اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • میراث رضا شاه: از تجددگرایی تا استبداد سلطنتی م. روغنی
    رضا شاه در آستانه خروجش از ایران میراثی بجای گذاشت که از تناقضات شایان توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری وی از یک سو در راه مدرن‌سازی و دولت‌سازی کشور گام‌های مهمی برداشته شد و نهادهای تمدنی
  • نفوذ شیطان در حوزه علمیه امیر طاهری
    آیا شیطان رجیم در حوزه علیمه قم نفوذ کرده است تا مانع از آن شود که حوزه در خدمت «برترین هدف انقلاب اسلامی یعنی استقرار تمدن اسلامی» قرار گیرد؟ این پرسشی است که پس از مطالعه سخنان آیت‌الله علی
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
اقتصاد

وضعیت سیاسی جامعه ایران پس از پیچ و خم‌های طولانی و خرده‌امیدهای اصلاح‌طلبانه به «بن‌بست» رسیده است. هیچ گونه راه حل یا ایده‌ای که گشاینده مسیری برای نیروهای تغییرخواه در ایران باشد در افق فکری جامعه ایران مشاهده نمی‌شود. در شکل‌گیری این «بن‌بست» نیروها و عوامل گوناگونی دخیلند که یکی از آن‌ها شیوه صورتبندی مسائل سیاسی و اجتماعی ایران نزد روشنفکران و دانشگاهیان ایرانی است که همچون مقوم‌های شرایط بن‌بست عمل کرده است. یکی از دانشگاهیان ایرانی که اخیرا نامش بیشتر در فضای عمومی شنیده می‌شود بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد تهران است.

پروژه فکری-سیاسی بیژن عبدالکریمی به گفته خودش در این عبارت خلاصه می‌شود: «ایران شدن ایران».[۱] اگر بپرسیم که این ایران شدن چیست، چرا ایران نیاز به «شدن» دارد و چه مشکلی هست که نمی‌گذارد ایران، ایران شود، پاسخ در شاکله فکری عبدالکریمی با مفاهیمی چون توسعه‌نیافتگی، دوپارگی ایران میان نیروهای سنتی و مدرن، عدم توافق بر سر منافع ملی و لاجرم فقدان وفاق ملی، عدم توجه به گفتمان شیعی-ایرانی انقلاب و امنیت ملی توضیح داده می‌شود.

جزئیات شاکله فکری عبدالکریمی را باید از آن‌چه پروژه اش بر آن بنا شده، یعنی «ایران شدن ایران» آغاز کرد. ایران برای «شدن» نیازمند توسعه یافتن است و مشکلی که نمی‌گذارد این اتفاق بیافتد دوپارگی ایران میان نیروهای سنتی و مدرن است. از همین تشخیص اولیه می‌توان حدس زد که عبدالکریمی در چه چارچوبی می‌اندیشد. او را می‌توان از جمله کسانی دانست که ذیل دوگانه «سنت و مدرنیته» تاریخ معاصر ایران را تفسیر می‌کنند؛ دوگانه‌ای که دو دهه است از فضای روشنفکری ایران به دلیل ذات‌گرایانه بودن، ابهام و عدم قدرت تبیینی‌اش اندک اندک کنار گذاشته شده است.

عبدالکریمی معتقد است که جامعه ایران دو پاره‌ شده است، پاره‌ای مدرن و پاره‌ای سنتی. مادام که این جامعه دو تکه است ایران به توسعه و دموکراسی نمی‌رسد. بنابراین راه حل عبدالکریمی به وحدت رساندن این جامعه دوپاره است. پس به طور خلاصه، هدف عبدالکریمی تبدیل ایران به کشوری توسعه‌یافته و دموکراتیک است و ایران وقتی ایران می‌شود که این هدف تحقق یافته باشد اما دوپارگی مدرن-سنتی مانع اصلی تحقق این هدف است.

عبدالکریمی تمام وضعیت تاریخی مدرن ایران را ذیل سنت و مدرنیته می‌فهمد. تضاد بین سنت و مدرنیته را گاه تضاد بین دو ملت نامگذاری می‌کند و پروژه خود را «ایران شدن ایران» از مسیر وحدت بخشیدن به این دو ملت، یا این دوگانه‌ی سنت‌گرا و مدرن‌گرا تعریف می‌کند. تمام نقد او به اپوزیسیون و حتی کسانی چون رضا علیجانی (که همچون عبدالکریمی در طیف ملی-مذهبی‌ها جای می‌گیرد اما نه در طیف راستگرای آن) این است که این‌ها در پی عمیق‌تر کردن این تضاد هستند. او حتی گاه این تضاد را به‌عنوان تضاد دولت-ملت هم نام می‌برد؛ آشفتگی مفهومی که به‌طور مستمر این دو پاره را نه روشن‌تر بلکه مبهم‌تر کرده و عملا تمام سازه عبدالکریمی را با بی‌معنایی مواجه کرده است.

