آیا «بریکس» در شکلِ گستردهی خود میتواند هژمونی آمریکا و غرب را در اقتصادِ جهانی به چالش بکشد؟ نشستِ «بریکس» که هفته گذشته در روزهای ٢٢ تا ٢۴ اوت (اوگوست) در شهرِ ژوهانسبورگ، در آفریقای جنوبی برگزارشد، یک نقطه عطفِ تاریخی برای گروه «بریکس» بود. پیوستنِ شش کشورِ عربستان سعودی، اماراتِ عربی متحده، مصر، اتیوپی، آرژانتین و ایران به این گروه از اول ژانویه سال ٢۰٢۴ به منزله برداشتن گامی بلند از سوی «بریکس» به هدفِ استقرارِ چند جانبهگرایی و ایجاد توازن ِقدرت در عرصه جهانی است.
پراگماتیسم حاکم بر این گروه بسیار قابل توجه است. با وجودیکه مشترکات زیادی بین اکثریت کشورهای تشکیلدهنده «بریکس» و کشورهایی که در آینده به این گروه میپیوندند، وجود ندارند، ولی همه آنها یک هدفِ بزرگ و مشترک را دنبال میکنند: ایجاد استقلال و توازنی جدید در نظمِ جهانی به نحوی که در ساختارِ جدید، منافع آنها کاملاً در نظر گرفته شود.
اتحاد و همبستگی کشورها طبیعتاً قدرت نفوذ آنها را افزایش میدهد. پنج کشور برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی در سال ١۹۹۰ میلادی به عنوان گروهی از کشورهای در حال توسعه شناخته میشدند، در آن زمان آنها فقط ۵ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص میدادند. اتحادی که با مشارکت چهار کشور: برزیل، روسیه، هند و چین در سال ٢۰۰١ به نام «بریک» تشکیل شد و سپس با پیوستن آفریقای جنوبی در سال ٢۰۱١ به «بریکس» مشهور شد، در صحنه جهانی، از نقطه نظر اقتصادی اهمیت فوقالعادهای یافت. امروزه وزن اقتصادی گروه «بریکس» ٢۷ درصد تولیدِ ناخالص داخلی جهان است که ١٨ درصد آن نصیب چین میشود.
با پیوستن شش کشور جدید به آن، وزن اقتصادی گروه بریکس پلاس(یازده کشور) نزدیک به یک سوم اقتصاد جهان (٣١ درصد) خواهد شد. در مقابل، قدرت اقتصادی هفت کشور بزرگ و پیشرفته صنعتی جهان موسوم به کشورهای گروه هفت (آمریکا، کانادا، آلمان، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا و ژاپن) در حال حاضر حدود ۴١ درصدِ تولید ناخالص داخلی جهان به قیمت جاری دلار است. قدرت اقتصادی کشورهای گروه هفت در دهههای اخیر به نحو چشمگیری کاهش یافته است. این گروه در پایان دهه ١۹۹۰ بیش از ۷۵ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص داده بود.
کشورهای نوخاسته صنعتی رشد و پویایی اقتصادی بسیار بیشتری دارند
بر اساسِ گزارش صندوق بینالمللی پول، در حالی که انتظار میرود رشدِ اقتصادی در کشورهای پیشرفته صنعتی جهان از ۲/۷ درصد در سال ٢۰٢٢ به ۱/۴ درصد در سال ٢۰٢۴ کاهش یابد، رشد مورد انتظار برای کشورهای نوخاسته صنعتی و در حال توسعه در سال جاری و سال آینده بیش از ۴ درصد برآورد میشود. این گزارش نشان میدهد که رشد و پویایی اقتصادی اینگونه کشورها که موتور پیشران آن گروه «بریکس» است، نزدیک به سه برابر کشورهای غربی است. در همین حال بر اساس گزارش دیگری، کل تجارت برزیل (یکی از اعضای «بریکس») با دیگر کشورهای عضوِ «بریکس» از ۴٨ میلیارد دلار در سال ٢۰۰۹ به ١۷٨ میلیارد دلار در سال ٢۰٢٢ افزایش یافته است. یعنی، تجارت برزیل با «بریکس» از زمان تأسیس این گروه یک رشد ۳۷۰ درصدی را تجربه کرده است. این رشد، گسترش و پویایی چشمگیر اقتصادی اعضای «بریکس» را نشان میدهد.
