اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

مقدمه: هدف اصلی این مقاله طرح یک پرسش است؛ پرسشی دربارۀ امکان و ضرورت معیارسازی اصطلاحات و مفاهیم حوزۀ دستور زبان. این پرسش همواره در هنگام مطالعۀ شاخه‌های مختلف دستور گشتاری چامسکی و پیروان او در ذهن نگارنده مطرح بود. تا اینکه بزرگی مرا امر فرمود مقاله‌ای دانشنامه‌ای درباره «جملۀ معترضه» بنویسم. در تلاش خود برای نگارش این مقاله، پرسش درباره امکان و ضرورت معیارسازی اصطلاحات و مفاهیم دستوری در ذهن من جان تازه‌ای گرفت. البته، گمان می‌کنم شنیدن سخنرانی تاثیرگذار «آیا مقولات واژگانی برچسب‌های ثابتی دارند؟»[۱] در مرکز نشر دانشگاهی نیز در شکل‌گیری این پرسش موثر بوده‌است. به هر روی، در این مختصر می‌کوشم که با مرور تعاریف و مفاهیم چهار اصطلاح دستوری جمله معترضه، مکمل، وصف و بدل، فرضیۀ خود دربارۀ پیوند مفهومی این اصطلاحات با یکدیگر را بیان کنم.

پیش فرض این نوشته این است که این مفاهیم به گونه‌ای با هم مرتبطند که شاید بتوان آنها را با یک برچسب دستوری و یا زنجیره‌ای از اصطلاحات دستوری مرتبط با هم (هم از نظر صوری و هم از نظر معنایی)، مشخص و معین کرد. به این ترتیب، پرسشهای اساسی این مقاله را می توان بدین گونه مطرح نمود: چه پیوند صوری و معنایی ای میان اصطلاحات دستوری یاد شده وجود دارد؟ چگونه می توان این مجموعه از مفاهیم و سایر مجموعه‌های مشابه را به صورت شبکه ای از مفاهیم و با برچسب‌هایی مرتبط معرفی نمود؟ این کار تا چه حد ضروری است؟ به نظر می رسد که تنظیم این مفاهیم در شبکه‌های مفهومی و استفاده از نظام برچسب‌دهی واحد، می تواند گامی‌ در جهت معیار سازی اصطلاحات دستوری و در نتیجه نوعی برنامه‌ریزی زبان قلمداد شود و از دیگر سو، قدمی در تحقق برخی آرمانها و فرایندهای بنیادین دستور زایشی- گشتاری ( کمینه‌گرایی[۲] و فرافکنی[۳]) تلقی گردد.

معیارسازی اصطلاحات و مفاهیم

یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های هر حوزه علمی، دارا بودن مفاهیم و اصطلاحات تبیین‌شده و معین است؛ مفاهیم و اصطلاحاتی که در یک نظام مفهومی با یکدیگر مرتبطند. تبیین شده بودن تک‌تک اصطلاحات اگر چه شرط لازم شکل‌گیری یک حوزۀ علمی است ولی کافی نیست. یعنی اگر پیوند مفاهیم و اصطلاحات با یکدیگر مشخص و معین نباشد، حوزه علمی مورد نظر از دقت و شفافیت لازم برخوردار نخواهد بود. در واقع، مجموعه‌ای از دانش و اطلاعات وقتی به یک ساحت و حوزۀ علمی تبدیل می‌شود که در قالب شبکه‌ای از مفاهیم، به شیوه‌ای سامانمند شکل و ساختار بیابد. چون اصطلاحات برچسب‌هایی برای نامیدن این مفاهیم هستند، آنها هم باید با یکدیگر و نیز با مفاهیم مربوطه پیوندی نظام‌مند و شفاف داشته‌باشند. اساساً، جوهر هر حوزه علمی، نظام و سلسله مراتب سازمان‌یافته مفاهیم آن است. به بیان دیگر، وجود مفاهیم و اصطلاحات سامانمند، تبیین‌شده و مرتبط است که هر حوزه علمی را به ساحتی کم وبیش شفاف، دقیق و خالی از ابهام و نارسایی تبدیل می‌کند.

