در سراسر منطقه، جنبشهای فراملی جای خود را به الگویی سیاسی مبتنی بر دولتهای نیرومند میدهند.تصمیم دراماتیک دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، برای بمباران سایتهای هستهای ایران در آخر هفته گذشته، هشدارهای بسیاری را به دنبال داشت؛ بسیاری گفتند که آمریکا نباید همان اشتباهی را تکرار کند که در سال ۲۰۰۳ در عراق مرتکب شد. اما ترامپ در جریان سفر خود به خاورمیانه در ماه مه، پیشاپیش قصد خود را برای ترسیم آیندهای جدید در منطقه نشان داده بود.
اگر روابط واشنگتن با خاورمیانه تا کنون عمدتاً حول نفت و امنیت تعریف میشد، سفر اخیر ترامپ بر دادهها، هوش مصنوعی و زیرساختهای دیجیتال متمرکز بود. رفع ناگهانی تحریمها علیه سوریه و عادیسازی روابط با دولت جدید دمشق تیتر اول رسانهها شد. اما دستاورد واقعی سفر، فراتر از دستدادنهای نمادین بود: ترامپ مجموعهای از توافقنامههای فناورانه را امضا کرد، که نشاندهنده جهتگیری جدید کشورهای پرقدرت خلیج فارس و چشمانداز آنان برای منطقه بود.
تضادی که ترامپ در سخنرانی تاریخی خود در ۱۳ مه در ریاض ترسیم کرد – میان اقتصادهای در حال شکوفایی خلیج فارس و اقتصاد در حال فروپاشی ایران – بهویژه در داخل ایران طنینانداز شد، جایی که بسیاری از طیفهای سیاسی از آن برای دفاع از عادیسازی روابط با ایالات متحده و حرکت به سوی توسعه اقتصادی شبیه به مدل سعودی بهره بردند. اکنون، با توجه به ضربات سنگینی که ایران در جنگی خونین با اسرائیل و آمریکا متحمل شده – از جمله از دست دادن مقامهای عالیرتبه، صدها غیرنظامی و زیرساختهای مهم – این تضاد حتی آشکارتر شده است.
اما دگرگونی بزرگ خاورمیانه، مدتها پیش از سفر ترامپ آغاز شده بود. برای سالها، منطقه شاهد تغییراتی تدریجی اما بنیادین بوده است که جهتی روشن را دنبال میکند. در مرکز این دگرگونی، افول میلیشیاهای فراملی و ایدئولوژیهای انقلابی قرار دارد که تا همین اواخر، نقش محوری در سیاست خاورمیانه ایفا میکردند. اسرائیل با رویارویی مستقیم با سپاه پاسداران ایران، در واقع میخواست نقطهپایانی بر نیمقرن سلطه بازیگران غیردولتی در منطقه بگذارد.
در جایگاه آنها، اکنون دولتهای مقتدر و دارای حاکمیت و خواست عمومی برای توسعه اقتصادی و ارائه خدمات عمومی به میدان آمدهاند. این روند، پیش از حمله مرگبار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده بود، اما آن حمله و جنگ متعاقب آن با اسرائیل، شتاب بیشتری به آن بخشید. محور موسوم به مقاومت ایران – منسجمترین و قدرتمندترین ائتلاف بازیگران غیردولتی در منطقه – اکنون به ویرانهای بدل شده و کشورهای منطقه اولویت خود را بر روابط دولتبادولت گذاشتهاند، و دیگر تمایل چندانی به حمایت از میلیشیاها در سرزمین یکدیگر ندارند.
آغاز عصر قدرتگیری بازیگران غیردولتیِ ایدئولوژیک را میتوان از سال ۱۹۶۷ دانست؛ یعنی زمانی که اسرائیل در جنگ ششروزه، مصر، سوریه و سایر کشورهای عربی را شکست داد. پس از این شکست تحقیرآمیز ارتشهای عرب، سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) از یک نهاد تحت حمایت مصر به یک سازمان چریکی فراملی تبدیل شد که رهبری آرمان ملی رهاییبخش را بر عهده گرفت. توافقنامه قاهره در سال ۱۹۶۹، نقطهی عطفی در تاریخ ژئوپلیتیک خاورمیانه بود. این توافق که میان یاسر عرفات و امیل بوستانی (به نمایندگی از دولت لبنان) و با میانجیگری جمال عبدالناصر رئیسجمهور مصر امضا شد، هدفش رسمیکردن وضعیت و فعالیتهای گروههای مسلح فلسطینی در لبنان بود.