با در نظر گرفتنِ روشِ نسبتِ برابری قدرت خرید، «بریکس» همین حالا هم کشورهای گروه هفت را پشت سر گذاشته است
در صورتیکه بخواهیم قدرت اقتصادی بین «بریکس» و کشورهای گروه هفت را نه بر اساس ارزش دلار به قیمتهای جاری، بلکه با در نظر گرفتن نسبت برابری قدرت خرید Purchasing Power Parity(PPP) ارزهای کشورهای دو گروه مقایسه کنیم، نتایچ به نفع «بریکس» چرخش خواهد کرد. نسبت برابری قدرت خرید (PPP) در واقع روشی برای مقایسه ارزهای مختلف و استانداردهای زندگی در کشورهای مختلف جهان است. سازمان ملل متحد برای مقایسه قدرت اقتصادی کشورهای جهان بیشتر از این روش استفاده میکند. این روش همچنین در گزارشِهای چشم انداز اقتصادی جهان که هر ساله توسط صندوق بینالمللی پول تهیه میشود، مشاهده میشود. همچنین بسیاری از نهادهای آماری در جهان برای مقایسه قدرت خرید کشورهای مختلف از این روش استفاده میکند.
یک شرکت مشاور سرمایهگذاری بریتانیایی با نام Acorn Macro Consulting اخیراً با در نظر گرفتن نسبت برابری قدرت خرید (PPP)، قدرت اقتصادی بین ۵ کشور عضو «بریکس» و کشورهای گروه هفت را با یکدیگر مقایسه کرده است. نتایج بررسی این شرکت بریتانیایی نشان میدهد که وزنِ اقتصادی کشورهای گروه هفت ۳۰/۷ درصدِ اقتصاد جهانی و وزن ۵ کشورِ عضوِ «بریکس» ۳۱/۵ درصدِ اقتصاد جهانی است.
«بریکس» در نسخه توسعهیافته جدید خود، وزن اقتصادی خود را بازهم در مقیاس بینالمللی بیشتر تقویت میکند. در همین حال به گفته سيريل رامافوزا، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی بیش از ۴۰ کشور نوخاسته دیگر جهان برای پیوستن به «بریکس» ابراز علاقه کردهاند و ٢٢ کشور برای عضویت در «بریکس» رسماً درخواست پذیرش دادهاند. با توجه به پویایی اقتصادی کشورهای نوخاسته صنعتی میتوان پیشبینی کرد که در آیندهای نزدیک «بریکس پلاس» از نظر اقتصادی کشورهای گروه هفت را پشت سر گذاشته و جهان با گامهای بلندی به سوی چند جانبهگرایی و پایان هژمونی آمریکا و غرب پیش برود.
کشورهای جهان سوم میخواهند مبدل به جهان اول شوند
برتران بدیع (Bertrand Badie) استاد و پژوهشگر در مؤسسه علوم سیاسی پاریس و متخصص در امور بینالملل در این رابطه میگوید: «کشورهای عضو «بریکس» به دنبال ایجاد شرایطِ لازم برای ظهور یک نظم جدیدِ جهانی هستند. نظمی که دیگر بر سلطه غرب متمرکز نباشد… بر اساس قرائتی خوشبینانه که اکثر رهبران «بریکس» در آن اشتراک نظر دارند، بزرگ شدن این امکان را برای «بریکس» فراهم میکند که جهان قدیم (غرب) را منزوی و حتی به حاشیه برانند. همچنین در منطقه وسیعی از جهان، نوعی تبانی و همبستگی بین کشورها شکل میگیرد که زمینهها و شرایط لازم را برای ایجاد یک نظم جدید جهانی فراهم میکند. در دیدگاه بدبینانه، «بریکس» با عضویت گسترده کشورها میتواند به انجمنی تبدیل شود که کیفیت مشاوره در آن کاهش یابد. تنها چیزی که قطعیت دارد و از هم اکنون به روشنی قابل مشاهده است، این است که در این کشورها تمایل شدیدی برای جدا شدن از نظم جهانی کنونی که در نگاه آنها نظمی کهنه و ورشکسته است، وجود دارد. جنگ روسیه و اوکراین این موضوع را نشان میدهد. گروه کشورهایی که ما آن را پیشتر جهان سوم مینامیدیم، حالا میخواهند مبدل به جهان اول شوند.»
