اندیشه ، فلسفه
  • کشف عدالت: سفر به سوی درک اصول اخلاقی
    مقدمه: چه چیزی درست است؟ این پرسشی است که در هسته وجودی ما قرار دارد و جوامع بشری را از دیرباز به خود مشغول کرده است. این پرسش، نه تنها یک کنجکاوی فلسفی، بلکه یک چالش عملی است که هر روز در
  • باید خیلی از این شوراهای عالی را حذف کنیم
    نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی تاکید کرد که معنی ندارد این همه شوراها وجود داشته باشد و مجلس را دور بزنند.غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با آوش ضمن ارزیابی تعدد
  • نامه‌ها و جادوی کلمات فرشته وزیری‌نسب
    «نامه‌نگاری یعنی عریان کردن خویش در محضر اشباح، و این همان چیزی است که اشباح با ولع و آزمندی به انتظارش نشسته‌اند. بوسه‌های مکتوب به مقصد نمی‌رسند زیرا به مقصد نارسیده اشباح در میانهٔ راه آنها را
  • اجلاس شانگهای؛ ویترین دیپلماسی تهران یا مسیر جدید با چین؟ عطا محامد
    حضور هم‌زمان رهبران چین، روسیه و هند به بیست‌وپنجمین نشست سران سازمان همکاری «شانگهای» در تیانجین چین وزنی کم‌سابقه داده است. برای جمهوری اسلامی، این اجلاس فرصتی است تا از اهرم‌های دیپلماتیک
  • هفتخوان «ولایت فقیه» امیر مُمبینی
    چندی پیش، در هشتم مرداد ماه امسال، دیوارنگاره‌ای تناور با هزار و چهارصد متر مربع مساحت و طرحی از نبرد رستم پرخاشگر با اژدهای هفت سر، در سبک سنتی درویش‌پرده (پرده‌ی درویشی) در میدان انقلاب تهران رونمایی
تاریخ
اقتصاد

هنوز روشن نیست همایش مونیخ را تا چه حد باید تلاشی برای تقویت روحیه ضربه خورده طرفداران پهلوی پس از ناکامی آنها از سرنگونی جمهوری اسلامی درپی حمله نظامی اسرائیل و آمریکا تلقی کرد، یا خیزی به سوی تدارک چلبیسم از نوع ایرانی آن؟ نزدکی این جریان به محافل راست افراطی غرب و حمایت تلویحی یا عریان از دخالت نظامی اسرائیل و آمریکا، تصویری نگران‌کننده از آینده‌ی مدنظر این جریان ارائه می‌دهد: آینده‌ای نه برآمده از مشارکت دموکراتیک، بلکه ساخته از دخالت بیرونی و اسطوره‌سازی.

سیاست نمایشی در «میهمانی اشباح»: گذشته در جامه نو

در ادبیات سیاسی و فلسفی، اصطلاح «میهمانی اشباح» تداعی‌گر وضعیتی است که در آن گذشته‌ای حل‌نشده، همچون فانتزی‌ای غبارآلود یا در قالبی متوهم و بی‌جسم، دوباره در صحنه‌ی سیاست ظاهر می‌شود؛ نه زنده، نه کاملاً مرده. گردهمایی اخیر رضا پهلوی و حامیانش در مونیخ، به‌مثابه‌ی «میهمانی اشباح» (به تعبیر دریدا)، صحنه‌ی سیاست نمایشی بازگشت گذشته‌ای است که قرار بود دفن شود. اشباح سلطنت با جامه‌ای تازه و برخی نیز با ادعای جمهوریت بازمی‌گردند؛ نه به‌عنوان بازیگرانی درگیر با نقد تاریخ، بلکه در هیئت فانتزی‌هایی بازسازی‌شده برای آینده. بازگشتی سلطنتی با پوششی مدرن و زبانی که گاه زمخت و کف آلود وعریان و گاه پیچیده شده در زرورق،‌ در ستایش و اسطوره‌سازی از رضا پهلوی ظاهر می‌شود. این نشست، بیش از آن‌که نشانی از بلوغ سیاسی یا پروژه‌ای دموکراتیک باشد، بازتاب سیاستی است مبتنی بر نمادسازی فردی، بیعت‌طلبی و بازسازی خاطره‌ای غیرانتقادی از تاریخ و خیزی به سوی تدارک چلبیسم ایرانی.

