین آن می پردازد،نیازمند پذیرش گفتمان اصلاحات در ساخت سیاسی است.گفتمانی که از یک سو به دلیل ضعف های نظری و کارنامه ی عملی و ناکار آمدی اصلاح طلبان در کنار منفعت جویی و فرصت طلبی و فساد بخش عظیمی از این نیروی سیاسی،اشکالات ساختاری در نهاد حقیقی و حقوقی قدرت و انحصار منابع قدرت و ثروت و معرفت در دست گروهی خاص و نیز بی نیازی مغرورانه نظام سیاسی موجود از حضور این گفتمان،مدت هاست که به پایان خود دست یافته است.دست کم از دی ماه ۹۶ به این سو مهر خاتمت این گفتمان هر روز محکم تر زده می شود. طوری که حامیان اکنونی اصلاح طلبی هم قادر به نادیده گرفتن این واقعیت نیستند و با تمام اشتیاق خود به پروژه اصلاح طلبی،به پایان یافتن این گفتمان اعتراف دارند. در چنین فضایی، نظریه کنشگری مرزی،به لحاظ راهبردی چگونه معنا می شود و قابلیت عملی می یابد؟
۳_نظریه کنشگری مرزی در مصادیقی که دکتر فراستخواه ارائه می دهد،حکایت از پریشانی معرفتی آن نیز می نماید.در این نظریه از خلیل ملکی و غلامحسین صدیقی تا علی ربیعی و حسام الدین آشنا و آذری جهرمی در کنشگری مرزی قرار گرفته اند.در حالی که این سه نفر آخری در آبان ۹۸ به جای ایفای آن تعریفی که کنشگری مرزی دکتر فراستخواه در پی آن است، عملا با مواضعی، آشکارا در خط سرکوب معترضان قرار گرفته اند.فارغ از پیشینه و کارنامه غیر قابل دفاع این افراد و ایدیولوژی فکری و سیاسیشان که محل توجه نوشتار کنونی نیست.
توضیحات پشت جلد:
با افزایش شکاف ملت-دولت و در شرایط انسداد، که پنجرهها برای گفتوگو بسته میشوند، پلهای ارتباطی از بین میروند، دیوارهای بیاعتمادی بلندتر، و حوزههای مدنی ضعیفتر میشوند. فضایی از ناامیدی بر اذهان سنگینی و اعتماد به نفس اجتماعی را تهدید میکند. اما جامعهی ایرانی از نفس نمیافتد. قابلیتهای تمدنی و فرهنگی سبب میشوند که عاملان اجتماعی با تنوع بخشیدن به شیوههای عمل خود، صورتهای متفاوتی از کنشگری در پیش گیرند.
کنشگری مرزی یکی از این ابتکارات عمل اجتماعی توسط عاملانی است که پایی در حکومت و پایی در جامعه دارند، میان ایوان جامعه و دیوان دولت تردد میکنند ودست به خلاقیتهای مختلف میزنند. فضاهای واسط به وجود میآورند. روزهایی برای گفتوگو میگشایند و برای توسعه، ظرفیتسازی و برای جامعه، توانمندسازی میکنند.
در چنین وضعیتی بیم آن ميرود که همین کنشگران نیز توسط دولتها طرد و به حاشیه رانده شوند، یا خود آنها به قدرت و رانت و زیت سیاست چسبندگی پیدا کنند. در آن صورت دوباره تمام دستاورد نسلها در سیاه چالههای مناقشات فرو میروند و امر توسعه و پایداری در جامعه همچنان به تعویق میافتد. در این کتاب نویسنده با توسعهی «نظریهای ایرانی» به سراغ این مسئله رفته است. مبانی و مدلهای متنوع کنش مرزی در تاریخ معاصر را با ذکر احوال و اعمال کنشگران مختلف از دورهی قاجار تا آغاز دورهی پهلوی شرح داده است. هم قابلیتها ودستاورها، و هم محدودیتهای عملکرد مرزی، محل تأمل و تحلیل قرار گرفته است…