سوسور، پدر علم نوین زبانشناسی غرب، برای تبدیل دانش‌های زبانی به ساحتی علمی و در واقع برای تاسیس رشته مطالعاتی زبانشناسی نوین، در وهلۀ اول، به تبیین و تنظیم مفاهیم و اصطلاحات این حوزه پرداخت؛ یعنی به نوعی طبقه بندی مفهومی و اصطلاح شناختی دست زد. دستور زبان یکی از شاخه‌های علم زبانشناسی است و بنابراین وقتی در چارچوب زبانشناسی از «دستور» سخن می‌گوییم، به واقع به یک حوزه علمی ‌پرداخته‌ایم. چنین است که در تدوین دستورهای زبانشناختی، تلاش دستورنویس طبقه‌بندی هر چه دقیق‌تر مفاهیم و مشخص کردن پیوند آنها با یکدیگر است. اختصاص اصطلاحات مناسب با مفاهیم و پیوند متقابل آنها مرحلۀ بعدیِ کار دستورنویس است. البته اساس هر کوششی در دستورنویسی چه از نوع سنتی و چه از نوع زبانشناختی نوین آن، همین بوده‌است و اصولاً اقدام به مدون‌سازی قواعد حاکم بر زبان، ماهیتی جز این نمی‌تواند داشته‌باشد. با این حال، به نظر می‌رسد این مراحل منطقی گاهی نادانسته و شاید از سر عادت در هر حوزه علمی و نیز در دستور نویسی متحقق نمی شود. از جمله موانع اجرای این دو مرحله و در نتیجه نابسامانی دستورهای زبان، پذیرش بی‌چون و چرا و بدون تأمل طبقه بندی‌ها و برچسب دهی‌های سنتی و نوین پیشنهادشده است.

آنچه دستورنویس امروزی در توصیف دقیق دستور یک زبان به آن نیازمند است، آگاهی کافی از نظریه‌های جدید و سنت‌های دستوری به اضافۀ یک نگاه سامانمند علمی است و نه وابستگی به یک نظریۀ جدید یا سنتی. گرفتاری در سنت و پای بندی به نظریه‌های جدید به شیوه‌های آشکار و پنهان دست و پای دستورنویسان را بسته است و رهایی از این دو گرفتاری هم ماهیت ولی به ظاهر متناقض، چندان آسان نیست. مثلاً می­توان پرسید که آیا دستورنویس بدون توجه به پیوند مفهومی و اصطلاحی مواردی چون «جمله معترضه»، «مکمل»، «وصف» و «بدل» لازم است که آنها را در دستور زبان خود درج نماید؟ به صرف اینکه اولی در همه دستورهای سنتی آمده‌است و دومی در دستورهای مدرن غربی طرح شده‌است و دلایلی مانند آن؟ و یا هر دستورنویسی می‌تواند به دلخواه خود، و بدون در نظر گرفتن پیوند این مفاهیم با هم، برخی از این اصطلاحات را به کار گیرد و برخی را نه؟ این نابسامانی اصطلاحات و مفاهیم بی‌گمان زیانهایی دارد که مشخص‌ترین آنها در حوزۀ آموزش، در درک و فهم دستور چه در سطوح عمومی و چه در سطوح تخصصی رخ می‌نماید؛ به گونه ای‌ که گاهی دستور را به ضد دستور تبدیل می‌کند.

