پس از «نمایش ترامپ» در مصر، سرنوشت اسرائیل و غزه چگونه رقم خواهد خورد؟ گفتوگو با رولا هردل Rula Hardal، استاد علوم سیاسی فلسطینی، درباره پیامدهای طرح صلح برای غزه، کرانه باختری و میلیونها فلسطینی ساکن اسرائیل. رولا هردل در سال ۱۹۷۴ در منطقه جلیل Galilee اسرائیل متولد شد. کل منطقه جلیل پس از جنگ ۱۹۴۸ اعراب و اسرائیل، تحت کنترل اسرائیل درآمد. از سال ۲۰۲۳، او یکی از مسئولان سازمان اسرائیلی-فلسطینی «سرزمینی برای همه» است.
هردل دکترای خود را در دانشگاه هانوفر به پایان رساند و در حال حاضر بهعنوان پژوهشگر در مرکز تحقیقات کوگود برای اندیشه معاصر یهودی در موسسه شالوم هارتمن در اورشلیم فعالیت میکند. رولا هردل، همراه با سازمان اش برای تحقق راهحل دو کشور مبتنی بر کنفدراسیونِ اسرائیل و فلسطین تلاش میکند. هدف این جنبش آن است که تمام حقوق بنیادین دموکراتیک – از جمله آزادی رفتوآمد، عدالت و امنیت – برای همه انسانها در اسرائیل و فلسطین تضمین و محقق شود. اما او چگونه به طرح صلح اخیر مینگرد – و آیندهی فلسطینیان در غزه، کرانه باختری و خود اسرائیل را چگونه ارزیابی میکند؟

هفتهنامه «فرایتاگ» : خانم هردل، در زمانی که با شما گفتوگو میکنیم، نخستین گروگانها آزاد شدهاند. همزمان، در چند روز اخیر مردم غزه به محلههای پیشین خود بازمیگردند – جایی که دیگر هیچ سنگی بر روی سنگی نمانده است. این تصاویر تاریخیاند. حال و احوال شما در این لحظه چگونه است؟
رولا هردل: احساس آرامش میکنم از اینکه جنگ نابودگر در غزه پایان یافته است. اما هنوز بسیار نگرانم از آنچه ممکن است در ادامه رخ دهد. برای ما نیز این دوران، زمانی برای نفس کشیدن دوباره است. من در دو سال گذشته، از هفتم اکتبر به این سو، با تمام توان کار کردهام و حتی به خودم اجازه ندادهام با احساساتم روبهرو شوم – مگر گاهگاهی، زمانی که در تعطیلات بودم. دو هفته پیش که در ایالات متحده بودم، به چند دوست گفتم که احساس شکستهبودن میکنم. احساس میکنم فرسوده، خسته و در مقام یک فلسطینی تحقیرشدهام. هنوز مطمئن نیستم که این وضعیت چیزی بیش از یک آتشبس موقت باشد.
آیا فکر میکنید این آتشبس پایدار نخواهد ماند؟
پروژهی اصلی دولت کنونی اسرائیل – یعنی پاکسازی قومی مردم غزه – فعلاً از دستور کار کنار گذاشته شده است. یا شاید بهتر بگویم، امیدوارم دیگر بخشی از برنامه نباشد. من واقعاً برای مردم غزه خوشحال هستم که اکنون میتوانند نفسی بکشند. دو سال، مدت بسیار طولانیای است. طرح رئیسجمهور ترامپ در مجموع بر صلح در خاورمیانه متمرکز است، اما در آن هیچ اشارهای به تشکیل یک دولت فلسطینی نشده است. فلسطینیها عملاً بخشی از این طرح نبودهاند، و آیندهی نوار غزه و کرانهی باختری همچنان نامشخص است. افزون بر این، تجربهی ما با دولتهای اسرائیل، از گذشته تا امروز، در زمینهی پایبندی به توافقات چندان مثبت نبوده است. به همین دلیل نگرانم که نتانیاهو بهراحتی بتواند این طرح را نقض کند.
چقدر صلح در این «طرح صلح» نهفته است، بهویژه برای فلسطینیها؟
میدانید، من هر از گاهی مدتی را هم در رامالله زندگی میکنم و هفتهی گذشته چند دیدار با فلسطینیهایی داشتم که خارج از فلسطین زندگی میکنند. همهی ما در این باور مشترکیم که خوب است که بالاخره اقدامی صورت گرفته تا به این جنایتها پایان داده شود. اما در عین حال، اکثرِ ما باور نداریم که این طرح بتواند راهی بهسوی تشکیل یک دولت فلسطینی باز کند.
شما به یک راهحل اساسی برای این مناقشه باور ندارید؟
این طرحی است که میکوشد وضعیت را مدیریت کند، نه حل. دقیقاً همان چیزی است که در بیست سال گذشته شاهدش بودهایم: اسرائیلیها در حال مدیریتِ بحران بودهاند، و این سیاست در واقع از سوی دولت آمریکا و اکثریت کشورهای اروپایی نیز پذیرفته شده است.