«بریکس» در سالهای اخیر به سوی سیاست چرخش کرده است
«بریکس» که در آغاز یک پروژه کاملا اقتصادی برای هماهنگی و تأمین منافع اقتصادی کشورهای تشکیل دهنده آن بود، در سالهای اخیر به سوی سیاست چرخش کرده است. در نشست «بریکس» در ژوهانسبورگ سیاست بر اقتصاد حاکم شد و پروژه به چالش کشیدن هژمونی آمریکا و غرب و ایجاد نظم جدیدی در جهان مبتنی بر چند جانبهگرایی در قلب راهبرد این گروه قرار گرفت. گسترس «بریکس» و پیوستن دیگر کشورهای نوخاسته صنعتی به این جمع در این چهارچوب تبیین میشود.
«بریکس پلاس» میتواند هژمونی سیاسی غرب را به چالش بکشد
برتران بدیع در این باره میگوید: «این کشورها گروهی را تشکیل میدهند که میتواند هژمونی سیاسی غرب را که پس از جنگ سرد در جهان پدیدار شد، به چالش بکشد. در زمانی که سیستم سازمان ملل متحد در حال فروپاشی است، آنها در نظر دارند تا اشکال جدیدی از همکاری سیاسی را در جهان آغاز کنند. بر خلاف گروه کشورهای هفت که ساختاری متمرکز دارد و بر حفظ ساختار قدرتهای قدیمی تأکید دارد، «بریکس» جامعگرا بوده و بخش بزرگی از کشورهای جهان را در چهار قاره بزرگ نمایندگی میکند. کوتاه سخن اینکه در هنگامی که کشورهای گروه هفت به دنبال حفظ و تداوم نظم پیشین است، «بریکس» به دنبال بهروز رسانی جهانی شدن از طریق ایجاد ساختارهای مشاورهای جدید است.»
بهرغم انتظارِ غرب، پروسه جهانی شدن اقتصاد، نتیجه معکوس داشته و بیشتر منافع کشورهای نوخاسته صنعتی را تأمین کرده است
دولتهای غربی با ایجاد و گسترش پروژه جهانی شدن اقتصاد که در دهه ٨۰ با ابتکار مارگارت تاچر، نخستوزیر محافظهکار پیشین بریتانیا و رونالد ریگان، رئیس جمهوری پیشین آمریکا بر جهان آزاد تحمیل شد، بر این باور بودهاند که جهانی شدن محصول کار آنهاست و هیچ کشوری نمیتواند این پروژه تاریخی آنها را زیر سوال ببرد. با این حال، با گذشت زمان، معلوم شد که این پروژه بیشتر منافع کشورهای نوخاسته صنعتی و به اصطلاح نوظهور را تأمین کرده است و به ابزاری برای مهار و حتی به چالش کشیدن سلطه جهانی غرب تبدیل شده است.
روند جهانی شدن اقتصاد همراه با گسترش شتابان «نئو لیبرالیسم» همچنین موجب بروز مشکلاتِ و آسیبهای بزرگ اجتماعی در خودِ جوامع غربی شده است. نابرابری اجتماعی شدیداً در این کشورها افزایش یافته و زمینههای پوپولیسم و دو قطبی شدن جامعه در این کشورها به طور نگرانکنندهای گسترش یافته است.