چنانکه در مقدمه اشاره شد، یکی از سرچشمه‌های پرسش بنیادی این نوشته، امکان طرح نگاه پیوستاری[۴] به مقولات دستوری در «دستور فازی» توسط ساسانی (۱۳۸۰: ۷۲) [۵] می باشد. ساسانی پیوستار ماهوی واژه‌ها را همزمان در هر دو محور هم‌نشینی و جانشینی بررسی می کند. او با نگاهی پیوستاری به مقولات واژگانی، از امکان توصیف وحدت ماهیت مقولات واژگانی اسم، صفت، قید و فعل می گوید و، در واقع، از امکان این که پیوند مفهومی و نقشی مقولات مختلف واژگانی را بر روی یک پیوستار ترسیم شود. هدف مقاله حاضر وارد شدن در جزئیات تخصصی بحث ساسانی نیست و چنان که پیشتر گفته شد، هدف تنها طرح پرسشهایی است که ممکن است در جستجوی پاسخ برای آنها، برای برخی از ابهامات دستور و دشواری‌های دستورنگاری راهی بیابیم. ناگفته نماند که پاسخ دقیق به این پرسشها مستلزم پژوهشهای بیشتری در دیگر مقولات دستوری است و این نوشته تنها یک آغاز است. پرسش بنیادی این مقاله این است که چگونه می‌توان با همین نگاه پیوستاری به مقولات، مفاهیم و اصطلاحات دستوری زبان، طرحی سامانمند برای دستور زبان فارسی در انداخت؟ درانداختن این طرح، در گام نخست، مستلزم تعیین و تبیین پیوندی فرافکنانه[۶] و سلسله مراتبی میان مفاهیم و اصطلاحات دستوری، از آن گونه که میان اسم و گروه‌اسمی، فعل و گروه فعلی و غیره وجود دارد، است. در ادامه می توان پرسید که این کار تا چه حد عملی است و آیا می‌تواند منجر به نوعی کمینه‌گرایی و حشوزدایی هم در سطح مفاهیم دستوری و هم اصطلاحات آن شود؟ به نظر می رسد که دو پیش‌نیاز رسیدن به آرمان کمینه‌گرایی و زدودن تعدد و تکثر حشوگونه از اصطلاحات و مفاهیم دستوری بدین قرارند: آ. درک عمیق مفاهیم دستوری و ب. واقع نگری زبانی و اجتناب از هر گونه تعهد مخل به یک نظریه و یا سنت خاص دستوری و تلفیق دو رویکرد صورتگرایی و نقش‌گرایی.

مسئله معیارسازی مفاهیم و اصطلاحات دستوری به ویژه در تدوین دستورهای توصیفی (که حاصل واقع گرایی زبانی زبانشناسانه است) و به طریق اولی در دستورهای آموزشی اهمیت می­یابد. با این حال، سامانۀ حاصل از معیارسازی در هر گونه نگاه علمی به دستورزبان مفید و کارساز خواهد بود. با توجه به اینکه اهداف دستورنگاریهای مختلف تعیین میزان استفاده از برچسب‌های صورتگرایانه یا نقش‌گرایانه و یا تلفیقی از این دو است، در چنین بافتی اندیشیدن به امکان و ضرورت معیارسازی مفاهیم و اصطلاحات دستوری چه در زبان فارسی و چه در نظریه‌های عمومی و جهانیِ دستور زبان لازم می‌نماید. در ادامه، پیوند مفهومی و اصطلاحی عناصر دستوری «جمله معترضه»، «مکمل»، «متمم»، «بدل» و «صفت» و تصویر موجود از آنها در منابع دستوری گوناگون را به عنوان نمونه بررسی می‌کنیم.

جملۀ معترضه[۷]

در کتاب‌های دستور سنتی جملۀ معترضه چنین تبیین می‌شود: « جمله معترضه، جمله یا شبه جمله‌ای است که در میان جمله دیگر می‌آید» (مشکور[۸] (ص. ۲۵۱)، صادقی و ارژنگ[۹] (ص. ۷۹)، دبیر سیاقی[۱۰] (ص. ۱۹) و عطاری کرمانی[۱۱] (ص. ۸۶)). اگرچه، این نوع جمله با جمله یا عبارت اصلی تناسب معنایی دارد، گفته‌شده‌است که موضوع و مفهوم آن، خارج از اصل موضوع جمله اصلی است (صادقی و ارژنگ، ص. ۷۹.). به بیان دیگر، نقش جمله معترضه توضیحی درباره عنصری از جمله اصلی است و به همین دلیل است که حذف آن خللی در منظور و مقصود جمله اصلی پدید نمی‌آورد (صادقی و ارژنگ، ص. ۸۰. ، مرزبان راد[۱۲] ص. ۱۷۴. دایی‌جواد[۱۳] ص.۳۰۰. دبیرسیاقی، ص. ۱۹. ، محتشمی[۱۴] ص. ۲۶۴، احمدی‌گیوی و انوری[۱۵] ص. ۲۵۱.)، افزون بر این ،خود جمله معترضه نیز خارج از جمله اصلی، همان معنا و مفهوم داخل جمله را دارد (دایی‌جواد ص. ۳۰۰.). یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های جمله معترضه این است که با جمله اصلی خود پیوندی نحوی ندارد (مشکور ص. ۲۵۱، دبیر‌سیاقی، ص. ۱۹، خیام‌پور[۱۶] ص. ۱۳۵، هادلستون و پولوم[۱۷] ص. ۱۳۵۰.) و همین ویژگی است که جملۀ معترضه را از دیگر جملات پیرو، جدا می‌کند و با وجود بسامد بالای جملات معترضه، در کتاب‌های دستور آنها ذکر چندانی به میان نمی‌آید (هادلستون و پولوم. همان).