در «طرح ۲۰ مادهای» دونالد ترامپ، از جمله به خلع سلاح حماس و تشکیل یک نهاد بینالمللی اشاره شده که قرار است بازسازی غزه و صلح پایدار در منطقه را تضمین کند. آیا این امر در ذات خود مثبت نیست؟
در طرح ترامپ نکات بسیار مسئلهبرانگیزی وجود دارد. از جمله، این واقعیت که در آن نه حقی برای تعیین سرنوشت ملت فلسطین ذکر شده و نه سخنی از تشکیل یک دولت فلسطینی به میان آمده است. این در حالی است که دقیقاً همین موضوع باید مهمترین محور و هدف اصلی باشد، چرا که تنها از طریق آن است که میتوان پس از دههها، به این مناقشه پایانی واقعی داد.
نکتهی دوم این است که در هیچیک از این بیست بند، هیچ جدول زمانی مشخصی وجود ندارد، بهجز بند نخست که دربارهی آزادی گروگانها و آزادی شماری از زندانیان فلسطینی است. در غیر این صورت، همهچیز باز است برای تفسیرهای گوناگون، شکست، یا حتی دستکاری سیاسی. مردم فلسطین باور ندارند که این دولت اسرائیل ــ و شخصی که در رأس آن قرار دارد ــ نیت صادقانهای داشته باشد یا بتوان به او اعتماد کرد که واقعاً در مسیر صلح با فلسطینیان گام بردارد، مسیری که بتواند به راهحلی پایدار و قابلدوام در آینده بینجامد.
نکتهی سوم: اصلاً منظور از خلع سلاح حماس چیست؟ روشن نیست که کدام بخش از حماس قرار است بخشی از دولت در غزه باقی بماند و کدام بخش نه.
منظور شما از «کدام بخش از حماس» چیست؟
میدانید، حماس دو رهبری سیاسی دارد: یکی رهبری سیاسی خارج از فلسطین و دیگری رهبری سیاسی در داخل فلسطین، یعنی در کرانهی باختری و نوار غزه. آنهایی که در کرانهی باختری هستند، از هفتم اکتبر به این سو بسیار ساکتتر شدهاند. و ما دقیقاً نمیدانیم چه کسانی واقعاً در غزه باقی ماندهاند. برخی از آنها کشته شدهاند، اما دربارهی دیگران هیچ اطلاعی در دست نیست. بنابراین هنوز مشخص نیست در نهایت چه کسانی تصمیمگیرنده خواهند بود.
پس از هفتم اکتبر، دو دلیل اصلی بنیامین نتانیاهو برای بمباران غزه، نابودی حماس و آزادسازی گروگانها بود. او به هیچیک از این اهداف نرسید. آیا این دلیلی برای موافقت او با طرح صلح بود؟
نخست اینکه اکنون از رسانههای آمریکایی میدانیم که نتانیاهو در تدوین این طرح مشارکت داشته است. در همین حال، من باور ندارم که در غزه دوباره جنگی همانند آنچه در دو سال گذشته تجربه کردیم، رخ دهد. اما فکر میکنم ما به وضعیت پیش از ششم اکتبر ۲۰۲۳ بازخواهیم گشت، البته تحت شرایطی بسیار وخیمتر – بهویژه برای مردم در کرانهی باختریِ اشغالشده.
شما یکی از مدیران مشترک نهاد سیاسی فلسطینی–اسرائیلی «سرزمینی برای همه» هستید، نهادی که در سال ۲۰۱۲ تأسیس شد. در وبسایت خود نوشتهاید: «این سرزمین، سرزمین دو ملت است.» چشمانداز سیاسی شما برای اسرائیل و فلسطین چیست؟
در حال حاضر، ما همه – اسرائیلیها، یهودیان اسرائیلی و فلسطینیان میان رود اردن و دریا – در چارچوب یک ساختار تکدولتی زندگی میکنیم. ما با نظامی روبهرو هستیم که سرزمین و مردم را کنترل میکند و این کار را از طریق مجموعهای از سازوکارهای حقوقی، سیاسی و اقتصادی پیچیده و چندلایه انجام میدهد. مردم اینجا – اگر بهطور کلی سخن بگوییم – برابر نیستند، و برتری یهودی در قالب کنترلی نظامی و بسیار خشن بر مردم فلسطین برقرار است. ما از بهرسمیتشناختن واقعیت دوملیتی موجود در سرزمین آغاز میکنیم. اینجا دو ملت و دو گروه ملی زندگی میکنند که هر دو خواستار احقاق حقوق خود هستند. اگر این واقعیت را مبنا قرار دهیم، آنگاه این مردم فقط در صورتی میتوانند در این سرزمین به زندگی مشترک ادامه دهند که برابری تضمین شود – نه فقط برابری فردی، بلکه برابری جمعی، زیرا ما دربارهی دو گروه ملی سخن میگوییم که هر یک حق تعیین سرنوشت خود را مطالبه میکنند.