از منظر تاریخی، این توافق بهعنوان لحظهای تعیینکننده در ظهور بازیگران غیردولتی در سیاست خاورمیانه تلقی میشود، بهویژه در زمینهی بسیج پانعربی و ضداسرائیلی. این توافق سوابق متعددی را رقم زد: عادیسازی گروههای مسلح غیردولتی، تضعیف حاکمیت دولتها، و نهادینهسازی نوعی حکومت موازی که برای سایر بازیگران نیز الهامبخش شد.
در همین حال، ساف و سایر میلیشیاهای انقلابی عرب بیدرنگ در امور داخلی کشورهایی چون اردن، کویت، لبنان و عراق دخالت کردند. اما این دخالتها با روحیهی آن دوران همخوانی داشت، چرا که نیروهای مهم سیاسی عرب خود را بهطور فراملی تعریف میکردند و مسألهی فلسطین بر همه چیز مقدم شمرده میشد. اخوانالمسلمین از زمان تأسیس در سال ۱۹۲۸ چنین رویکردی داشت، یعنی پیش از آنکه بسیاری از دولتهای عربی شکل بگیرند. حزب پانعربی بعث نیز در دههی ۱۹۶۰ در عراق و سوریه به قدرت رسید و رژیمهای بعثی از بازیگران غیردولتی در کشورهای عربی مختلف حمایت کردند.
وضعیت در مورد رژیم معمر قذافی در لیبی نیز مشابه بود؛ او در سال ۱۹۶۹ به قدرت رسید و به بیثباتسازی سیاست منطقهای کمک کرد. پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران، تهران نیز با حمایت از میلیشیاهای مختلف در کشورهایی مانند عراق، لبنان، یمن و سرزمینهای فلسطینی، بیش از پیش سیاست جهان عرب را از هم پاشید و حاکمیت دولتهای عربی را تضعیف کرد.
نتیجه فاجعهبار بود: بسیاری از کشورهای عربی عملاً به دولتهای شکستخورده تبدیل شدند که قدرت حاکمیتی مؤثری بر سرزمینهای خود نداشتند. جنگهای داخلی، همواره با دخالت خارجی و گاه با اشغال مستقیم همراه بود، و زندگی سیاسی در کشورهایی چون عراق، لبنان، لیبی، سرزمینهای فلسطینی، سوریه، سودان و یمن را نابود کرد. از سوی دیگر، دولتهایی چون عراقِ بعثی و ایرانِ خمینیگرا نیز ظرفیتهای خود را هدر دادند و آیندهشان را به خطر انداختند، چرا که منابعشان را نه صرف توسعهی داخلی، بلکه صرف گسترش نفوذ خود در سایر کشورها کردند و بدین ترتیب هم آن کشورها و هم کل منطقه را بیثبات ساختند.
بهار عربی که ظاهراً با امید به دموکراسی آغاز شد، در عمل این روند را شتاب بخشید. با سرنگونی خودکامگان دیرپای مصر، لیبی، تونس و یمن، این کشورها در معرض مداخله و رقابت قدرتهای منطقهای قرار گرفتند. نتیجه، مجموعهای از جنگهای داخلی بود—اغلب با ابعاد فرقهای—که در آن قدرتهای منطقهای چون ایران، عربستان سعودی، ترکیه و امارات متحده عربی مداخله کردند تا نتایج را به نفع خود تغییر دهند. این خلأ قدرت، بیش از پیش زمینه را برای ظهور بازیگران غیردولتی فراهم کرد، از جمله داعش که حملهی سال ۲۰۱۵ آن در مرز عراق و سوریه نمادی از فروپاشی اقتدار دولتی در بخش وسیعی از منطقه بود.
