فلسفه سیاسی Political Philosophy: فلسفه به طور کلی عبارت است از جستجو برای عقلانیت و درک استفاده از تکنیک های استدلال انتقادی. به هر حال، فلسفه غالباً به عنوان رشته ای درجه دوم نیز مطرح بوده است، در برابر رشته های درجه اول که به بررسی موضوعات تجربی می پردازند. به کلام دیگر، فلسفه با پرسیدن سؤالاتی بنیادین درباره چگونگی کسب دانش و چگونگی بیان ادراک به کشف حقیقت در معنای علمی آن توجهی ندارد، بنابراین، علم سوالات نام گرفته است. فلسفه به طور سنتی، سؤالاتی را در ارتباط با ماهیت نهایی واقعیت( متافیزیک)، زمینه های دانش (معرفت شناسی) و اساس رفتار اخلاقی ( اخلاق) مطرح کرده است.
فلسفه سیاسی غالبا زیرشاخه علم اخلاق یا فلسفه اخلاق در نظر گرفته می شود، زیرا اساساً با سؤالات تجویزی یا هنجاری سروکار دارد و سؤالات خود را همیشه به صورت جمله «چه باید بشود» تا «چه هست» مطرح می کند. سؤالات اصلی این رشته عبارتند از :
«چرا باید از دولت اطاعت کنیم؟»، «چه کسی باید حکومت کند؟»، «پاداش ها چگونه باید توزیع شوند؟» و «محدودیت های آزادی فردی چه باید باشند؟». فلسفه سیاسی آکادمیک برای خود دو کار و دو هدف اصلی را عنوان می کند. اول اینکه، با در نظر گرفتن هر دو شکل استقرایی و قیاسی استدلال، به ارزیابی انتقادی عقاید سیاسی بپردازد. دوم اینکه، سعی در روشن و اصلاح کردن مفاهیم به کار گرفته شده در گفتمان سیاسی کند. این امر بدین معنی است که اگرچه ممکن است فلسفه سیاسی به صورت انتقادی و درست به کار گرفته شده باشد، در ذات خود نمی تواند هدف باشد، چراکه به طور اجتنابناپذیری به دنبال توجیه نظریات سیاسی مشخصی به ضرر نظریات دیگر است و بدون توجه به جایگزین های دیگر، درکی ویژه از یک مفهوم را تأیید میکند. از این رو، فلسفه سیاسی به وضوح از علوم سیاسی مجزا می شود. اگرچه اوقات فلسفه سیاسی به جای تئوری سیاسی به کار برده می شود، باید گفت که فلسفه سیاسی با موضوعات ارزیابی و حمایت سروکار دارد، در حالی که تئوری سیاسی به موضوعاتی بسیار گسترده تر می پردازد، زیرا که شامل توضیح و تجزيه و تحلیل نیز می شود. بنابراین، از تقسیم بندی هنجاری_تجربی به کنار می رود.علوم سیاسی Political Science:
علم ( از ریشه لاتین Scientia، به معنای دانش) زمینه ای از مطالعه است که هدف آن ارائه توضیحات قابل اعتمادی در مورد پدیده ها از طریق تجربیات تکرارکردنی، مشاهده و قیاس و استقرا است. روش علمی که به وسیله آن فرضیه ها از طریق آزمایش آنها در مقابل شواهد در دسترس اثبات می شوند ( منظور اثبات صحت فرضیه)، وسیله ای است برای کشف حقیقت عینی و بی ارزش ( غیرهنجاری). با وجود این، کارل پوپر اظهار می کند که علم تنها می تواند فرضیه ها را ابطال کند، زیرا حقایق را همیشه می توان با تجربیات بعدی رد کرد. علم گرایی این باور است که روش علمی تنها منبع دانش معتبر است و از این رو، باید به زمینه هایی چون تاریخ و سیاست و علوم طبیعی نیز اطلاق گردد. در این معنی، آموزه هایی نظیر مارکسیسم، اصالت سودمندی و غیره باید همگی علمی باشند.
علوم سیاسی را می توان هم به صورت کلی و هم جزئی استنباط کرد. در معنای کلی، علوم سیاسی رشته ای آکادمیک است که فعالیت های حکومتی و روابط بین مؤسسات و فرایند های سیاسی و غیر سیاسی را توضیح می دهد و تجزیه و تحلیل می کند. موضوع سنتی علوم سیاسی، همانگونه که که تعریف شد، عبارت است از دولت، اگرچه این موضوع در قرن بیستم بسط پیدا کرد و شامل فرایندهای اجتماعی، اقتصادی و دیگر فرایندهایی شد که بر تخصیص ارزش ها و منابع تاثیر می گذارد. از این نظر، علوم سیاسی هر دو تئوری توصیفی و هنجاری را دربرمیگیرد: کار توضیح و تجزیه و تحلیل اعمال مؤسسات حکومتی اغلب به ارزیابی قضاوت هایی در مورد اینکه کدام یک بهتر از بقیه فعالیت می کند، مربوط می شود. در تعریف محدودتر، علوم سیاسی تنها با استفاده از روشهای علوم طبیعی، مطالعه موضوع سنتی سیاست (دولت) را آغاز می کند. از این دیدگاه، علوم سیاسی رهیافتی شدیداً تجربی و فارغ از ارزش را برای درک سیاسی منعکس می کند که محصول اثبات گرایی بود و بالاترین مرحله توسعه آن در شکل رفتارگرایی تجلی پیدا کرد. این امر حاکی از تمایزی آشکار بین علوم سیاسی و فلسفه سیاسی است و تمایزی بین تجزيه و تحلیل تجربی و تجویزی را منعکس میکند. همچنین ممکن است، در شکل علمی اش، به این معنا باشد که رهیافت فلسفی یا هنجاری برای درک سیاسی، در تجزيه و تحلیل نهایی، بی ارزش است.