امپراتوری استعماری بریتانیا در هنگام فروپاشی فقط نمادی ظاهری از قدرت داشت
ژِرار اَرو، Gérard Araud سفیر پیشین فرانسه در آمریکا و سازمان ملل و یکی از برجستهترین تحلیلگران کنونی در زمینه ژئوپلیتیک در مقالهای در آستانه برگزاری نشست بریکس در ژوهانسبورگ در هفته نامه معروف فرانسوی «لو پوئن» نوشت:
«گاهی عمارت بزرگی که غیرقابل تخریب به نظر میرسد، بهطور ناگهانی زیر یک تلنگر فرو میریزد. چه کسی فکر میکرد که سقوط باستی(la Bastille)، یک زندان قرون وسطایی در پاریس که توسط چند معلول از آن دفاع میشد، سه سال بعد منجر به پایان یک سلطنت هزار ساله در فرانسه میشود؟ چه کسی تصور میکرد که بروز یک حادثه گمرکی در بندرِ بوستون (یکی از ١۳ مناطق تحت استعمار بریتانیا در خاک آمریکا) منجر به ایجاد کشور جدیدی به نام ایالات متحده آمریکا شود؟ در واقع، همانگونه که موریانهها به آرامی بناها و ساختارهای چوبی را آهسته آهسته از درون میخورند تا فرو بریزد، نیروهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز در سایه و اختفا کار مخرب خود را به پیش میبرند. سلطنت در فرانسه و امپراتوری استعماری بریتانیا در هنگام فروپاشی فقط نمادی ظاهری از قدرت داشتند.»
توازن نیروها در جهان به آهستگی و به ضرر غرب در حال تغییر بود، ولی ما آن را ندیدیم
«…باید اذعان داشت که ورود شتابان کشورهای نو ظهور مانند چین و هند در اقتصاد جهانی با کاهش تدریجی سهم کشورهای گروه هفت، این باشگاه کشورهای ثروتمند جهان، در تولید ناخالص داخلی جهان همراه شد. ما باید به این هشدار توجه میکردیم، اما ما بعد از چندین دهه طولانی که در همه زمینهها بر جهان تسلط داشتیم، نمیتوانستیم به سرعت نگاه آمرانه خود به دیگر کشورهای جهان را فراموش کرده و فروتنی را یاد گرفته و پیشه کار خود نماییم. وضع در ایالات متحده آمریکا بسیار بدتر بود. آمریکا به نوبه خود، برای چنین رفتاری با کشورهای دیگر آمادگی بسیار کمتری داشت. زیرا آمریکا طی دهههای طولانی هیچگاه جایگاهی کمتر از مقام رهبری اردوگاه غرب و سپس رهبری جهان را تجربه نکرده بود. در واقع توازن نیروها در جهان به آهستگی، اما مطمئناً به ضرر غرب در حال تغییر بود، ولی ما آن را نمیدیدیم. با دگرگونی در توازان قدرت جهانی، این موضوع اجتنابناپذیر است که روابط بینالملل نیز دیر یا زود دستخوش تحول میشود و این موضوع در ساختار جهانی بازتاب خواهد یافت.»
اکثریت کشورهای جهان، غربیها را دوست ندارند
ژِرار اَرو، با توجه به تجربیات خود به عنوان سفیر فرانسه در سازمان ملل بر فضای ضد غربی حاکم بر جامعه ملل تأکید میکند. او در این باره میگوید: «من در سازمان ملل این موضوع را کاملاً احساس کردم که اکثریتی از کشورهای جهان، غربیها را دوست ندارند: گذشتهی رفتار استعماری ما، تسلط همهجانبه و انحصاری ما بر نهادهای بینالمللی، استانداردهای دوگانهای که ما در محکومیتها بکار بردهایم، مداخلات نظامی ما، مداخلات در دیگر امورِ کشورها و بسیاری دلایل دیگر از کارهای ما، در نزد بسیاری از کشورهای جهان این فضا را ایجاد کرده که بسیاری از آنها از بروز مشکلات برای ما بسیار خوشحال میشوند. آنها مشکلات ما را به عنوان فرصتی برای رهایی از نفوذ ما میبینند. آنها این کار را به دلایل خوب و یا بد علیه غرب انجام میدهند: برخی صرفاً میخواهند استقلال و حاکمیت سیاسی خود را مطرح کنند که ما را به تضعیف آن متهم میکنند، و برخی دیگر از فرصت سوء استفاده میکنند و حقوق بشر و دموکراسی را به عنوان سلاحهای غرب علیه استقلال و حاکمیت کشورهای جهان مطرح کرده و آن را شدیداً محکوم و رد میکنند.»