همچنین می دانیم که جمله معترضه در کتاب‌های گوناگون دستور نام‌های مختلف دیگری نیز مورد بررسی قرار گرفته‌است، از جمله؛ « جمله معترض» یا «جملات متداخل» (خیام‌پور، ص. ۱۳۵)، «جمله توضیحی» (امین‌مدنی[۱۸] ص. ۲۵۹.)، «بدل» (محتشمی، ص. ۲۶۴) و « جمله تکمیلی» (هادلستون و پولوم، همان). مثال‌هایی از نظم و نثر برای جملۀ معترضه در برخی از کتاب‌های دستور آورده شده‌است که بیشتر محتوا و معنایی دعایی دارند؛

– دی پیر می فروش، که ذکرش به خیر باد  گفتا: شراب نوش و غم دل ببر ز یاد (مشکور، ص. ۲۵۱)

– چه خوش گفت فردوسی پاکزاد   که رحمت بر آن تربت پاک باد (صادقی و ارژنگ، ص. ۸۰)

– رسول اکرم- بر او سلام باد- گفت:… (مرزبان راد، ص. ۱۷۵)

برخی مثال‌های غیر دعایی جملات معترضه در نظم، در ابیات زیر آمده‌است:

– دی بامداد عید که بر صدر روزگار  هر روز عید باد به تایید کردگار (عطاری کرمانی، ص. ۸۶)

– مشتاقی و مهجوری، دور از تو، چنانم کرد  کز دست بخواهد شد پایان شکیبایی (مشکور، ص. ۲۵۱)

اما بقیه مثال‌های نثر، اکثراً مواردی از بند‌های موصولی هستند:

– سعدی، که گلستان و بوستان را تصنیف کرده، بزرگترین شاعر ایران است. (صادقی و ارژنگ، ص. ۷۹)

– اگرخواهی که بر دلت جراحتی نرسد که به هیچ مرهم به نشود با نادان مناظره مکن. (عطاری کرمانی، ص. ۸۶)

– مزدکیان، بر خلاف آنچه معروف شده، زندگی زاهدانه ای داشتند. (احمدی گیوی و انوری، ص. ۲۵۱)

– کتابی، که به من امانت دادید، بسیار جالب بود. (امین مدنی، ص. ۲۵۹)

با توجه به فراوانی بند‌های موصولی در قالب جملات معترضه و نیز مشخصه‌های سجاوندی جملات حاوی جملات معترضه، شاید بتوان این جمله‌ها را نوعی جمله پیرو دانست. در مورد جمله پیرو در کتاب‌های دستوری چنین توضیح داده شده‌است که این جمله می‌تواند نقش یکی از اجزای جملۀ پایه مانند نهاد، مفعول، متمم، قید ( زمان، مکان، علت، شرط یا مقدار)، مضاف الیه، صفت یا متمم را برای ضمیر یا گروه اسمی ایفاء کند (عباسی[۱۹] ص. ۵۶۱). با توجه به اینکه جمله معترضه با جمله اصلی خود پیوندی نحوی ندارد، می‌توان آن را جمله پیروی دانست که حکم صفت یا مضاف الیه برای یک گروه اسمی در جمله پایه دارد و این تعریف همان تعریف جملات موصولی است. لازم است متذکر شویم که جملات موصولی به دو دسته توصیفی و توضیحی تقسیم شده‌اند:

آ. جملات موصولی توضیحی جملاتی هستند که برای ارائه اطلاعات اضافی در مورد مصداق از پیش شناخته‌شده اسمی به کار می‌روند. ناگفته نگذاریم ‌که معیارهای تشخیص جملۀ موصولی توصیفی از جملۀ موصولی توضیحی، همان معیارهایی هستند که در تمیز این جملات از جملات معترضه قابل بکار می آیند. نمونه‌ای از جملۀ موصولی توضیحی بخشی از جملۀ زیر است و همان جملۀ معترضه می‌باشد:

