گفتگویی داشتم به اتفاق آقای شایان سمیعی و به مدیریت آقای مهدی نخل احمدی پیرامون اوضاع بحرانی خاور میانه و چشم انداز های احتمالی! خلاصه آنچه در این برنامه مطرح کردم: 1-پرونده اتمی، پروژه موشکی و «محور مقاومت» سه پرونده باز غرب به شمول اسرائیل، با جمهوری اسلامی هستند.
۲- پس از آنکه تلاش های غرب برای جلوگیری از دستیابی ج.ا. به بمب اتمی، نتوانست جلوی پیشروی حکومت اسلامی در این مسیر را سد کند و پروژه موشکی هم از خطوط قرمز غرب عبور کرد، به ابتکار اسرائیل و همنوایی شیوخ نفتی عرب، غرب توجه خود را روی «محور مقاومت» متمرکز نمود و خنثی کردن این محور تا حد نابودی، در مرکز توجه قرار گرفت.
۳- ج.ا. با استقرار مستقیم سپاه قدس در سوریه، تقویت همه جانبه گروه های بنیادگرای فلسطینی نظیر حماس و جهاد اسلامی و- مهم تر از همه – تبدیل حزب الله لبنان به یک ارتش بزرگ غیر دولتی، اسرائیل را در آستانه محاصره قرار داد. این محاصره در کنار شعار رسمی و چهل و چند ساله « نابودی اسرائیل » ، حس ترس و نا امنی را در جامعه اسرائیل تشدید کرد،
۴- بر بستر ستم چند هزار ساله ای که بر قوم یهود وارد آمد و در جنایت هولاکوست به اوج رسید، حکومت اسرائیل نمی توانست ترس جامعه و خطر «خفگی ژئوپلتیک» را نادیده بگیرد.
۵- مستقل از هر تحلیلی که از علل و عوامل حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل داشته باشیم، این حمله ، فرصتی طلایی در اختیار دولت اسرائیل قرار داد تا پروژه در هم شکستن « محور مقاومت» را کلید بزند و حمایت غرب از آن را هم تامین کند.
۶- تصمیم مشترک ایالات متحده و اسرائیل به در هم کوبیدن گروه های بنیادگرای فلسطینی و پایان دادن به حیات حزب الله به عنوان یک ارتش خصوصی که در عین حال مهمترین بخش «محور مقاومت» ج.ا. هم به شمار می آید، خامنه ای و اقتدارگرایان حامی او را در موقعیت «بن بست تصمیم گیری» قرار داد: قبول شکست در حفظ محور مقاومت و یا ورود به جنگ با آمریکا و اسرائیل؟
۷- تلاش دیپلماتیک و سفر های عراقچی به کشور های منطقه، هیچ کمکی به رهائی رژیم از بن بست نکرد. کشور های عربی، پاسخ تهدید های آشکار و ضمنی را با قطعنامه مشترک و کسب امضای اتحادیه اروپا زیر مواضع بی سابقه « اشغالگر خواندن ایران» دادند. این قطع نامه یک تو دهنی و پاسخ محکم به رژیم خامنه ای و حاوی این پیام روشن بود که کشور های عربی و اتحادیه اروپا حاضر به بازی در زمین ج.ا. نیستد و در صورت تشدید بحران ، در کنار آمریکا و اسرائیل خواهند ایستاد.
۸- خامنه ای که نمی تواند نظاره گر نابودی محور مقاومتش باشد، می خواهد با حملات محدود و تاکتیکی به خاک اسرائیل، بازی را مدیریت کند. این پینگ پنک موشکی، یک روند تشدید شونده دارد و منطق جنگ می تواند اراده خود را در جهت جنگ تمام عیار به همه عوامل دخیل در آن تحمیل کند.
۹- قرار گرفتن خامنه ای در بن بست و جدی شدن خطر جنگُ، سقوط ج.ا. و ویرانی ایران، یک حس مشترکی را میان کسانی که به بقای جمهوری اسلامی فکر می کنند و همه میهن دوستانی که جانشان را فدای ایران می کنند، پدید می آورد و این می تواند بین دو خواست « برکناری » و « کناری گیری» خامنه ای فصل مشترک بزرگی ایجاد کند. برای دور کردن سایه جنگ و نابودی از سر کشور ، ضروری است که حق تصمیم گیری از خامنه ای سلب و به نهادی مورد قبول ملت و حاکمیت واگذار شود.
۱۰- علی رغم اوضاع به شدت تیره و تار منطقه خاورمیانه، افق کلی آینده چندان تیره نیست. جهان، دوران گذار از برتری قدرت نظامی به هژمونی قدرت هوشمند را طی می کند. اسرائیل، عربستان، قطر و امارات متحده عربی، نقش پیشران این گذار را در منطقه بدست آورده اند. ایران، به تقصیر اقتدارگرایان حاکم، از این روند جدا افتاده است و با نابود کردن اقتصاد خود، کماکان بر طبل قدرت نظامی می کوبد .
خاورمیانه- با یا بدون ایران- با شتاب به این سمت می رود که قدرت اقتصادی، دانش و فن آوری و شبکه مناسبات سیاسی ، عامل قدرت نظامی را در سایه قرار دهند و نقش تعیین کننده را از آن خود سازند. چنین خاورمیانه ای می تواند چهره ای صلح جو و خردگرا، با ملت هایی مرفه داشته باشد. احتمالا ، اگر همراه نشویم ، زیر چرخ های این ارابه تحول، خواهیم ماند.
۱۱- اکنون مساله این است: همراهی با تحولات عصری یا دچار شدن به سرنوشت اتحاد شوروی و شاید بدتر از آن؟