اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

«کار آنلاین» مصاحبه یکی از فعالین سیاسی دهه ۵۰ درباره بیانیه بهاره هدایت را در اختیار عموم قرار داده(۱)، از آنجا که تفاوت «گفتمان ۵۷» و «گفتمان زن، زندگی، آزادی» برای پاره‌ای هنوز روشن نیست، سعی می‌شود در حاشیه این مصاحبه ضمن پاسخگویی به دعاوی اصلی مطرح شده در این مصاحبه، بار دیگر «گفتمان ۵۷» را به نقد بکشیم.

لازم است در ابتدا توضیح دهم، هدف از این مقاله نه پاسخگویی به ادعا‌ها و اشتباهات گوناگون مصاحبه، بلکه پرداختن به «گفتمان ۵۷» است، پرداختن به اشتباهاتی همچون شرکت ۸۵۰ هزار نفر در تظاهرات به نفع فلسطین، یا فرستادن پیام تبریک فداییان اسلام به محمدرضا شاه در سال ۳۲ در این نوشته مطرح نیست.

مصاحبه شونده، فرهاد فرجاد، در بخش بزرگی از مصاحبه به توضیح انگیزه‌های خود در اتخاذ مواضع بر علیه امریکا، پهلوی، لیبرالیسم، «دموکراسی غربی» و تلاش در دروغین نشان دادن این دموکراسی؛ و با تاکید بر آنکه در غرب دهه ۶۰ برخورد با زنان و دانشجویان خارجی به مراتب بدتر بود از آنچه جمهوری اسلامی امروز انجام می‌دهد؛ در پایان مصاحبه هم بهاره هدایت عزیز به لقب «پنجاه‌وهفتی واقعی» مفتخر می‌گردد.

«پنجاه‌وهفتی» کیست و بدنبال چیست؟(۲)

– «ائتلاف چپ و اسلام‌گرائی در ۵۷ یک ائتلاف استثنائی نبود، این دو در اقصی نقاط جهان بر سر استراتژی ضدیت با غرب هم‌دل و هم‌پوشان هستند.» (بهاره هدایت)
– «حماس، حزب آلله، و ایران بخشی از چپ بین‌الملل هستند.»(نوام چامسکی، از متفکرین چپ آمریکا)

این جمله کوتاه «چامسکی» بگونه شگرف بیانگر این پیوند نامقدس در سطحی فراملی، و تائیدی بر نقطه نظرات بهاره هدایت است، نتیجه این وحدت در سال ۵۷، «گفتمان»ی شد که حاصلی جز درد و خون برای میهن عزیزمان نداشت.(۳)

نگاهی به تاریخ ۵۰ سال اخیر خاورمیانه و آنچه پس از حوادث غزه در جهان می‌گذرد، نشان از آن دارد که همگرائی این دو گرایش در سال ۵۷ در ایران نه یک تصادف یا گول خوردن، بلکه گواهی‌ست بر آنکه علیرغم ایدئولژی‌های متفاوت، هر دو جریان از زاویه یکسانی به بسیاری از مسائل بنیادین سیاست روز می‌نگرند.

به این موضوع باز می‌گردیم ولی بدنیست یادآوری کنم، اسدالله لاجوردی قصاب تهران در سخنرانی‌هایش در اوین بارها شیوه‌های استالین در برخورد با مخالفین را ستایش می‌کرد.