چگونه میتوان این برخورد برابر و بر پایه احترام متقابل را تحقق بخشید؟
ما باید دربارهی آشتی و آشتیجویی سخن بگوییم. امضای توافقنامههای صلح کافی نیست.
ما، بهعنوان فلسطینیها، باید بپذیریم که اسرائیل وجود دارد و قرار نیست ناپدید شود.
سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) از سال ۱۹۸۸ بهطور رسمی موجودیت دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته است.
اما مشکل اصلی در واقع در سوی اسرائیلی قرار دارد. آیا آشتی میتواند به یک برنامهی سیاسی عینی و قابل اجرا تبدیل شود؟
نخستین و مهمترین مؤلفهی چنین برنامهای این است که دو کشور مستقل، دارای حاکمیت و دموکراتیک وجود داشته باشند؛ زیرا واقعیت موجود در سرزمین نشان میدهد که فلسطینیان و اسرائیلیان، این قطعه کوچک از زمین را، همراه با منابع طبیعی، اقتصاد و چالشهای مشترک، با یکدیگر سهیم هستند – و این امر سبب شده است که سرنوشت و زندگی آنان به هم درهمتنیده و وابسته شود. بنابراین نمیتوان از جدایی مطلق میان دو ملت سخن گفت. در حال حاضر حدود دو میلیون فلسطینی وجود دارند که شهروند اسرائیل هستند – من خود یکی از آنها هستم. از این رو، باید در کنار یا در مجاورت دو دولت مستقل و دارای حاکمیت، یک مجموعهی پیچیدهتر از توافقها را نیز ایجاد کنیم – بهصورت یک کنفدراسیون میان دو کشور.
پس بنابراین منظور شما یک «راهحل دو دولتی» جدید نیست؟
من با جدایی و تفکیک، همانطور که در توافق اسلو ۱۹۹۳ مطرح شد، موافق نیستم.
اگر به یاد بیاورید، اسرائیلیها در آن زمان عملاً قصد داشتند فلسطینیها را از سر راه خود بردارند و در همین راستا ساخت دیوارها را آغاز کردند. من نمیتوانم تصور کنم که اکنون بتوانیم دربارهی باز کردن مرزها میان اسرائیل و فلسطین صحبت کنیم،
اگر قرار است دولت فلسطین به واقعیت تبدیل شود. این باید یک دولت فلسطینی آزاد از اشغال باشد، که بهطور تدریجی دربارهی مرزهای باز و آزادی حرکت و همچنین یک مفهوم نوین از حق اقامت و تابعیت بحث کند. با چنین رویکردی، میتوانیم پاسخهای بهتری به پرسشهایی بدهیم مانند: آیندهی پناهندگانی که به فلسطین بازخواهند گشت چه خواهد بود، و مستعمرهنشینان اسرائیلی که در فلسطین خواهند ماند چه وضعیتی خواهند داشت.
حماس هنوز از حمایت برخوردار است؟
در غزه، بهطور قابل توجهی کمتر از قبل از ۷ اکتبر است. به نظر من، ایدهی حماس بهعنوان یک مقاومت نظامی، به شکل بنیادی باید تغییر کند. فکر میکنم ما بهعنوان فلسطینیها، اکنون باید صرفنظر از اسرائیلیها، برنامههای سیاسی، پروژهی سیاسی و استراتژیهای خود را بازنگری کنیم. به نظر میرسد که شکستهای زیادی وجود دارد، بهویژه در استراتژی ملی و مقاومت – اشتباهاتی که ساف و همچنین تشکیلات خودگردان فلسطین نیز مرتکب شدند. تمام این مسائل اکنون باید بازطراحی شوند.
آلمان برای آیندهی فلسطین چه نقشی دارد؟
تا کنون، آلمان در جستجوی راهحل بلندمدت برای مسئله فلسطین نقش مثبتی ایفا نکرده است، زیرا همواره از اسرائیل حمایت کرده – فارغ از اینکه اسرائیل بهعنوان یک دولت و حکومت چه میکند. و با این کار، تمام ارزشهای جهانی را که آلمان همچنان به آنها پایبند است یا باور دارد که واقعاً سیاست خارجیاش را هدایت میکنند، نادیده گرفته است. اما وقتی پای اسرائیل در میان باشد، تمام این استانداردها بهراحتی قابل چشمپوشی و تحمل هستند.
موضع آلمان نسبت به اسرائیل در واقع یک پرسش دیگر در خاورمیانه را مطرح کرده: یعنی مسئله فلسطین. حتی اگر فرهنگ یادآوری تاریخ و همچنین نگرش آلمان نسبت به هولوکاست و یهودیان را محترم و ستودنی بدانیم، بدون اینکه بخواهیم تقارن برقرار کنیم، این پرسش مطرح میشود: پس تکلیف مسئله فلسطینیها چیست، که اساساً نتیجه این پیآمدِ پیگیریهای اروپایی و بهویژه در آلمان علیه یهودیان بوده است؟
منبع: فرایتاگ