این پدیده تنها محدود به جریان پهلوی نیست. در میان اپوزیسیون ایران، گروه‌هایی وجود دارند که هرگز به‌طور جدی با تمامیت‌خواهی، خشونت و رهبرپرستی درونی خود تصفیه حساب نکرده‌اند. اما جریان پهلویسم – با تکیه بر سرمایه‌ی نمادین نام خانوادگی و در بستر عصر پساحقیقت – می‌کوشد ادعای “اجماع ملی” حول رهبری رضا پهلوی را القا کند. حضور چند چهره‌ی «مستقل» در این مراسم، خللی در این نمایش ایجاد نمی‌کند؛ بلکه به زینتِ آن بدل می‌شود.

«پدر ملت» : از موروث گرایی به فرهمندی؟

در این مراسم – یا دقیق‌تر این مناسک – رضا پهلوی در سه قامت ظاهر شد: «شاهزاده»، «رهبر دوران گذار» و به گفته خود «پدر ملت». این ترکیب یادآور گفتمان‌هایی‌ست که به‌جای دموکراسی، آشکارا رنگ‌وبوی اقتدارگرایی دارند. «پدر ملت» مفهومی‌ست که عمدتاً در زمینه‌های ناسیونالیستی، فاشیستی یا نظام های اقتدارگرا به‌کار رفته؛ جایی که ملت به مثابه فرزندانی فرمان‌بردار تصور می‌شود و رهبر، در قامت ناجی بزرگ ظاهر می‌گردد.

او در پی بازگشت به شاهزادگی به‌عنوان وارث سلطنت پهلوی، و گاه با ادعای جمهوریت و بیش از همه در نقش «پدر ملت» ظاهر شد؛ عنوانی که نه‌تنها نسبتی با دموکراسی ندارد، بلکه یادآور اقتدار کلاسیک پدرسالارانه است. رهبری که اطاعت در برابر عطوفت می‌طلبد و مردم را نه شهروندانی آگاه، بلکه کودکانی نیازمند هدایت می‌بیند.

در این چارچوب، پرسش از نماد اقتدار فرهمندی بی‌معناست و باید سپاسگزار “پدر نجات‌بخش” بود. مدلی که در پی آن است ولایت امت اسلامی را به «پدر ملت» از نوع سکولار آن بدل سازد. در این میهمانی اشباح، مونیخ صحنه‌ی آزمون این گذار است؛ از اقتدار موروثی به اقتدار کاریزماتیک. به ویژه در شرایطی که جامعه نشان داده است نه اقتدار موروثی و نه دینی را برنمی تابد. سجده‌ی یکی از حاضران به رضا پهلوی – که او را نه امام یا خدا بلکه کعبه خود نامید – عریان‌ترین نمود این خیز و خیال‌پردازی است

این در حالی‌ست که رضا پهلوی نه پایگاه حزبی دارد، نه ساختار سازمان‌یافته در داخل، و نه سابقه‌ای جدی در کنش‌گری سیاسی. علاوه برآن حمایت آشکار و تلویحی او و یارانش از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران حتی اعتراض نه تنها بخش مهمی از افکار عمومی، بلکه برخی از یاران “مشروطه خواه” پیشین او را نیز برانگیخت. هم از این رو او نیازمند تجدید بیعت با خود، برای جبران شکست های پیشین و القای حس وفاداری و بخت پیروزی است. او اما بیشتر بازمانده‌ای نوستالژیک از گذشته‌ای سلطنتی‌ست که بدون عبوراز نقد تاریخ خاندان خود، داعیه‌دار آینده‌ای متفاوت شده است. در این‌جا نیز با اشباحی مواجه‌ایم: خاطرات مسخ‌شده از “دوران طلایی پهلوی” و فانتزی یک «گذار آرام» به دموکراسی تحت قیمومت یک شاهزاده. نمایشی که با سلام نظامی، بیعت، اشک و شادی و سجده‌ی برخی هواداران تزئین شده بود.