ائتلاف گستردهتر «بریکس» به معنای تسلط این گروه بر بازارهای هیدروکربور و فلزات در جهان خواهد بود
یک بلوک اقتصادی (بریکس) که در آیندهای نزدیک با پیوستن حدود چهل عضو جدید شدیداً گسترش خواهد یافت، میتواند جایگاه برجستهای را در جهان، خصوصاً در بازارهای هیدروکربور و فلزاتی که برای اطمینان از انتقال انرژیهای فسیلی به انرژیهای تجدیدپذیر ضرورت دارند، بدست آورد. در واقع، در میان تازه واردان، به غیر از ایران که شرایطی خاص و استثنایی دارد، اعضای اصلی گروه اوپک پلاس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی دیده میشوند، دو کشور که از تابستان ٢۰٢٢ به وضوح تمایل خود را برای پیوستن به این باشگاه پنج نفره اعلام کردند. نیجریه و الجزایر به طور رسمی برای عضویت در بریکس تقاضا دادهاند.
در عمل، همه گروه اوپک پلاس – شامل اکثریت اعضای این گروه (١۳ کشور عضو اوپک و ١۰ کشور صادرکننده نفت مانند قزاقستان) نامزد پیوستن به این گروه هستند. این گروه میتوانند بیش از ۶۰ درصد تولید طلای سیاه در جهان را کنترل و نمایندگی کند.
در مورد دیگر هیدروکربورها، ائتلاف بریکس بیش از ۵۰ درصد از تولید گاز طبیعی جهان، به ویژه قطر و ایران، و حدود ٨۰ درصد از تولید زغال سنگ جهان – تحت سلطه چین و اندونزی – را شامل میشود. تامین نفت و گاز به ویژه برای چین جنبه حیاتی دارد که اکنون بزرگترین وارد کننده نفت و گاز در جهان است.
برای فلزات، تمرکز «بریکس پلاس» حتی بسیار بیشتر از انرژیهای فسیلی است و این موضوع در حال تبدیل شدن به موضوعی کاملاً استراتژیک است، زیرا بسیاری از کشورهای نوظهور میخواهند از مزایای انتقال و دوران گذار انرژی استفاده کنند.
اندونزی اولین تولیدکننده نیکل و روسیه سومین تولیدکننده نیکل در جهان هستند. اندونزی همچنین دومین تولیدکننده بزرگ کوبالت است که بیشتر آن توسط جمهوری دموکراتیک کنگو (DRC) استخراج میشود. خاکهای کمیاب عملاً در قلمرو کشور چین هستند که بر ظرفیتهای پالایشی برای تبدیل مواد معدنی به فلز نیز مسلط است. پلاتین و پالادیوم عمدتاً در روسیه و آفریقای جنوبی تولید میشوند.
وزن «بریکس پلاس» در بخش هیدروکربورها و فلزات و ذخایر آنها احتمالاً همگرایی بین تولیدکنندگان و مصرفکنندگان را در داخل «بریکس پلاس» در آینده تقویت میکند و پیکربندی فعلی بازارهای بینالمللی و زنجیرههای ارزش تامین کالا را به نفع خود تغییر میدهد.