– مادرم، که به تازگی از سفر بازگشته است، سوغاتی‌های زیادی برای من آورده‌است. ( عباسی، ص.۵۶۲)

این که در بسیاری از کتاب‌های معتبر دستوری نامی از جملۀ معترضه برده نشده‌است (خانلری[۲۰]، غلامعلی‌زاده [۲۱]، مشکوه الدینی[۲۲])، شاید به این سبب باشد که این جملات زیرگروهی از جملات پیرو هستند. ضمن این که معیارهایی که برای تشخیص جمله پایه از جمله پیرو ذکر می‌شود، همگی در تشخیص جملات معترضه کاربرد دارند و آنچه تحت نام « جمله پیرو متممی» در برخی متون دستوری ( عباسی، ص.۵۶۳) آمده‌است، به جمله معترضه بسیار نزدیک است.

مشکوه الدینی (همان، ص. ۸۰) با عنوان جمله‌های مرکب ناهمپایه به پیدایی این جملات در درون گروه فعلی و یا گروه اسمی در یکی از نقش‌های نحوی اشاره می‌کند و آنهایی را که درون سازه‌های نحوی جمله‌ای دیگر به کار می‌روند، جملۀ درونه‌ای و یا جملۀ وابسته می‌نامد. جملۀ :

– احمد که تازه خانه خریده بود خوشحال به نظر می‌رسید.

یکی از مثال‌های او در این مورد است. از نظر وی جملۀ وابسته ممکن است که در روساخت به صورت وابستۀ صفتی، وابستۀ اسمی و یا وابستۀ متممِ اسم ظاهر شود.

خانلری (ص. ۹۳) در مبحثی به نام «جمله‌های پیرو»، اگر چه به توضیح درباره جمله شرطی و فعل شرطی می‌پردازد و نمونه‌ای از جملات معترضه به دست نمی‌دهد، فراکرد پیرو را چنین توضیح می‌دهد (ص. ۱۴۷): « فراکرد پیرو همیشه توضیحی به مفهوم « فراکرد پایه» می‌افزاید.» و در جای دیگر (ص. ۲۲۱) نقشی معنایی برای فراکرد پیرو، قائل می‌شود و آن را تکمیل کننده معنی فراکرد پایه معرفی می‌کند. او می افزاید: « در جمله مرکب هر فراکرد پیرو جانشین یکی از اجزای جملۀ ساده است ». خانلری به کمک برخی مثال‌ها نشان می دهد که جمله پیرو می تواند جانشین صفت شود. او در جای دیگر (ص. ۲۵۳) صریحاً می‌گوید:« هر یک از فراکرد‌های پیرو را می‌توان به یک نام ( اسم، صفت، ضمیر) یا یک گروه اسمی تبدیل کرد.»

ب. جملات موصولی توصیفی که اسم قبل از خود را توصیف و مصادیق آن را محدود می کنند. مانند: پسری که دیدی برادر من است (عباسی، ۵۶۳).

حتی اگر نخواهیم به مفاهیم دیگری در دستورهای جدیدتر که به مفهوم جملۀ معترضه نزدیکند بپردازیم، می بینیم که تا چه اندازه اصطلاحات گوناگون برای مفهومی واحد بدون بیان پیوند میان آنها به کار رفته است. این تعدد و فراوانی اصطلاحی هم کار را بر پژوهشگر حوزۀ دستورزبان دشوار می سازد و هم بر دانشجوی دستور. اگر چه مثال‌های بالا را تنها از دستور زبان فارسی آوردیم، این معضل منحصر به دستورهای فارسی نیست؛ در دستورهای زبان‌های دیگر و از جمله دستور زبان انگلیسی نیز همین مسئله، البته با شدت کمتر، به چشم می‌خورد. در ادامه به نمونه‌های دیگری از این مسئله می پردازیم.

 

[۱] فرهاد ساسانی، تابستان ۱۳۷۸

[۲] minimalism، برنامه ای نظری در دستور زبان (ارائه شده توسط چامسکی در سال ۱۹۹۵) که فرض اساسی آن این است که دستور زبان‌ها باید با حداقل ابزارهای توصیفی و نظری لازم توصیف شوند.