صورتبندی دوگانه‌ساز −سنت از یک سو و مدرن از سوی دیگر− صورتبندی ساده‌سازی‌شده‌ای برای توضیح دینامیک‌های اجتماعی در ایران است. در دیدگاه عبدالکریمی توضیح فلسفی یا سیاسی‌ای از این صورتبندی و دینامیک مناسبات بین سنت و مدرن ارائه نمی‌شود یا برای توضیح این رابطه به افواه عمومی ارجاع داده می‌شود.

دانیل لرنر در کتاب گذر جامعه سنتی، نوسازی خاورمیانه طیفی از گذار جوامع سنتی به جامعه انتقالی و مدرن را بر اساس چهار عامل میزان سواد، شهری شدن، مشارکت رسانه‌ای (رسانه‌های جمعی)، شخصیت سیار (تحرک فیزیکی) ترسیم می‌کند.[۲] بر اساس همین چهار عامل، جامعه ایران در ۷۰ سال پیش نه جامعه‌ای سنتی که جامعه‌ای در حال گذار بوده است و اگر جامعه امروز را ارزیابی کنیم، جامعه‌ای مدرن به حساب می‌آید. با این حال در اندیشه عبدالکریمی مشخص نیست چه فاکتورهایی انتخاب شده‌اند که جامعه ایران دو تکه‌ی مدرن -سنتی ارزیابی شده است.

او در مناظره با دکتر پاک‌نیا می‌گوید:‌

تا زمانی که گفت‌وگو بین این دو قطب اجتماعی صورت نپذیرد و نیروهای اجتماعی و تاریخی این دو قطب حول منافع ملی و حول یک ایده و مقصد تاریخی واحد با هم به توافق نرسند، شاهد ظهور تغییراتی اصیل و حقیقی در جامعه برای تحقق آرمان‌هایی چون عدالت و برابری یا آزادی و دمکراسی نخواهیم بود. ما برای تحقق آرمان‌های‌مان به نیروهای تاریخی و اجتماعی نیازمندیم. […] جامعه‌شناسان و روشنفکران ما، عمدتاً علاوه بر این‌که ضرورت ملت شدن ملت و کشور شدن کشور ما را تاکنون نادیده گرفته‌اند خودشان نیز یکسره به هر چه عمیق‌تر شدن شکاف‌های اجتماعی و تاریخی دامن زده و می‌زنند و همین امر، یعنی افزایش شکاف‌ها شاید ما را وارد بحران و خطر فروپاشی اجتماعی نماید که امری بسیار خطرناک است.[۳]

عبدالکریمی اساسا شکاف‌های اجتماعی را نه پدیدآورنده نیروهای اجتماعی پیشرو و مدرن بلکه پدیده‌هایی خطرناک می‌داند که باید با اجرای پروژه‌ی «وحدت» آن‌ها را خنثی کرد.

مسئله «وحدت» یا توافق حول «منافع ملی» با مفاهیم ذات‌گرایانه «تغییرات اصیل و حقیقی» عبدالکریمی را راهی جستجو برای ائتلاف می‌کند و این پرسش مطرح می‌شود که برای شکل‌گیری این «وحدت» به کدام نیرو، «سنتی» یا «مدرن» باید تکیه کرد؟ یا با کدام یک از این نیروها باید ائتلاف کرد؟ ماهیت هر تفکری از جنس عبدالکریمی که در جستجوی «وحدت» در شرایط امروز ایران است به ناچار ائتلاف یا وحدت با قدرت مستقر است چرا که وحدت با نیروهای مدرن به معنای رودرویی و تضاد و ایجاد شکاف است و پروژه عبدالکریمی اساسا بر مخالفت بر آن بنا شده است.

نتیجه منطقی چنین تفکری عبدالکریمی را به این مسیر می‌برد که برای این وحدت باید بر «گفتمان انقلاب اسلامی» تکیه کرد که او آن را «گفتمان شیعی-ایرانی انقلاب» نامگذاری می‌کند؛ مفهومی که از نظر تاریخی در آثار نیم قرن اخیر ایران به وفور تحت عنوان تمدن، فرهنگ یا هویت «ایرانی-اسلامی» یا «ایرانی-شیعی» مورد استفاده قرار گرفته است.

برای تحلیل گفتمان انقلابِ مورد نظر عبدالکریمی باید از واژه‌های مورد علاقه وی در جمله‌هایی نظیر «روشنفکران یک مسئله معرفت‌شناسانه در ارتباط با تمدن ایران و وضعیت ایران در جهان را تبدیل به مسئله سیاسی و اخلاقی می‌کنند بنابراین نمی‌توانند جامعه ایران را بفهمند» یا ایران با مسئله «انتولوژیک و اپیستمولوژیک مواجه است» را کنار زد تا ببینیم او دقیقا چه درکی از «گفتمان انقلاب» دارد.