و قبل از هر چیز، بجاست در اینجا ویژگی‌های دو «گفتمان» ۵۷ و «زن، زندگی، آزادی» از نظر گذرانیم، خطوط اصلی « گفتمان ۵۷» را می‌توان اینگونه بر شمرد:

۱. دشمنی پایان‌ناپذیر با «غرب» و به‌ویژه دولت امریکا و اسرائیل را، می‌توان مهم‌ترین سنگ وحدت اپوزیسیون ۵۷ نامید.
۲. ضدیت کور با پهلوی
۳. مخالفت رادیکال با اقتصاد سرمایه‌داری و مطرح کردن مدل‌های ورشکسته به عنوان آلترناتیو: همچون راه رشد غیرسرمایه‌داری حزب توده ایران و یا اقتصاد توحیدی بنی‌صدر.
۴. مخالفت پنهان و آشکار یا بی‌توجهی به دموکراسی: در اردوی «پنجاه و هفتی» اگر هم از دموکراسی سخنی به میان می‌آمد صرفا ابزاری برای رسیدن آنها به قدرت بود و هست. به عنوان نمونه خمینی که حتی در پستوی ذهنش دموکراسی جایی نداشت، حداقل در دوره اقامتش در پاریس به حکومت پهلوی به دلیل عدم رعایت دموکراسی حمله می‌‌کرد.
۵. نفی بسیاری از دستاورد‌های مدرنیته تحت عنوان «غرب زدگی».
۶. ایدئولوژی‌گرایی: اکثریت شرکت‌کنندگان در فاجعه ۵۷ به یک ایدئولوژی، عمدتا «اسلام سیاسی» و یا مارکسیسم، معتقد بودند.
۷. تجلیل از «انقلاب بهمن»

«گفتمان زن، زندگی، آزادی»

برای خورشید پس از شب‌های طولانی، برای یک زندگی معمولی…(شروین)

«گفتمان زن، زندگی، آزادی» در تقابل با «گفتمان ۵۷» از زاویه کاملا دیگری به جهان می‌نگرد:

۱ـ این گفتمان نه تنها در پی یک انقلاب سیاسی، بلکه هم‌زمان انقلابی اجتماعی است.
۲ـ عبور از نظام کنونی و برقراری دولتی سکولار-دموکراتیک، هدف استراتژیک آن است.
۳ـ مدرنیته بر پرچم آن بسیار بزرگ نوشته شده.
۴ـ فرد، بویژه زن، در آن نقش محوری داشته، و اوست که بر تن خود اختیار دارد.
۵ـ ایدئولوژی‌ها، بویژه ایدئولوژی‌های دگم سنتی، در این گفتمان جائی ندارند.
۶ـ بر دسترسی آزاد اطلاعاتی و جهان مدرن تاکید ویژه‌ای می‌شود.

از این روست که فراخوانی بهاره هدایت به «گفتمان ۵۷» بیشتر به طنز شبیه است.

لیبرالیسم، غرب، امریکا

– «لیبرالیسم یک دکترین سیاسی-اقتصادی است که بر حق آزادی فردی و محدودیت اختیارات دولت تاکید دارد.»(دایرالمعارف بریتانیکا)
– «چهره واقعی دموکراسی غربی یک سگ ‌هار و گرگ خونخوار است» (خامنه‌ای، ۵ اسفند ۱۴۰۲)

اگرچه «بریتانیکا» فقط از لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی یاد کرده، اما بسیاری منابع معتبر همچنین از «لیبرالیسم اخلاقی» یاد می‌کنند، چنانکه امانول کانت با تاکید بر«مصون از تعرض ماندن کرامت انسان»(۴) پرتو نوینی بر لیبرالیسم اخلاقی افکند.

لیبرالیسم، در شکل مدرنش، در پایان «جنگ‌های سی ساله مذهبی» اروپا، از دل «عصر روشنگری» و بر اساس آموزه‌های «جان لاک» و «توماس‌ هابز» زاده شد. آموزه‌هائی که تاکید بر مشروعیت حاکمیت بر مبنای قرارداد نوشته یا نانوشته بین حکومت و مردم داشتند، و نه یک «حق الهی».