اروپا، ژاپن و کره جنوبی در زمینه هیدرو کربور و فلزات شدیداً به بریکس پلاس وابسته خواهند شد
در حالی که ایالات متحده آمریکا با تکیه بر منابع سوخت فسیلی و فلزات خود و با کمک کانادا میتواند بر روی تولید نفت و گاز و تا حدودی تولید فلزات مورد نیاز خود حساب کند، این وضعیت در مورد اروپا، ژاپن و کره جنوبی صدق نمیکند، در شرایط تازه، اروپا و این دو کشور بیش از گذشته تضعیف شده و تا حد زیادی به هیدرو کربورها و فلزات تولید شده توسط کشورهای عضوِ آینده «بریکس»، به ویژه در خاورمیانه و آفریقا وابسته خواهند شد.
با فرض پیشرو بودن برنامههای اروپا و این دو کشور در زمینه تولید انرژیهای تجدیدپذیر، هر چند نیاز اروپا، ژاپن و کره جنوبی میتواند به انرژیهای فسیلی کاهش یابد، اما نیاز آنها به فلزات مورد نیاز برای ساخت باطری برای خودروهای برقی و ذخیره کردن انرژیهای خورشیدی و بادی به شدت افزایش خواهد یافت. بیشترین ذخایر جهانی این گونه فلزات در خاک کشورهای کنونی عضو «بریکس» و دیگر کشورهایی قرار دارد که برای پیوستن به این گروه در صف انتظار قرار دارند.
دلارزدایی در اقتصاد جهانی: چشمانداز آینده و چالشهای حیاتی
ژان- ژوزف بولو (Jean-Joseph Boillot) اقتصاددان فرانسوی و یکی از متخصیص برجستهی کشورهای بزرگ نوخاسته صنعتی جهان اخیرا در گفتگویی با هفتهنامه فرانسوی «لوبس» گفت: «پروژه واحد پول مشترک که در درجه اول پروژه روسیه بوده است، تا کنون پیشرفت چندانی نداشته است. اعضای «بریکس»، همانطور که در بیانیه نهایی نشست ژوهانسبورگ برجسته شد، میخواهند در وهله نخست بیشتر و بیشتر به سمت پرداخت به ارزهای محلی بروند: هند در حال حاضر برای خرید نفت، به روسیه، روپیه پرداخت میکند، چین برای خرید نفت از عربستان شروع به پرداخت با یوآن کرده است. یک ارز مشترک، که گامی بیشتر به سوی رهایی از دلار خواهد بود، برای جبران عدم تعادل در پرداختها بین کشورها عمل میکند.
موضوع کلیدی در شرایط کنونی برای «بریکس»، «دلارزدایی» است. واضح است که امروزه به ویژه کشورهای خاورمیانه میخواهند به نحوه نگهداری داراییهای خود تنوع ببخشند. ترس آنها از این است که روزی که ایالات متحده با اهداف سیاسی آنها مخالفت کند، غرب مانند روسیه، با توقیف داراییها و مسدود کردن سیستمهای پرداخت، با آنها رفتار کند. از نظر اقتصادی، به هر حال وابستگی به یک بازار واحد پولی بسیار بد است. امروز ۹٢ درصد از ذخایر پولی عربستان به دلار است.»
پاسکال بونیفاس (Pascal BONIFACE) بنیانگذار و رییس موسسه روابط بینالمللی و استراتژیک فرانسه در گفتگو با نشریه اقتصادی کاپیتال در پاسخ به این پرسش که آیا منافع مشترک اصلی بریکس پایان هژمونی دلار است؟ میگوید: «این به روشنی هدف اصلی آنهاست. دیلما روسف، رئیس جمهوری سابق برزیل و رئیس کنونی بانک جدید توسعه بریکس NBD در سخنرانی افتتاحیه مجمع جهانی اقتصاد که در اوایل ماه جولای در پکن برگزار شد، مجدداً تأیید کرد که این موضوع غیرقابل قبول است که واحد پول یک کشور بتواند اقتصاد جهانی را رهبری کند. کشورهای عضو بریکس میخواهند از چیزی که آن را دیکتاتوری دلار مینامند فرار کنند، دلاری که اهرمهای بسیار زیادی به آمریکا میدهد و راه را برای تحریمها برای کشورهایی که در اختلاف استراتژیک با قدرت آمریکا هستند باز میکند.»