[۳] projection (فرافکن)، فرافکن سازه گسترش یافته یک هسته است. مثلاً یک گروه اسمی مانند « دانشجویان زبانشناسی» فرافکن هسته گروه یعنی « دانشجویان» است. از دیگر سو می توان گفت که اسم «دانشجویان» به گروه اسمی « دانشجویان زبانشناسی» فرافکن می شود. فرافکن کمینه سازه ای است که فرافکن هیچ سازه دیگری نیست. در نتیجه هسته‌ها (یعنی واژه ها) فرافکن‌های کمینه هستند. فرافکن میانی سازه ای است بزرگتر از یک واژه و کوچکتر از یک گروه. فرافکن بیشینه سازه ای است که درون هیچ سازه بزرگتری با همان هسته قرار نمی­گیرد.

[۴] Spectral, pertaining to a continuum

[۵] ساسانی، فرهاد (۱۳۸۰)، “آیا مقولات واژگانی برچسب‌های ثابتی دارند؟ پیوستارنگری کیهانی”، مجله زبانشناسی. ش۳۲.ص۷۲-۱۰۲.

[۶] اصطلاح «فرافکنی» و صورت صفتی آن فرافکنانه اصطلاحی قدیمی است که در حوزه روانشناسی مورد استفاده قرار گرفته است و در حوزه دستور گشتاری نیز رواج نسبی یافته است. با این حال به نظر می رسد در حوزه اخیر از شفافیت و تناسب معنایی لازم با مفهوم مورد نظر برخوردار نیست. شاید واژۀ «هم گستری» معادل مناسب تری برای این مفهوم باشد.

[۷] parenthetical sentences (En.), phrase intercalaire (Fr.)

[۸] مشکور، محمد جواد (۱۳۴۶)، دستورنامه در صرف و نحو زبان پارسی، موسسه مطبوعاتی شرق، تهران.

 [۹]صادقی، علی اشرف و ارژنگ، غلامرضا (۱۳۵۶ )، دستور سال چهارم آموزش متوسطه عمومی(فرهنگ و ادب)، وزارت آموزش و پرورش، تهران.

[۱۰] دبیر سیاقی، محمد ( ۱۳۴۵)، دستور زبان فارسی. چاپخانه علی اکبر علمی. تهران.

[۱۱] عطاری کرمانی، عباس (۱۳۷۴)، مجموعه دستور زبان فارسی نوین، چاپ و انتشارات آفرینش، تهران.

[۱۲] مرزبان راد، علی (۱۳۵۸)، دستور سودمند، انتشارات دانشگاه ملی ایران، تهران.

[۱۳] دائی جواد، رضا (۱۳۵۰)، دستور زبان فارسی و راهنمای تجزیه و ترکیب، کتابفروشی ثقفی ( چاپخانه حبل المتین)، اصفهان.

[۱۴] محتشمی، بهمن (۱۳۷۰)، دستور کامل زبان فارسی، انتشارات اشراقی، تهران.

 [۱۵]احمدی گیوی، حسن و انوری، حسن (۱۳۶۳)، دستور زبان فارسی، موسسه انتشارات فاطمی، تهران.

[۱۶] خیام پور، عبدالرسول (۱۳۷۵)، دستور زبان فارسی، چاپ شفق، کتابفروشی تهران.

[۱۷] Huddleston, Rodney and Pullom (2004), Cambridge English Grammar. Cambridge.

[۱۸] امین مدنی، صادق (۱۳۶۳)، دستور زبان فارسی، چاپخانه ۱۷ شهریور. تهران.

[۱۹]           [۱۹] عباسی، آزیتا ( ۱۳۸۶)، « جمله »، دانشنامه زبان و ادب فارسی، جلد دوم، انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی.

[۲۰]           خانلری، پرویز (۱۳۶۳)، دستور زبان فارسی، انتشارات توس، تهران، چاپ پنجم.

[۲۱]           غلامعلی‌زاده، خسرو (۱۳۷۴)، ۱۳۷۴. ساخت زبان فارسی، احیاء کتاب، تهران.

[۲۲]           مشکوه‌الدینی، مهدی. (۱۳۷۰)، دستور زبان فارسی بر پایه نظریه گشتاری، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، چاپ دوم.

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0275759
Visit Today : 638
Visit Yesterday : 692