آنچه در قرون ۱۷ و ۱۸ در آثار لاک، هابز، ژان ژاک روسو(حق طبیعی)، منتسکیو(تقسیم سه‌گانه قوا)، کانت (لیبرالیسم اخلاقی) و بعد‌ها آدام اسمیت (لیبرالیسم اقتصادی) به رشته تحریر درآمدند، در قرون ۱۷، ۱۸ و ۱۹ در «انقلاب شکوهمند» انگلیس، در انقلاب استقلال آمریکا و انقلاب کبیر فرانسه، دستمایه تدوین قوانین مدنی، اساسی این کشور‌ها و اساسنامه احزاب دموکراتیک قرار گرفتند، اصولی که هم اکنون نیز معتبر بوده و اجرا می‌شوند.

به سخن دیگر اصول بنیادین لیبرالیسم را می‌توان چنین برشمرد(۵):

۱. انسان، همچنانکه مفهوم مرکزی عصر روشنگری بود، نقش محوری در جهان‌بینی لیبرال دارد.
۲. آزادی آحاد بشر باید در کلیه عرصه‌های زندگی ضمانت شود.
۳. دخالت دولت در زندگی آحاد بشر حداقل، و در خدمت امنیت و حفظ نظم است.
۴. در یک نظام لیبرال، دولت جدا از مذهب بوده و نهاد‌های مذهبی تحت کنترل دولت هستند.
۵. سه قوه اجرائی، قضائی و مقننه در یک نظام دموکراتیک باید منفک از هم باشند.

در این مصاحبه، «فرهاد فرجاد» به کرات، با شباهت غریب به گفته‌های خامنه‌ای، دموکراسی لیبرال غربی را به تمسخر گرفته، آن را کشکی خوانده و ادعا می‌کند بین آموزه‌های لیبرال و واقعیت این کشور‌ها تفاوت زیادی است، چنانکه مابین تصاویری که از جوامع سوسیالیستی در کتابها می‌خواندیم و «سوسیالیسم واقعا موجود» دریائی فاصله بود.

متاسفانه او علیرغم اینکه سالهاست که رخت عضویت از یک حزب کمونیست ارتدوکس را از تن درآورده، اما عینکش را عوض نکرده و از همان زاویه سابق به جهان می‌نگرد و ظاهراً متوجه نشده که این عدم تطابق بزرگ تنها در جوامعی ظهور می‌کنند که مطبوعات و احزاب مستقل وجود ندارند همچون اتحاد شوروی، جمهوری اسلامی، چین، کره شمالی، و آلبانی انور خوجه.

اما در رابطه با آنچه مصاحبه شونده از دموکراسی دروغی، تانک‌های ناتو، برخورد پلیس آلمان در دهه ۱۹۶۰ می‌گوید، بر فرض صحت، می‌توان یادآوری کرد:

۱ـ هر کس که سفری به کشور‌های «لیبرال غرب» نظیر اروپای غربی و امریکای شمالی داشته، قطعا متوجه تفاوت بنیادین نحوه برخورد دستگاه انتظامی، قضائی با مردم در مقایسه با بسیاری از کشورهای خاورمیانه، به‌ویژه جمهوری اسلامی شده است، مصاحبه شونده ظاهرا خود براین امر واقف است، از اینرو مدام بین دو برهه زمانی متفاوت اروپای ۱۹۶۰ و جمهوری اسلامی امروز نوسان می‌کند، تا شاید آنچه را برای عقل سلیم قابل پذیرش نیست، جا بیندازد.

۲ـ بخش بزرگی از اروپا در دههای ۳۰، ۴۰ قرن گذشته سالیانی را زیر چتر فاشیسم زندگی کرده، روشن است که این دوران اثر خود را در حیات سیاسی و روان اجتماعی این ملتها باقی نهاده، بویژه در کشور‌هائی نظیر آلمان.