کاپیتال: بسیاری از کشورها در آفریقا، آمریکای جنوبی و خاورمیانه میگویند که آماده تجارت با ارزهای دیگری غیر از دلار هستند یا آنها قبلاً این کار را آغاز کردهاند، مثلاً با یوآن. در شرایط فعلی آیا بدون دلار میشود تجارت کرد؟
پاسکال بونیفاس: «من فکر میکنم که این کشورها نمیخواهند در تراکنشهای مالی خود دلار را کلاً کنار بگذارند. بلکه آنها میخواهند وزن دلار را در تراکنشهای مالی خود کاهش دهند. این رویکرد با خط دیپلماتیک این کشورها مطابقت دارد. آنها میخواهند چندین گزینه داشته باشند و نمیخواهند که صرفاً متحد و یا دشمن ایالات متحده آمریکا باشند. به عنوان مثال، کشوری مانند هند، که روابط بسیار خوبی با ایالات متحده آمریکا دارد، نیز به این سمت میرود و مایل است از چند ائتلاف استفاده کند. دلارزدایی به معنی حذف دلار از صحنه بینالمللی نیست، بلکه هدف این است که دلار دیگر انحصار تجارت جهانی را در اختیار نداشته باشد. این رویکرد در نهایت با راهبرد اصلی «بریکس» برای پایان دادن به انحصار قدرت و هژمونی غرب مطابقت دارد.»
کاپیتال: موضع کشورهای غربی در قبال این رویکرد چیست؟
پاسکال بونیفاس: برخی کشورهای اروپایی، خود دوست دارند که دلار دیگر انحصار تجارت بینالمللی را نداشته باشد. این به ویژه هدفی است که فرانسه پس از آن که شرکتهای فرانسوی به دلیل رعایت نکردن قوانین آمریکا از تحریمهای فراسرزمینی بسیار سنگینی رنج بردند، مطرح کرده است. موضوع تحریمهای فراسرزمینی آمریکا، میتواند سرمنشا اختلافات زیادی باشد و جهان غرب را از هم جدا کند.
به چالش کشیدن غرب و آمریکا توسط «بریکس پلاس» به معنی انزوای اقتصادی و سیاسی آنها نیست، بلکه منظور کاهش نفوذ و تسلط آنها بر اقتصاد جهانی است. در واقع، روند پیشرفت کشورهای عضو «بریکس پلاس» آمریکا و غرب را وادار خواهد کرد تا بتدریج به تغییرات و تحولات در ساختار اقتصادی و مالی جهانی تن در دهند و قدرت بیش از اندازهای را که در قرن گذشته بدست آوردهاند را با جهان نوخاسته تقسیم کنند. توازن و تقسیم قدرت در زمینه اقتصادی الزاماً به توازن قدرت در عرصه سیاسی و ژئوپلتیک در جهان منجر خواهد شد. علیرغم آنانی که جهان را در چارچوب نوعی جنگ سرد جدید و ایجاد یک نظام دو قطبی میبینند، که آمریکا و چین در مقابل یکدیگر قرار دارند، در نگاه من جهان به سوی پراکندگی مراکز قدرت و یک نظام جهانی چندجانبه پیش میرود. نظامی که دیگر به هیچ کشور جهان، نه آمریکا و نه چین اجازه نخواهد داد تا بتوانند به عنوانِ ژاندارم به تنهایی بر جهان مسلط شوند. در یک نظام جهانی چندجانبه، رقابتهای اقتصادی و تکنولوژی بین کشورها و مراکز قدرت شدت فوقالعادهای به خود خواهد گرفت. منشا قدرت در آینده در چهارچوبِ پیشرفت شتابان علم و تکنولوژی تبیین میشود. در این زمینه، در شرایط کنونی، آمریکا و سپس چین در موقعیت بهتری نسبت به دیگر کشورهای جهان قرار گرفتهاند.