دورهی پس از ۲۰۱۱، پویشهای منطقهای را بهشدت دگرگون کرد و به تضعیف یا فروپاشی مراکز سنتی قدرت در جهان عرب منجر شد: مصر، عراق، لیبی و سوریه. این امر مراکز شهری، فرهنگی و فکری عربگرایی و کنشگری سیاسی عرب—بغداد، بیروت، قاهره و دمشق—را ضعیف کرد و خلأیی در رهبری جهان عرب بهجا گذاشت. با سقوط مدلهای ایدئولوژیک یا ملیگرایانه، نفوذ کشورهای حوزهی خلیج فارس بیشتر شد و الگوهای توسعهای آنها بهعنوان معیار جدید منطقهای مطرح شد.
تحت رهبری محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی از سال ۲۰۱۷، ریاض از حمایت خود از اسلامگرایی فراملی فاصله گرفت و به جای آن، ثبات و رشد اقتصادی در داخل را در اولویت قرار داد. از سال ۲۰۱۹ به بعد، مجموعهای از توافقهای دیپلماتیک، شکافهای دیرینهی منطقه را ترمیم کرد. عربستان روابط خود را با ایران، ترکیه و قطر ارتقا داد. ترکیه و امارات به خصومت خطرناک خود—که در سیاست داخلی مصر، لیبی و سوریه بازتاب داشت—پایان دادند. توافقنامههای ابراهیم روابط میان اسرائیل و امارات، بحرین، مراکش و سودان را عادی ساخت. مهمتر از همه، سقوط محور مقاومت ایران نوید پایان آخرین چارچوبهای ایدئولوژیک فراملی و بازیگران غیردولتی بزرگ را میدهد.
در جای دیگر، حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) که نیرویی فراملی و فعال در عراق، ایران، سوریه و ترکیه بود، سلاح زمین گذاشته و وعده داده که در روند سیاسی مشارکت کند. این حزب، مدتها پیش از این نیز از هدف جداییطلبی فاصله گرفته بود.
دولت جدید احمد شَرّع در سوریه، نمونهی بارز این رویکرد جدید است که ضربهی نهایی را بر محور مقاومت وارد کرده است. حاکمان جدید دمشق بهصراحت اعلام کردهاند تمرکز آنها بر سوریه و توسعهی اقتصادی آن است. آنها میخواهند دستاوردهای انقلاب خود را تثبیت کنند، نه آن را صادر نمایند. نخستین سفر سیاسی شاع نیز به ریاض بود، نه مکه؛ که برای این رهبر پیشین میلیشیا، نشانهی ورود به قلمرو دولتمردی بهشمار میرود.
فلسطینیها خواهان تشکیل کشوری برای خود هستند، نه نابودی سایر کشورها در منطقه؛ و این خواسته پس از فاجعهی حملهی حماس در ۷ اکتبر، بیش از پیش تقویت شده است. سرنوشت سیاسی حماس اکنون در پایینترین سطح خود قرار دارد. متحدان ایدئولوژیک آن در اخوانالمسلمین نیز در کشورهایی چون اردن، کویت و مراکش با شکست سیاسی و سرکوب روبهرو شدهاند.
رویکردهای جدیدی در بغداد و بیروت، که زمانی از کانونهای «محور مقاومت» بودند، اتخاذ شده است. پس از ضربهی سنگین اسرائیل به حزبالله، دولت جدید لبنان از این گروه شبهنظامی مورد حمایت ایران فاصله گرفته و اگرچه آهسته، اما در حال حرکت به سوی تثبیت حاکمیت خود است. در عراق نیز، رهبری این کشور بهسوی اعمال حاکمیت دولت در برابر شبهنظامیان قدرتمند وابسته به ایران گام برمیدارد. بغداد اکنون دستکم تلاش دارد روابط خود با پایتختهای بزرگ عربی و تهران را متوازن نگه دارد. به نظر میرسد انتخابات پارلمانی آینده در سال جاری، این جهتگیری را تثبیت خواهد کرد.
