مقدمه: یورگن هابرماس، یکی از مهمترین فیلسوفان زندهی معاصر، در حوزههای گستردهای از نظریه اجتماعی، فلسفه، و زبانشناسی فعالیت کرده است. او به عنوان یکی از آخرین مدافعان بزرگ عقلگرایی در دورانی که عقلگرایی در فلسفه چندان محترم شمرده نمیشود، شناخته میشود. هابرماس، به نوعی، ادامهدهندهی راه هربرت مارکوزه و مکتب فرانکفورت است که شامل متفکرانی چون تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر میشود. او دستیار فارغالتحصیل آدورنو بود و پروژه اولیه خود را بازفرمولبندی نظریههای مارکوزه، هورکهایمر، و آدورنو تعریف کرد. هدف اصلی او، بازتعریف تمایز میان “نظریه سنتی” (شامل فلسفه و علم) و “نظریه انتقادی” بود؛ نظریهای که هدفش رهایی انسانهاست. این تلاش، در واقع، راهی برای بازنگری مارکسیسم در بستر اواخر قرن بیستم بود. هرچند هابرماس در کارهای بعدی خود، فاصله قابل توجهی از مارکسیسم گرفته است، او همچنان یکی از برجستهترین و آخرین نمایندگان این مکتب فکری مهم به شمار میرود.
بخش اول: ریشههای فکری و پروژه آغازین هابرماس
پروژه هابرماس با هدف رهایی انسانها، ادامه مسیر متفکرانی چون مارکوزه بود. برای مارکوزه، آنچه در مورد سیستمهای اجتماعی اهمیت داشت، نه صرفاً حداکثرسازی سود اقتصادی، بلکه تأثیر آنها بر زندگی افراد و چگونگی شکلگیری خودِ انسانی بود. او به دنبال آزادی افراد از رنجهای غیرضروری زندگی بود، که در دورهی او و تا به امروز، به شکل آسیبهای اجتماعی خود را نشان دادهاند. هابرماس تلاش میکند تا این پروژه رهاییبخش را بازتعریف کند و کار خود را با تمایزی بنیادین در کارهای اولیهاش آغاز میکند: تمایز میان کار و آنچه او ابتدا “کنش متقابل” نامید و اکنون میتوان آن را “ارتباطات” نامید.
بخش دوم: منافع بنیادین بشری: کار و ارتباطات
هابرماس استدلال میکند که گونهی بشر دارای منافع بنیادین است.
- کار (Labor): اولین علاقه بنیادین، بازتولید زندگی از طریق کار است. این یک تلاش ابزاری و تکگویه (monological) است که توسط الزامات کارآمدی و بهرهوری هدایت میشود. در اندیشهی اولیه هابرماس، کار اساساً ماهیتی تولیدی دارد و حوزهی علوم به مسائل مربوط به کار و خرد ابزاری میپردازند. او بخش مربوط به کار را در بازفرمولبندی خود، به حسابهای استاندارد اقتصادی واگذار میکند.
- ارتباطات (Communication): دومین علاقه بنیادین، ارتباط با یکدیگر است. این یک علاقه عمیقاً ریشهدار است که برای هرگونه پیوند اجتماعی ضروری است، بدون آن حتی زندگی انسانی به معنای مردمشناسی آن ممکن نیست. ارتباطات، طبق نظر هابرماس، ذاتاً گفتوگویی (dialogic) است. او معتقد است که ما به عنوان “خود”، در هر دو بعد کار و ارتباطات شکل میگیریم، اما بدون بعد ارتباطی گفتوگو نمیتوانیم به سوژه یا “خود” تبدیل شویم. او نظریات تجربهگرایانهای که معتقدند انسان میتواند صرفاً از طریق مشاهده یا محرکهای حسی شکل گیرد را رد میکند و تأکید میکند که ما در تعامل با دیگران، به خودشناسی میرسیم.
نکته مهم این است که علاقه بنیادین نه تنها به ارتباطات، بلکه به ارتباطات “تحریفنشده” و “شفاف“ است. به همین دلیل، برای درک این علاقه، باید مفهوم “ارتباطات تحریفشده نظاممند“ را درک کنیم.