این بدان معناست که اگرچه «نازی زدائی» در این کشور دهه‌ها تداوم یافت، تنها پس از انقلاب ۱۹۶۸ بود که ضربه جدی به این گفتمان وارد شد، و در سایه شیوه‌های جدید پرورشی، فرهنگ لیبرال جای خود را در جامعه گشود، افزون بر آن حاکمیت دستگاه اداری لیبرال، نمی‌‌تواند هیچ نوع ضمانتی بر آن باشد که باند‌های مافیائی را در این کشور‌ها شاهد نباشیم، ولی به مدد مطبوعات و فضای آزاد مجازی، می‌توان امیدوار بود که ریشه عمیقی در دل جامعه لیبرال نیابند.

مصاحبه شونده بارها اروپای دهه ۱۹۶۰ را با ایران زیر سلطه ج ا، که به‌وضوح آن را ترجیح می‌دهد، مقایسه می‌کند. و طبیعتا این سوال مطرح می‌شود که آیا او می‌داند چه می‌گوید؟

اجازه دهیم جامعه‌شناسان ایرانی جواب او را دهند. روزنامه شرق در ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ تحلیلی از «محمدرضا جوادی یگانه» و «سروش افخمی تابان» دو جامعه‌شناس ساکن ایران را منتشر کرد: پس از اعتراضات آبان ۹۸ و سرنگونی هواپیمای اوکراینی، به تدریج شکاف سیاسی اقتصادی در ایران چنان گسترده شد که دیگر به جای دو قطبی، دوره جدیدی در تاریخ‌مان آغاز گردیده که مشخصه آن دو جامعه مجزا از هم است.

این دو جامعه‌شناس توضیح می‌دهند، اصطلاح جامعه دو قطبی را مناسب مثلا ترکیه امروز می‌دانند که در آن ما دو قطب اسلام‌گرا و ملی‌گرا را داریم که در «مسائل مشخصی» در مقابل هم قرار گرفته و جامعه را دو قطبی کرده‌اند، اما در ایران دو گروه (اکثریت جامعه و یک گروه زیر ده درصدی)، «در تمام مسائل» در مقابل هم ایستاده‌اند.

این است آنچه ما در ایرانمان شاهد آنیم؛ از سوئی دنیائی مالامال از درد و ناکامی، از دگر سو اقلیتی عقب مانده و رانت‌خوار، که صف در صف مقابل هم ایستاده‌اند.

اقلیتی که پاره‌ای از برگزیدگانش، خانم استادی از استرالیا را که بنا به دعوت رسمی به ایران آمده را، در نیمه راه هتل به فرودگاه ربوده و در زندان پیشنهاد ازدواج برایش روی میز می‌گذارند، و نشریه «فوربز» از رکوردشکنی تعداد دلار میلیونر‌هایشان در جهان سخن می‌گوید.

و اکثریتی که از کارگر، کارمند، هنرمند، کاسب تا استاد دانشگاه که در خطر لغزش به مغاک فلاکتند؛ نکته اینجاست که انها در تمام مسائل، متضاد هم می‌اندیشند.

در بخش بعد از «لیبرالیسم اقتصادی» و اسرائیل می‌گوئیم.

——————————————

1. https://kar-online.com/85760/
2. https://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/110046/
3. discourse (گفتمان به معنای گفتگو نیست، بلکه نگرش معنا می‌دهد)
4. Die Würde des Menschen ist unantastbar

۵. به‌علاوه در یک جامعه لیبرال «حقوق بنیادی» را باید بدان افزود: آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی مذهب، آزادی تجمع.


نظر خوانندگان:


