اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران علی‌رضا اردبیلی
    جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران در کتاب از بازگشت تا اعدام: شیوا فرهمند راد به فاصله اندکی بعداز کتاب قبلی خود به نام “وحدت نافرجام” اثر جدید خود به نام “از بازگشت تا اعدام، حزب توده ایران[۱] و انقلاب ۱۳۵۷” را منتشر
  • تاریخ‌نگاری فمینیستی آزاده بی‌زارگیتی
    استفانی رئول* و کیتلین سی. هامل*، برگردان: آزاده بی‌زارگیتی: تاریخ‌نگاری فمینیستی روشی است برای گردآوری انواع مختلف فمینیسم (از جمله لیبرال، رادیکال، پسااستعماری) همراه با روش‌هایی برای بازگویی تجربیات
  • روایت منصفانهٔ تاریخ؛ تحلیلی کم‌سابقه در فضای فکری ایران
    محمدرضاشاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفت‌و‌گویی تلویزیونی از حسرت خود در باب گذشته و آینده سخن می‌گوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی زمان‌بندی مناسبی نداشت. می‌شد این پروژه را چندسال زودتر
  • استبداد شاه عامل اصلی انقلاب بود
    «دکتر همایون کاتوزیان» نامی آشنا و البته صاحب‌نظر در چند قلمرو محسوب می‌شود. از قلمرو ادبیات کلاسیک و نوین تا علم اقتصاد و اقتصاد سیاسی، به‌ویژه تاریخ معاصر و همچنین صاحب‌نام در قلمرو
اقتصاد

لوسیانا پاریسی، استاد دپارتمان ادبیات دانشگاه دوک و نظریه‌پرداز برجسته در زمینه فلسفه، هوش مصنوعی، و ارتباط آن با تفکر استعماری، در سخنرانی اخیر خود در مرکز علوم انسانی تاونزند، بازگشت به برکلی را گرامی داشت و به چالش کشیدن بنیادهای معرفت‌شناسی مدرن توسط هوش مصنوعی پرداخت.

پاریسی در این سخنرانی، با الهام از نظریه‌پرداز جامائیکایی، سیلویا وینتر، بر پیوند ناگسستنی استعمار، پدرسالاری و سرمایه‌داری به عنوان بنیان‌های معرفت‌شناسی مدرن تأکید کرد. به گفته وینتر، پروژه معرفت‌شناسی مدرن با توضیحات تکاملی و بیولوژیکی مشخص می‌شود که مرکزیت «انسان» (Homo economicus) را به عنوان سوژه شناخت توجیه می‌کند. اما با پیشرفت سایبرنتیک و محاسبات پس از جنگ جهانی دوم، تمرکز جدید بر اطلاعات، معرفت‌شناسی را به سوی «معرفت‌شناسی بازگشتی» (recursive epistemology) سوق داده است که در آن آنچه گفته می‌شود، توسط یک ناظر گفته می‌شود و بر آنچه گفته می‌شود تأثیر می‌گذارد. پاریسی در تلاش است تا بررسی کند که چگونه این فعالیت می‌تواند پیوستگی استعمار، پدرسالاری و سرمایه‌داری را با علم اطلاعات و هوش مصنوعی به چالش بکشد.

اطلاعات به عنوان عنصری بنیادین و «سازنده جهانی» (Universal Constructor)

پاریسی به کار سارا ایماری واکر، فیزیکدان معاصر، اشاره می‌کند که نیاز به گشودن دوباره جستجوی منشأ حیات را برای فهم زندگی فراتر از تقابل ارگانیک و غیرارگانیک مطرح می‌سازد. واکر معتقد است که بیوسفر در حال تکامل به «تکنوسفر» (Technosphere) است که توانایی ترکیب تمام اشکال دانش را دارد. واکر اطلاعات را بخشی از فیزیک می‌داند و آن را به عنوان یک عنصر بنیادی واقعیت برای درک پیچیدگی و ظهور حیات مطرح می‌کند. او مانند مفهوم «خودسازمانی» (autopoiesis) در سایبرنتیک مرتبه دوم (Humberto Maturana و Francisco Varela)، اطلاعات را شکل‌دهنده تفکر می‌داند، نه صرفاً توصیف‌کننده آن.