بخش سوم: علاقه حیاتی رهاییبخش: نقد و رهایی
بحثبرانگیزترین بخش کار اولیه هابرماس، ادعای او مبنی بر وجود علاقه سوم و حیاتی برای نوع بشر است: “علاقه انتقادی به رهایی“. این علاقه آنقدر مهم است که برای بقا به آن نیاز داریم. ما باید خود را از تحریفات هم خرد ابزاری و هم خرد ارتباطی رها کنیم. به عبارت دیگر، برای بقای نسل بشر، باید بیاموزیم که انسانیتر کار کنیم و شاید مهمتر از آن، آزادانه و شفاف با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. بدون این کار، شانس بقای طولانی ما زیاد نیست.
ارتباطات تحریفشده نظاممند (Systematically Distorted Communication)
هابرماس برای فهم تحریفات، مدل خود را به جای “ایدئولوژی” مارکسی، بر روی “ارتباطات تحریفشده نظاممند“ قرار میدهد. ایدئولوژی، به گفته مارکس، شامل اظهاراتی است که منافع طبقاتی غیر از طبقه خودمان را منعکس میکند و ایدههای حاکم، ایدههای طبقات حاکم هستند. هابرماس در مورد ارتباطات تحریفشده نظاممند، مثالهای زیادی ارائه نمیدهد، اما میتوان از مانعتراشی در گفتوگو به عنوان نمونه یاد کرد. مثلاً، در یک جلسه اتحادیه کارگری، جملهای مانند “ما شانس نداریم چون اینجا ایالت کار بدون عضویت اجباری است” (Right to Work State) موجب قطع بحث میشود. این جمله، همانند ایدئولوژی، زمانی مشکوک میشود که به نفع قدرتمندان باشد و مانع از ادامه بحث گردد.
هابرماس برای غلبه بر این تحریف، مدلی را در روانکاوی فروید مییابد. در موقعیت بین یک تحلیلگر و بیمار، هدف عملی است: درمان فرد و رفع علائم. برخلاف تفسیر یک متن، بیمار صرفاً به “وراجی” میپردازد و تحلیلگر دخالت نمیکند مگر زمانی که هر دو طرف بر سر یک تفسیر به توافق برسند. این توافق متقابل نشان میدهد که ارتباطات پیشین تحریفشده بوده است. هابرماس معتقد است که ما علاقهای بنیادین به حذف این تحریفات داریم تا به “گفتار شفاف و درک روشن” دست یابیم.
بخش چهارم: خرد ارتباطی و شرایط گفتار ایدهآل
اگر هدف، غلبه بر ارتباطات تحریفشده نظاممند باشد، سوال این است که ارتباطات تحریفنشده چگونه خواهد بود؟. ارتباطات ما تقریباً همیشه تحریفشده است؛ پر از شکافها، سوءتفاهمها، و ناهنجاریهای زبانی. هابرماس، در اواخر قرن بیستم که خردگرایی مورد هجوم قرار گرفته بود، با جسارت تلاش میکند از خرد انسانی دفاع کند. او میخواهد حوزهای از ارتباطات تحریفنشده را مشخص کند که بتواند مبنایی برای مفهوم “خرد ارتباطی“ باشد.
هدف او از این کار، جدا کردن “اندیشه روشنگرانه” از “کنش بربرمنشانه“ است که در تاریخ مدرنیته شاهد آن بودهایم. برای هابرماس، راه حل، کنار گذاشتن زندگی مدرن یا بازگشت به سطوح پایینتر تمدن نیست، بلکه جدا کردن روشنگری از ترور، اساطیر، و توحش است. او تأکید میکند که همه چیز در مدرنیته فاجعهبار نبوده است؛ برای مثال، داشتن دنداندرد در سال 1993 بسیار بهتر از سال 1493 است. بنابراین، “حقه” این است که پیشرفتهای مدرنیته را همراه با تلاش برای شفافسازی ارتباطات تحریفشده، حفظ کنیم.
فرضیه خردگرایانه هابرماس:
هابرماس معتقد است که حتی از سنین پایین، جملاتی که بر زبان میآوریم، میل به توافق و درک متقابل را در خود نهفته دارند. این میل، یک “تکانه انتقادی“ است که در ساختار زبانها برای درک یکدیگر و داشتن ارتباط شفاف وجود دارد. حتی وقتی میگوییم “نمک را به من بده”، این تمایل به درک فراگیر و بیقید و شرط، در آن نهفته است.