تئوری سیاسی Political Theory:
تئوری هر چیزی را از یک طرح تا بخشی از دانش انتزاعی، شامل می شود. با این حال، در گفتمان آکادمیک، تئوری یک مطلب تشریحی، یک عقیده یا مجموعه ای از عقاید است که در صدد پیدا کردن راهی است تا به پدیده ها نظم و معنی ببخشد. به همین صورت، تمام تحقیقات از طریق ساختن تئوری ها پیشرفت می کنند که البته برخی مواقع، به عنوان فرضیه ها و برنامه های تشریحی باید آزمایش شوند. بنابراین، علوم سیاسی نیز مانند علوم طبیعی و دیگر علوم اجتماعي قسمت تئوریکی مهمی دارند. به عنوان مثال، تئوری هایی نظیر «طبقه اجتماعی عامل اصلی رفتار رأی دادن است» و «انقلاب ها در زمان افزایش انتظارات اتفاق می افتد»، اگر برگرفته از شواهد تجربی باشند، ضروری اند. این همان موردی است که آن را تئوری سیاسی تجربی می نامیم.
با این حال، اگرچه تئوری سیاسی در ایالات متحده زیرشاخه ای از علوم سیاسی در نظر گرفته می شود، معمولاً به عنوان رهیافتی جداگانه مورد توجه است. تئوری سیاسی با مطالعه تحلیلی عقاید و آموزه هایی در کانون تفکر سیاسی، سروکار دارد. از لحاظ سنتی، این امر شکل یک تفکر سیاسی به خود گرفته است و بر مجموعه ای از متفکران برجسته _ بعنوان مثال، از افلاطون تا مارکس _ و متون سیاسی تمرکز دارد.
تئوری سیاسی، ضمن مطالعه اهداف و وسایل رفتار سیاسی، به مسائل اخلاقی و هنجاری نیز و همچنین درباره مواردی نظیر عدالت، آزادی، برابری و غیره، می پردازد که این رهیافت سنتی همچنین ویژگی تجزیه و تحلیل ادبی را دارد: در وهله نخست، علاقه مند است تا بررسی کند که متفکران بزرگ چه گفته اند، نظریات خود و زمینه عقلانی ای که در آن کار کرده اند چگونه توسعه داده و توجیه کرده اند. رهیافت بدیلی ( آلترناتیو) نیز وجود دارد که تئوری سیاسی رسمی نامیده می شود. این تئوری، همانند تئوری اقتصادی، مدل را بر اساس قواعد رویه ای، به آن صورت که در تئوری انتخاب عقلانی وجود دارد، ترسیم می کند. اگرچه تئوری سیاسی و فلسفه سیاسی به وضوح همپوشانی دارند و برخی مواقع نیز این دو واژه به جای یکدیگر به کار می روند، در زمینه هایی می توان بین آن ها تمایزی ايجاد کرد، همچون اینکه تئوری سیاسی ممکن است با تشریح و تجزیه و تحلیل خود را قانع سازد، در حالی که فلسفه سیاسی، به طور اجتنابناپذیری، در برخی سطوح با ارزیابی و طرفداری سروکار دارد. اثبات گرایی Positivism:
اثبات گرایی این آموزه است که علوم اجتماعی و تمام شکل های پژوهش فلسفی باید روش های علوم طبیعی را به طور دقیق رعایت کنند. این واژه را نخستین بار کلود هنری سن سیمون مطرح و سپس، مرید و طرفدار وی، آگوست کنت متداول کرد. بنابراین، اثبات گرایی این امر را مسلم می پندارد که علم انحصار دانش را در اختیار دارد. در شکل اثبات گرایی منطقی، که در دهه های 1920تا 1930 گروهی از فیلسوفان، معروف به حلقه وین، آن را بسط دادند، تمام فرضیه هایی که به طور تجربی قابل اثبات نیستند به عنوان فرضیه های بی معنی مردود شناخته شده اند.