واکر مفهوم «سازنده جهانی» جان فون نویمان را مطرح می‌کند؛ یک دستگاه انتزاعی که می‌تواند هر شیء قابل ساخت را مونتاژ کند. او تأکید می‌کند که «تکنوسفر» یک سازنده جهانی است که با یادگیری از تمام اطلاعات موجود – هم ژنتیکی (ژن‌ها) و هم میمتیک (میم‌ها/فرهنگ) – فرصت تولید الگوریتمی واقعیت یا اشیاء را فراهم می‌کند. با این حال، واکر آینده دانش را نه در هوش مصنوعی، بلکه در «هوش تجسم‌یافته» (Embodied Intelligence) می‌بیند که از طریق رابط زیست‌شناسی و شیمی فعال می‌شود. این هوش، به عقیده واکر، می‌تواند فرآیند سنتز شیمیایی را خودکار کرده و مولکول‌ها، ژن‌ها و میم‌ها را بر اساس تقاضا تولید کند.

نودایورسیتی و تکامل تکنیکی: فراتر از محاسبات محض

پاریسی در ادامه به هشدار‌های فیلسوف فقید، برنارد استیگلر، در مورد «وضعیت گریزناپذیر محاسباتی» اشاره می‌کند که فرهنگ جهانی را تحت تأثیر قرار داده و حفظ تنوع زیستی و «تنوع تکنیکی» (technodiversity) را تهدید می‌کند. استیگلر برای مقابله با همگون‌سازی تفکر، ما را به درگیر شدن با اصول نظری علوم کامپیوتر ترغیب می‌کند تا «شکل جدیدی از حیات نوئیتیک» (noetic life) را بسازیم. وی معتقد است که فلسفه غرب، به ویژه در شکل پساساختارگرایی، نقش ریاضیات و فیزیک را در فقر نظریه نادیده گرفته است. استیگلر بر اهمیت «تنوع تکنیکی» در برابر «سرمایه‌داری هوش مصنوعی» تأکید می‌کند و می‌گوید که «غیرمحتمل بودن» (improbability) معادل تنوع است، در حالی که «محتمل» به معنای تمایل به حذف تنوع است.

استیگلر مفهوم «نودایورسیتی» (Noodiversity) را از ارسطو الهام می‌گیرد و آن را در «تکنی» (techne) یعنی مصنوعات، مکمل‌ها و ابزارها که «محیط تکنیکی» (technical milieu) را تشکیل می‌دهند، جستجو می‌کند. برای استیگلر، زندگی انسانی با تکنولوژی هم‌سازنده است و «غیرقابل محاسبه» (incalculable) باید به پرسشی بنیادی برای علوم کامپیوتر نظری تبدیل شود. این امر مستلزم پرورش «نودایورسیتی» از طریق تنوع اجتماعی است که میراث نوئیتیک گذشته و زبان‌ها و آرشیوهای آن را حفظ کند.

پاریسی سپس مفهوم «کیهان‌تکنیک» (Cosmotechnics) از یوک هوی را مطرح می‌کند که به وحدت کیهان و اخلاق از طریق فعالیت‌های تکنیکی (صنعتگری یا هنر) اشاره دارد. هوی، با مراجعه به چین، تاریخچه‌ای از کیهان‌تکنیک را ارائه می‌دهد که مبتنی بر گفتمان فکری وحدت «کی» (Qi) و «دائو» (Dao) است، و هدفش بازتعریف تکنولوژی مدرن در چارچوب‌های معرفت‌شناختی متفاوت است.

هوش مصنوعی منفی: مواجهه با «نابودشده‌ی منفی»

با این حال، پاریسی از خود می‌پرسد که چگونه این نظریه‌پردازی‌های «تنوع تکنیکی» می‌تواند از بازگشت به «معرفت‌شناسی بازگشتی منطق استعماری» جلوگیری کند. او استدلال می‌کند که معرفت‌شناسی و علوم کامپیوتر غربی از نژادپرستی (racializing epistemology) جدایی‌ناپذیرند و «نودایورسیتی» نیز تنها بر اساس منطق شمول و طرد عمل می‌کند.

پاریسی سپس به دو تلاش در نظریه انتقادی تکنولوژی می‌پردازد که مرکزیت «غیرقابل محاسبه» و «اتفاقی» (contingent) را در محاسبات بازتعریف می‌کنند:

  • الکس گالووی بر مرکزی بودن «غیرقابل محاسبه» تأکید می‌کند؛ پدیده‌ها و ایده‌هایی که از دسترس منطق الگوریتمی و نمایش دیجیتال خارج‌اند، مانند «جعبه سیاه» (black box).
  • بئاتریس فازی مفهوم «اتفاقی بودن محاسباتی» (computational contingency) را مطرح می‌کند که به عدم قطعیت، پیچیدگی و عدم پیش‌بینی‌پذیری ذاتی محاسبات اشاره دارد.