■ دوست گرامی، جناب پرویز هدایی، درود بر شما.
شما دریچه‌ی تازه‌ای را به گفتگوهای همپیوند با گفتمان سازی در انقلاب ملی ایران را گشوده‌اید که از نگاه من بسیار سودمند و بایسته است. چنانچه روزی روزگاری من و شما بخواهیم به گفتمان‌ لیبرالیسم و پرسمان انقلاب و انقلاب ۵۷ و تحلیل آنها بپردازیم شاید تفاوتهایی با هم داشته باشیم یا نداشته باشیم. اما با چارچوب گفتار شما همسویم، دریچه نگاه شما به پرسش را می‌پسندم و چشم به راه بخش دوم گفتارنامه‌ی شما با نام «لیبرالیسم اقتصادی» و اسرائیل هستم. با بندهای ۱ تا ۶ شناسه‌ی «گفتمان ۵۷» شما نیز به ویژه بند ۶ آن سد در سد و به شدت همسویم، به همین دلیل تلاش می‌کنم گفتارنامه‌ا‌ی با نام «علی شریعتی و مارکسیسم اسلامی» را که در دست نگارش دارم هرچه زودتر منتشر سازم. در بخش گفتمان «زن، زندگی……» به ویژه با بند ۱ آن نیز که گویا نگاهی تیزبینانه به دو پرسمان «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی است سد در سد همسو هستم. دریچه نگاه شما به این پرسش را می‌پسندم و امیدوارم این دریچه نگاه در جنبش گسترش یابد. دست شما را می‌فشارم.
بهرام خراسانی چهاردهم اسفند ۱۴۰۲


■ جناب هدایی گرامی، شما به نکات مهمی در نوشته خو‌د پرداخته‌اید، اما در مورد رابطه مذهب و دولت در نظام‌های لیبرال نوشته‌اید نهادهای مذهبی تحت کنترل دولت هستند، که چنین نیست. در نظام‌های لیبرال نهاد مذهب یا کلیسا از دولت جداست و زیر کنترل دولت نیست. در کشورهایی مانند ترکیه یا مصر البته نهاد دین بنام وزارت یا اداره «دیانت» و نهاد الازهر زیر کنترل دولت است.
با احترام/ حمید فرخنده


■ آقای هدایی سلام.
مقاله شما بسیار مستدل و جالب و در راستای موضوعات مهم روز بود. من فقط سؤال یا نکته کوچکی را مطرح کنم، آنجا که نوشته‌اید: «در یک نظام لیبرال، دولت جدا از مذهب بوده و نهاد‌های مذهبی تحت کنترل دولت هستند». به نظر من، نهادهای مختلف دینی، فرهنگی، هنری، علمی و…. مادام که در چارچوب قانون فعالیت می‌کنند، مستقل هستند، و احتیاج به «کنترل» دولت نیست. تخلفات را دستگاه قضایی رسیدگی می‌کند.
با عرض ارادت. رضا قنبری. آلمان


■ دوست گرامی جناب خراسانی، با درود، و با تشکر در حسن نظر همیشگی شما. واقعا خوشحالم که در «ایران امروز» دوستانی هستند که می‌توانیم با هم یک تبادل فکری سالم داشته باشیم، در انتظار نظرات و تصحیح‌هایتان بر بخش اقتصادی مقاله هستم.
با مهر، پرویز هدائی


■ دوستان گرامی آقای فرخنده و آقای قنبری، و با تشکر از مهر شما. در این جا منظور از کنترل نه دخالت در امور داخلی نهادهای مذهبی، چنانکه در مصر و ترکیه مرسوم است، بلکه منظور من «نظارت» بود، چنانکه حاکمیت بر هر نهاد دیگر نظارت دارد، و نه برعکس آنگونه که کلیسا قبل از رنسانس انجام می‌داد. مثلا چند سال قبل هنگامی که دادستان وین از فعالیت شبکه‌های مافیائی در کلیسای این شهر مطلع شد، اطلاعات لازم در این رابطه را جمع آوری کرد و گروه مجرم را به دادگاه کشاند، فکر می‌کنم «نظارت» لغت بهتری باشد.
با مهر، پرویز هدائی


■ درود بر شما
بسیار موشکافانه بود. راه برون رفت از این ورطه میتواند به گفتار شما عمق بیشتری بدهد. در ادامه منتظر مقاله آقای بهرام خراسانی هستیم. برقرار باشید.
مهتاب

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0276230
Visit Today : 453
Visit Yesterday : 656