پست مدرنیسم Postmodernism :
پست مدرنیسم واژه بحث برانگیز و گیج کننده ای است که برای اولین بار برای توضیح جنبش های تجربی در معماری غرب و به طور کلی، توسعه فرهنگی استفاده شد. تفکر پست مدرن اساساً در قاره اروپا و، به خصوص فرانسه، به وجود آمده و چالشی را برای تئوری سیاسی آکادمیک، که عرضه شده است تا هنجاری در جهان انگلیسی _ آمریکایی باشد، ایجاد میکند. پایه اصلی این تفکر بر تغییر اجتماعی _ از مدرنیته به پست مدرنیته _ و تغییر فرهنگی و روشنفکرانه _ از مدرنیسم به پست مدرنیسم _ قرار میگیرد. تصور می شود که صنعتی شدن و انسجام طبقاتی جوامع مدرن را ساخته اند و جایگاه هر فرد در سیستم تولید نیز تا حد زیادی هویت اجتماعی را تعیین نی کند. از طرف دیگر، جوامع پست مدرن جوامع اطلاعاتی کثرت گرا و چندتکه اند که افراد آن از تولیدکننده به مصرف کننده تغییر کرده اند و فردگرایی جای وفاداری های طبقاتی، مذهبی و قومی را گرفته است. بنابراین پست مدرنیته به دوران فراصنعتی مربوط می شود و توسعه یک جامعه دیگر به صنعت تولیدی بستگی نداشته، بلکه بیشتر بر دانش و ارتباطات متکی است.
موضوع کانونی پست مدرنیسم این است که هیچ چیزی به صورت یقین و حتمیت وجود ندارد; ایده حقیقت مطلق و عالمگیر را باید به عنوان تظاهری فریبکارانه کنار گذاشت. اگرچه پست مدرنیسم، در ماهیت خود، مجموعه ای یک شکل از تفکر را تشکیل نمی دهد، ایستار انتقادی این رهیافت از این فرضیه کلی نشئت که تمام دانش ها جزئی و موضوعی هستند، فرضیه ای که با اشکال معینی از جامعه گرایی اشتراک نظر دارد. فراساختارگرایی که برخی مواقع به جای پست مدرنیسم به کار می رود، تاکید می کند که تمام عقاید و مفاهیم به زبانی بیان شده اند که خودش در روابط پیچیده قدرت گرفتار است.
انتخاب عقلانی Rational Choice:
انتخاب عقلانی، رهیافت تئوریکی گسترده ای برای مطالعه سیاست است که زیرشاخه های اصلی آن عبارت اند از : تئوری انتخابات عمومی، تئوری انتخاب اجتماعی و تئوری بازی ها.
این تئوری که گاهی تئوری سیاسی رسمی نامیده می شود، در ساختن مدل ها بر اساس قوانین رویه ای که معمولا درباره رفتار خودخواهانه و عقلانی افراد است، تا حد زیادی از مثال تئوری اقتصادی استفاده می کند. نظریه پردازان انتخاب عقلانی از روشی بهره می گیردند که تاریخچه آن به تامس هابز برمیگردد. با این فرض که بازیگران سیاسی، به طور منسجم، کارآمدترین وسیله را برای رسیدن به اهدافشان انتخاب می کنند، این اصل در منفعت گرایی به کار گرفته شده است. در شکل انتخاب عمومی، این تئوری به تهیه کالاهای عمومی _ کالاهایی که بیشتر دولت عرضه می کند تا بازار، زیرا مانند هوای پاک، منفعت آن را نمی توان از افرادی که برای تهیه کردن آن انتخاب نشده اند دریغ داشت _ مربوط می شود. در شکل انتخاب اجتماعی، این تئوری روابط بین اولویتهای فردی و انتخاب های اجتماعی نظیر رأی دادن را بررسی می کند. در شکل تئوری بازی ها بیشتر از ریاضیات بهره می برد تا از فرضیه های اقتصاد نئو کلاسیک و مستلزم استفاده از اصول اولیه برای تجزیه و تحلیل معماهای رفتار انسانی است. معروف ترین مثال تئوری بازی ها، «معمای زندانی» است که نشان می دهد سود و منفعت رفتار خودخواهانه و عقلانی می تواند به طور کلی کمتر از همکاری باشد.
اصالت عقل Rationalism:
اصالت عقل این عقیده است که جهان ساختاری عقلانی دارد و می توان آن را از طريق به کارگیری عقل انسان و پژوهش انتقادی کشف کرد. اصالت عقل، به عنوان یک تئوری فلسفی، بیان می کند که دانش از خرد و استدلال سرچشمه می گیرد نه از تجربه و از این رو در مقابل اصالت تجربه است. با این حال، به عنوان یک اصل کلی، اصالت عقل برای درک و توضیح جهان و ارائه راه حل هایی برای مشکلات آن تأکید بسیاری بر توانایی موجودات بشری دارد. اگرچه اصالت عقل اهداف جهت گیری بشری را دیکته نمی کند، اینکه اهداف مذکور را چگونه باید تعقیب کرد مشخص می کند. این رهیافت با تأکید بر رفتار عقلانی و اصول اخلاقی عجین شده است و با اتکا بر سنت و عرف یا انگیزه های غیرعقلانی مخالف است.