پاریسی می‌افزاید که مسئله اطلاعات را نمی‌توان از «نویز» (Noise) جدا کرد. او با استناد به سیسیل مالاسپینا در کتاب «معرفت‌شناسی نویز»، این ایده را به چالش می‌کشد که نویز صرفاً معکوس اطلاعات است. مالاسپینا استدلال می‌کند که نویز نه تنها «ناشناختنی» نیست، بلکه به عنوان یک «فرم مادی» با نویز خودِ شناخت که در حال شکل‌گیری است، همزمان می‌شود. برای او، «دانش، از عدم قطعیت است» (Knowledge is thus of uncertainty). این هم‌سطح‌سازی اطلاعات و نویز نشان می‌دهد که «تکنیک» (technique) نباید به بسط سرمایه استعماری-پدرسالاری تبدیل شود، بلکه باید از آن فاصله بگیرد. برای مالاسپینا، نویز به عنوان «نفیِ نفیِ اتفاقی بودن» (negation of the negation of contingency) عمل می‌کند و مرکزیت نویز را برای اشکال معنادار اما ناقص آشکار می‌سازد. این به معنای رد تقابل بین نویز و اطلاعات است. در واقع، عدم قطعیت هم با اطلاعات و هم با نویز افزایش می‌یابد. حتی هوش مصنوعی مولد (مانند چت‌جی‌پی‌تی) با یادگیری از زبان‌های طبیعی، پتانسیل نویز و اطلاعات را با توانایی خود در حرکت در فضای تعامل نحوی و تولید مفاهیم ناقص، نشان می‌دهد.

در نهایت، پاریسی به مفهوم «هوش مصنوعی منفی» (Negative AI) روی می‌آورد که از دیدگاه بت کولمن به «گیج‌کننده شدن هوش مصنوعی» (AI bewildering) می‌پردازد. هوش مصنوعی منفی، یک «هوش گریزان» (fugitive intelligence) و یک پروژه ضد استعماری است که اصول آینده دانش را با رد بازگشت به منشأ واقعی گذشته و آینده حیات، برهم می‌زند. این هوش، با الهام از دنیز فریرا دا سیلوا، به «نابودیِ نابودشده» (negated negative) یا «سیاهی» (blackness) اشاره دارد که «وجود نفی‌شده» را نمایندگی می‌کند؛ موجودیتی غیرقابل محاسبه، نامتعین و ناسازگار.

در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌توان از چیزی که وجود ندارد، سخن گفت، پاریسی تأکید می‌کند که این مسئله صرفاً یک تشابه نیست، بلکه یک «ردپای غیرقابل هضم» (unassimilable trace) است که نویز در سیستم باقی می‌گذارد. این ردپا، یا «فارغ از قابلیت رمزگشایی به الگو» (not decipherable into a pattern yet)، در مفهوم «سیاهی» وینتر و فریرا دا سیلوا یافت می‌شود. هوش مصنوعی منفی به «زبان» فراتر از قواعد دستوری سنتی (مانند زبان‌های طبیعی) می‌پردازد و به دنبال آن چیزی است که به عنوان نویز در فرآیند ساختاردهی زبان باقی می‌ماند؛ نوعی از زبان که «فرایند» (process) است و نه «توالی» (sequence).

به طور خلاصه، هوش مصنوعی منفی به دنبال «شناخت بدون دسته‌بندی‌های مدرن» است. این پروژه نه تنها به نقد هوش مصنوعی می‌پردازد، بلکه هدفش به چالش کشیدن سوگیری‌های معرفت‌شناختی و نژادپرستانه است که در ریشه‌های فلسفه و علوم کامپیوتر غرب تنیده شده‌اند. این هوش، با مواجهه با آنچه غیرقابل هضم، نویز، یا «ردپا» باقی می‌ماند، تلاش می‌کند تا فلسفه و تکنولوژی را از منطق استخراج ارزش و همگون‌سازی سرمایه‌داری رها کند. این رویکرد به معنای «دیدن نویز به عنوان یک الگوی غیرقابل تشخیص» است که پیوسته ساختارهای غالب معرفت‌شناسی را برهم می‌زند.

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0273618
Visit Today : 619
Visit Yesterday : 704