در خود تهران نیز نشانههایی از تغییر به چشم میخورد. آیتالله علی خامنهای، رهبر ۸۶ ساله جمهوری اسلامی ایران، انقلابی تمامعیار است که عمر خود را وقف صدور انقلاب اسلامی کرده است. اما به نظر میرسد او آخرین رهبر از این نوع برای ایران باشد. او سالها با شعارهای «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» در داخل کشور احساس امنیت و ایستادگی را تبلیغ میکرد، در منطقهای که اغلب دستخوش بحران بود. اما در لحظهی سرنوشتساز، هنگامی که ایران وارد جنگ با این کشورها شد، خامنهای در پناهگاه مخفی شد و خبری از او نبود. وقتی بالاخره ظاهر شد و سخنرانی کرد، ضعیف و سایهای از گذشتهاش بهنظر میرسید.
هرچند توانایی خامنهای برای تعیین مسیر آینده ایران بهشدت تضعیف شده، اکنون در موقعیتی دشوار قرار گرفته است: باید گذار سیاسیای را مدیریت کند که بتواند به بقای رژیمش کمک کند.
در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته ایران، مسعود پزشکیانِ اصلاحطلب با شعار تعامل با جهان بهراحتی سعید جلیلیِ ایدئولوگ و تندرو را شکست داد. همین الگو از سال ۲۰۱۳ تاکنون در همهی انتخاباتهای ریاستجمهوری (بهجز ۲۰۲۱ که هیچ نامزد اصلاحطلب جدیای اجازهی رقابت نیافت) تکرار شده است. اکنون بخشهای قابلتوجهی از حاکمیت در تهران بر این باورند که کشور باید از سیاست فاجعهبار حمایت از محور مقاومت فاصله گرفته و بر توسعهی اقتصادی خود تمرکز کند. این موضوع، دلیل امیدواری گستردهی ایرانیان به گفتوگو با آمریکا و نزدیکی با عربستان سعودی را توضیح میدهد. وقتی یکی از روحانیان افراطی ایرانی در سفر به مکه خاندان سلطنتی عربستان را توهینآمیز خطاب کرد، با واکنش تند مقامهای ایرانی روبهرو شد.
البته موانع بسیاری باقی ماندهاند. جنگ بیرحمانهی اسرائیل در غزه و تداوم اشغال سرزمینهای فلسطینی، مانعی جدی برای خودمختاری فلسطینیها و همچنین ادغام اسرائیل در منطقه است. جنگهای داخلی همچنان در لیبی، سودان و یمن ادامه دارند. با این حال، مسیر سیاست منطقهای اکنون روشنتر از همیشه است. این روزها، بسیاری از رهبران منطقه رویکردی شبیه دنگ شیائوپینگ، رهبر پیشین چین، را پیش گرفتهاند که پس از سفر معروفش به جنوب چین در سال ۱۹۹۲ گفت: «مهم نیست گربه سیاه است یا سفید، مهم این است که موش بگیرد.» او خواهان پایان دادن به درگیریهای ایدئولوژیک بیپایان دربارهی مدل اقتصادی چین بود و تأکید داشت «توسعه در اولویت است».
در خاورمیانه نیز اکنون روحیهای دنگگونه جریان دارد: تمرکز بر نهادهای کارآمد دولتی، خدمات عمومی با کیفیت، روابط باثبات دولت با دولت، و شکوفایی اقتصادی. اینها پیششرط هر رؤیای عدالتطلبانه یا دموکراتیک در خاورمیانهاند. برای مدتها، خاورمیانه مترادف درگیریهای داخلی و جنگهای بیپایان بود. اما اکنون که صدای اسلحهها خاموشتر شده، این منطقه فرصتی دارد تا مسیر تازهای برای آیندهاش ترسیم کند.
آرش عزیزی، پژوهشگر مهمان در مرکز مطالعات آیندهی درازمدت فردریک اس. پاردی در دانشگاه بوستون است. کتاب او با عنوان «ایرانیها چه میخواهند: زن، زندگی، آزادی» در ژانویه ۲۰۲۴ منتشر شده است.
بشار حلبی، خبرنگار ارشد در رسانهی آرگوس مدیاست.
برگردان برای اخبار روز: فرهاد صفاری