شرایط گفتار ایدهآل (Ideal Speech Situation):
هابرماس مجموعهای از شرایط را برای چنین ارتباطاتی مطرح میکند که به عنوان “موقعیت گفتار ایدهآل“ شناخته میشوند. این یک ایدهآلسازی است که انسانها نمیتوانند به طور کامل آن را محقق کنند، اما هر چقدر بیشتر به آن نزدیک شویم، در خرد ارتباطی مشارکت خواهیم داشت.
- شرط تقارن (Symmetry Condition): این شرط، که برابری را در بر میگیرد، به این معناست که همه فرصت برابر برای صحبت کردن و گوش دادن دارند. همه حق برابر برای فرمان دادن یا اطاعت کردن، و سوال پرسیدن یا پاسخ دادن دارند. این یک اصل بسیار برابرطلبانه و قدرتمند است. هابرماس معتقد است که بدون آن، ارتباطات تحریفنشده غیرممکن است. او مثالهایی از زندگی واقعی میآورد:
- کلاس درس: معلم که قدرت نمره دادن را دارد، نمیتواند انتظار ارتباطی تحریفنشده با دانشآموز داشته باشد.
- رابطه کارفرما و کارمند: رؤسا به ندرت حقیقت تحریفنشدهای در مورد وضعیت خود دریافت میکنند.
- رابطه همسران: وقتی یکی در موقعیت قدرت نسبی قرار دارد، طرف دیگر از نقش خود آگاه است و انتظار ارتباطی تحریفنشده نمیرود.
- نمونه مثبت: جلسات اولیه جنبش همبستگی (Solidarity) در لهستان، که در آن هر کسی، عضو اتحادیه یا غیر عضو، میتوانست دست خود را بالا ببرد و صحبت کند، مثالی از ارتباط گفتوگویی است.
- در چنین موقعیتی، تنها نیرویی که یک انسان آزاد میتواند به رسمیت بشناسد، “نیروی عجیب و بیاجبار استدلال بهتر“ است. هابرماس معتقد است که ما به خردگرایی باور داریم و اگر استدلالی بهتر بشنویم، میتوانیم بدون شرمندگی عقیده خود را تغییر دهیم.
- شرط حقیقت (Truth Condition): زمانی که در مورد آنچه در جهان وجود دارد و چگونگی رفتار آن صحبت میکنیم (حوزه علوم)، انتظار میرود که مشارکت ما در بحث، “صادقانه“ باشد.
- شرط ربط (Relevance Condition): مشارکت ما در گفتوگو باید “مرتبط“ باشد. به عنوان مثال، در یک جلسه مهم، نباید در مورد فیلمهای سینمایی صحبت کرد.
- شرط صداقت (Sincerity Condition): انتظار میرود که مشارکت ما در یک گفتوگوی منطقی، “صادقانه“ باشد. یک مقاله فلسفی عالی که در نهایت مشخص شود نویسنده آن شوخی کرده است، تمام اعتبار خود را از دست میدهد.
- شرط درستی (Rightness/Moral Condition): این یک شرط اخلاقی است که انتظار میرود مشارکتهای ما در زبان، “هدف درستی“ را پیش ببرد. نظریه اخلاقی هابرماس در اینجا، نازک است و بر اساس خود نظریه ارتباطات بنا شده است: دروغ گفتن، بیصداقتی، یا نقض شرط تقارن، اشتباه است. این حقیقت اخلاقی در زبان نهفته است؛ وقتی والدین به فرزندانشان میگویند “دروغ نگو”، منظورشان همین است و این یک حقیقت اخلاقی صادقانه است که انتظار میرود کودکان بر آن تکیه کنند.
هابرماس این حوزهها را با هم مرتبط میداند، اما تأکید میکند که هر یک (علم، اخلاق، هنر و حتی دین) حوزههای ارزشی متفاوتی را نمایندگی میکنند و هر یک شرایط خاص خود را دارند که در آن مهمترند. مثلاً در حوزه علمی، شرایط حقیقت مهمترند، در حوزه اخلاقی، شرایط درستی، و در حوزه زیباییشناسی، صداقت.
بخش پنجم: نقدها و دفاع هابرماس: رهایی برای همگان
همانند هر نظریه پیچیدهای، مدل هابرماس نیز با انتقاداتی مواجه شد:
- نقد مبارزه طبقاتی: منتقدان معتقد بودند که “مبارزه طبقاتی” صرفاً یک “روانکاوی گسترده” نیست. کارگران دلیلی ندارند که باور کنند کارفرمایانشان آماده ارتباطی تحریفنشده با آنها هستند. مبارزه بر سر قومیت یا برابری زنان نیز صرفاً یک فرآیند تحلیلی گسترده نیست.