در دیدگاه عبدالکریمی «حقیقت یا ذات یا آیدوس گفتمان انقلاب را نباید در پاره‌ای از عوارض دنبال کرد».[۴] منظور او از عوارض وجود عده‌ای افراد بی‌صلاحیت در حکومت است. او می‌گوید: «نمی‌خواهم از گفتمان انقلاب دفاع کنم و خودم را یکی از رادیکال‌ترین نقادان گفتمان انقلاب و قدرت سیاسی در کشور می‌دانم.»[۵] با این حال وی می‌افزاید گفتمان انقلاب برای خودش حرف‌هایی دارد اما تصویری که کنشگران سیاسی از گفتمان انقلاب و رهبری آن و قدرت سیاسی ارائه می‌دهند یک کاریکاتور است و هیچ نسبتی با واقعیت ایرانی ندارد به همین دلیل این شکاف بیشتر و بیشتر می‌شود.

به گفته‌ی عبدالکریمی نیروی گفتمان انقلاب در ایران، چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، یک نیروی واقعی است. او این گفتمان انقلابی را با عنوان «گفتمان شیعی، ایرانی انقلاب» یاد می‌کند و می‌گوید این گفتمان را نمی‌توانید به قدرت سیاسی تقلیل بدهید و بعد قدرت سیاسی را تقلیل بدهید به منفعت‌طلبی و استبداد دینی. در آثار عبدالکریمی این ذات غیرقابل تقلیلِ گفتمان انقلاب یک ذات شیعی-ایرانی است که در انقلاب اسلامی تحقق یافته است گرچه نیاز به اصلاح دارد.

عبارت‌های زیر رویکرد عبدالکریمی را دقیقا توضیح می‌دهد:

من عبدالکریمی و روشنفکران اگر سوت بزنیم چه تعدادی به خیابان می‌آیند؟ اما نیروهای شیعی […] اگر قدرت سیاسی و رهبری سوت بزند حداقل چند میلیون وسط خیابان خواهند بود؟ این یک نیروی تاریخی است بچه‌ها. […] نیروهای شیعی یک نیروی تاریخی در اینجا و اکنون تاریخ ماست. و روشنفکر ما […] نمی‌تواند به این نیرو و فوج تاریخی بی‌تفاوت باشد. مگر می‌شود این کشتی را بدون این نیروی سنتی تکان داد؟‌ نیروهای نوگرای ما ساختار ندارند، ایدئولوژی ندارند، تشکیلات ندارند. اما این اقلیت، اسلحه دارد، پول نفت دارد، شهید دارد، شهید سلیمانی دارد و سازماندهی داد. ما نمی‌توانیم نیروی تاریخی شیعی در این کشور را نادیده بگیریم. با پنجه کشیدن و دائما نفرت را بیشتر کردن ما راه به جایی نخواهیم برد.[۶]

عبدالکریمی می‌افزاید:

به اپوزیسیون به هیچ وجه امید ندارم؛ به نیروهایی غیر از نیروهای انقلابی یعنی غیر از بچه‌های سپاه، غیر از بچه‌های بسیج و غیر از طلبه‌های روشن‌اندیش. اینان یگانه امید من در این کشور هستند. من دست به سوی برادران پاسدارم، بچه‌های بسیج صادق و طلبه‌های نواندیش دراز می‌کنم. بیاییم دست به دست هم بدهیم و یک وفاق ملی ایجاد کنیم تا بتوانیم کشور را نجات دهیم.[۷]

با این حال مشخص نیست نیروهای گفتمان انقلاب که اکنون هم دست در دست هم دارند و از وحدت برخوردارند باید با چه نیرویی دست بدهند که وفاق ملی ایجاد شود؟ مایی که عبدالکریمی از آن صحبت می‌کند نه اپوزیسیون است نه نیروهایی غیر از نیروهای انقلابی بنابراین اینجا اصولا مشخص نیست این نیروها باید با چه نیروهایی وفاق ملی ایجاد کنند.

برای روشن شدن رویکرد گفتمان انقلاب عبدالکریمی دیدگاه او درباره قاسم سلیمانی می‌توان روشنگرتر باشد:‌

نحوه زندگی شهید سلیمانی با وجدان مغفوله این امّت پیوند خورده است. […] سردار سلیمانی نحوه زیستنش، آرمان‌خواهی‌اش، خلوصش و فداکاری‌اش با وجدان مغفوله این ملت بزرگ پیوند خورده بود. اگر میان نیروهای انقلابی، ما چند نفر مثل او داشتیم و نگاه او، امروز مشکلات ما بسیار بسیار کمتر بود.[۸]

اگر جستجویی در اقدامات قاسم سلیمانی داشته باشیم، اقدامات مشخصی از او در سیاست داخلی برای وفاق ملی شاهد نیستیم. بنابراین این احتمال را باید داد که ما معنای وفاق ملی را چیزی در نظر گرفته‌ایم و عبدالکریمی چیز دیگری. اگر نیروهای انقلاب باید با خودشان دست بدهند تا وفاق ملی ایجاد شود −چون اساسا عبدالکریمی به نیروی دیگری اعتقاد ندارد− پس باید معنای دیگری از وفاق ملی مورد نظر عبدالکریمی است. اگر نگاه و شخصیت قاسم سلیمانی، آن گوهر نایابی است که عبدالکریمی وجودش را باعث «بسیار بسیار کمتر شدن مشکلات» دانسته است، آن‌گاه باید در اقدامات نظامی و سیاست خارجی سلیمانی به دنبال آن گوهر وفاق ملی گشت. از این‌جاست که پروژه «ایران شدن ایران» به شکل کاملا آشکاری به یک پروژه سیاسی-امنیتی عظمت‌طلبانه بدل می‌شود.

عبدالکریمی در گفتگو با خبرگزاری فارس می‌گوید: «مهم‌ترین مسئله کشور، مسئله امنیت ملی ماست».[۹] برای مراقبت از امنیت ملی هم «نیازمند وحدت ملی» هستیم. او معتقد است که مهمترین مسئله ما «توسعه‌نیافتگی است» و برای میل به توسعه و دموکراسی باید «در وهله نخست کشور باقی بماند». او می‌افزاید:

آن‌چه کنش و شیوه زیست سردار سلیمانی را در این سال‌های پایانی عمرش متمایز می‌کند، این است که این شهید از سطح یک شخصیت جناحی به یک سرمایه ملی و یک شخصیت ملی و حتی فراملی تبدیل شد. […] سردار شهید سلیمانی در سال‌های پایانی عمرش دائم به ایران می‌اندیشید و نه به یک جناح خاص. اگر هم احساس تعلق به یک جناح خاص داشت، باز به خاطر کشور بود.

شخصیت‌ سال‌های اخیر سردار شهید سلیمانی، حوادث متعاقب آن و زنده‌شدن روح ملی در این کشور،‌ می‌تواند الگوی بسیار شایسته و در همان حال ضروری و حیاتی برای کنش سیاسی و اجتماعی برای پوزیسیون و اپوزیسیون، قدرت سیاسی و مخالفان قدرت سیاسی، روحانیون و روشنفکران، حوزه‌ها و دانشگاه‌ها باشد.[۱۰]

آن‌چه تا اینجا تشریح کردیم، فشرده‌ی پایه‌های فکری بیژن عبدالکریمی در قامت یک ناسیونالیست-شیعیستِ وحدت‌گرا-توسعه‌گراست. بر اساس این پایه‌های فکری که جنبه‌های فاشیستی در آن به روشنی قابل مشاهده است، نه از نوآوری مفهومی که کار یک فیلسوف است خبری است و نه از راه حلی برای خروج از بن‌بست سیاسی. او بر این پایه‌های فکری، سری به چند حوزه از جمله بومی‌گرایی و تمدن غرب، تحقق دموکراسی، مسئله اتنیک‌ها و زبان‌های غیرفارسی می‌زند که در مجالی دیگر به آن‌ها خواهیم پرداخت.


پی‌نوشت‌ها:

[۱] «سردار سلیمانی و غیرت ملی»، خبرگزاری فارس، ۲۰ دی ۱۳۹۸.

[۲] دانیل لرنر، گذر جامعه سنتی، نوسازی خاورمیانه، ترجمه غلامرضا خواجه سروی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی،‌ ۱۳۸۳.

[۳] «جامعه‌­شناسان ایرانی و سقوط به ورطه پوپولیسم»، انجمن جامعه‌شناسی ایران، ۱۳۹۹.

[۴] «ایران، جامعه‌ای دو قطبی»، بی‌بی‌سی فارسی (پرگار)، ۲۶ ژوئن ۲۰۲۱.

[۵] همان.

[۶] کانال تلگرام بیژن عبدالکریمی.

[۷] گفتگو با برنامه قرن جدید، نقل از رجانیوز، ۲۵ دی ۱۳۹۹.

[۸] بیژن عبدالکریمی، «نیرو‌های انقلابی تنها نیرویی هستند که به آن امید دارم»، شعار سال، ۲۵ دی ۱۳۹۹.

[۹] «سردار سلیمانی و غیرت ملی»، خبرگزاری فارس، ۲۰ دی ۱۳۹۸.

[۱۰] همان.


print
مقالات
محیط زیست
Visitor
0197550
Visit Today : 544
Visit Yesterday : 726