- نقد نخبهگرایی (Elitism): این جدیترین نقدی بود که هابرماس با آن مواجه شد. منتقدانش اظهار داشتند که نظریه او جامعه را به یک “اتاق سمینار غولآسا“ تبدیل میکند. شرایطی که او برای ارتباطات ایدهآل مطرح میکند (صداقت، دقت، مرتبط بودن) همانهایی هستند که در یک سمینار دانشگاهی انتظار میرود. این انتقاد، با توجه به این که هابرماس تمام زندگی بزرگسالی خود را به عنوان استاد سپری کرده است، مطرح شد.
پاسخ هابرماس: هابرماس به این اعتراض به شکلی تأثیرگذار پاسخ میدهد. او میگوید: “شما اصل مطلب را متوجه نشدهاید، زیرا آنچه من در مورد خرد ارتباطی صحبت میکنم، یک فرآیند روشنگری است که شامل همه میشود: سرایداران، آشپزها، همه“. او تأکید میکند که جهانی بودن نظریهاش نادیده گرفته شده است.
مهمتر از آن، هابرماس این نقل قول زیبا را بیان میکند: “در یک فرآیند روشنگری، تنها شرکتکنندگان وجود دارند، نه تحلیلگر و بیمار“. به عبارت دیگر، در یک فرآیند روشنگری واقعی، هیچ رهبر و پیرویی، یا فردی قدرتمند در مقابل ضعیف وجود ندارد. این موضع، نظریه ارتباطات هابرماس را به “گونهای زبانی از آنارشیسم“ شبیه میکند، که در آن همه فرصت صحبت کردن را دارند.
بخش ششم: توسعه نظریه: پول و قدرت به مثابه تحریفکنندگان
هابرماس تحت فشار اعتراضات مختلف، نظریه خود را بازفرمولبندی کرده است. منتقدان حوزه هرمنوتیک (تفسیر) از محدود کردن انسانیت به یک علاقه خاص ناراضی بودند و اشاره کردند که علوم نیز تفسیری هستند. گالیله نیز جهان را به یک متن بزرگ تشبیه کرده بود که ریاضیات زبان آن است. تفسیر، در واقع، یکی از شرایط بنیادین “خودبودگی” است. در وضعیت کنونی (اواخر قرن بیستم و پس از آن)، با پدیدههایی مانند “فراوانی اطلاعات” و “پیچیدگی”، تفسیر موقعیتهای زندگی روزمره دشوارتر از همیشه شده است. برخی مصنوعات تکنولوژیک، مانند تلویزیون، تقریباً کاملاً در برابر تفسیر بسته هستند و سعی میکنند خود را مستقیماً به ذهن ما تلقین کنند.
با این حال، هابرماس، تلاش خود را برای دفاع از خرد ادامه میدهد. در کارهای بعدی و بالغتر خود، به ویژه در کتاب حجیم “نظریه کنش ارتباطی” (Theories of Communicative Action)، هابرماس به دفاع از ایده خرد ارتباطی بازمیگردد و مشکلات بیشتری را به آن اضافه میکند. او به این واقعیت اذعان میکند که پول و قدرت، به عنوان سیستمهای انتزاعی، زندگی روزمره و شیوه گفتوگوی ما را تحریف میکنند. او میفهمد که این سیستمها باید “همراستا” شوند تا بتوانیم واقعاً رودررو با یکدیگر صحبت کنیم.
نتیجهگیری
پروژه هابرماس، در نهایت، یک صدای قدرتمند ارائه میدهد که استدلال میکند امکان برقراری ارتباط تحریفنشده وجود دارد. او به دنبال یافتن راهی برای خروج از این معضل وحشتناک است که آن را “درهمتنیدگی روشنگری و ترور، توحش و اسطوره“ مینامد. هابرماس با دفاع از خرد در عصری مملو از بدبینی و پیچیدگی، و با ارائه راهی برای رهایی انسان از محدودیتهای غیرضروری، شایسته تقدیر فراوان است. کار او، حتی با وجود نقدها، همچنان امیدی برای “گفتار شفاف و درک روشن” در دنیای مدرن باقی میگذارد.