رونق صنعت بیعت‌گیری

مفهوم «صنعت بیعت‌گیری» در توصیف روابط عاطفی و اقتدارگرایانه کاربرد دارد؛ جایی که پیروی از رهبر نه بر مبنای عقلانیت، بلکه بر پایه‌ی تسلیم و امید شکل می‌گیرد. این واژه را نخستین‌بار برای تحلیل روابط فرقه‌ای و برخی «انتخابات» در جمهوری اسلامی به کار بردم، اما کارکرد آن محدود به جمهوری اسلامی نیست.

مدل وفاداری در اینجا ترکیبی است از خودصغیرپنداری، اطاعت‌طلبی، و تمنای نجات. خطرناک‌تر آن‌که این الگو به بخشی از اپوزیسیون مدعی مدرنیسم و سکولاریسم نیز سرایت کرده است. جریانی که به نام دموکراسی، ساختارهای ذهنی اقتدارگرا را بازتولید می‌کند.

رشد چنین پدیده ای به‌ویژه در میان سلطنت‌طلبانی که رضا پهلوی را نماد وحدت ملی یا رهبر دوران گذار می‌دانند -آن هم در عصر پساایدئولوژی ها و زمانه ای که درنگندگی و تفکر انتقادی و تردید ریشه دوانده است- نگران‌کننده‌تر است. پیش‌تر در مقاله‌ای (سایت زمانه، ۵ بهمن ۱۴۰۱) درباره «کمپین خودصغیرپنداری و صنعت بیعت‌گیری» نسبت به این پروژه هشدار داده بودم که نمایش اخیردر مونیخ، تنها نقطه‌عطفی در تداوم آن است.

این پروژه بر پایه‌ی مؤلفه‌هایی چون شخصی‌سازی تاریخ، تصویرسازی طلایی از عصر پهلوی، کمپین‌های بیعت‌محور («ما وکالت می‌دهیم» و…)، تبلیغات رسانه‌ای هدفمند برای برجسته کردن او، حمایت محافل راست افراطی در اسرائیل و غرب، تخریب و حذف رقبا و پرهیز هدفمند از شفافیت درباره نظام سیاسی آینده بنا شده است.

همایش مونیخ همچون نقطه عطف این پروژه، بیش از آن‌که صحنه‌ی گفت‌وگو و تصمیم گیری باشد، شبیه مناسک بیعت و نمایش عبودیت بود. از سلام نظامی و سرود شاهنشاهی و شعارهای وفاداری تا سجده در برابر «رهبر»، آن‌چه دیدیم چیزی جز بازگشت مناسک شبه‌مذهبی در قالبی سکولار ومردم پسند و پر زرق و برق نبود. سیاستی که در آن، استقلال، تنوع نظر و پرسشگری جای خود را به پیروی، تمجید و بیعت داده است. این نوع بسیج و سخنان طرح شده در آن بیشتر یادآور منطق حزب رستاخیز است: «یا با ما، یا علیه ما»!

پهلویسم؛ فانتزی یا بدیل؟ 

رضا پهلوی، با وجود کارنامه‌ای پر از شکست در پروژه‌هایی مانند شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین و کمپین وکالت، و رسوایی حمایت از حمله نظامی اسرائیل به ایران، همچنان در میان بخش بزرگی از هوادارانش محبوبیت دارد. اما این محبوبیت، بیشتر بازتاب خلأ سیاسی و نومیدی عمومی است، نه عملکرد موفق او. او به‌جای آن‌که نماد شفافیت، گفتمان یا برنامه‌ای روشن باشد، بدل به فانتزی‌ای نوستالژیک شده است: گذشته‌ای نقدنشده و آینده‌ای نامعلوم. نوستالژی‌ای برخاسته از انزجار از اکنون و نگران از بی‌افقی فردا. حس و حالی مشابه آنچه که حتی در غرب دمکراتیک نیز به راست افراطی میدان جولان داده است.

با وجود ظاهری پرطمطراق، آن‌چه در مونیخ رخ داد، فاقد پشتوانه‌ی اجتماعی درخور است. رضا پهلوی نه تنها ساختاری متشکل و سابقه‌ی مبارزاتی مؤثری ندارد و به جای روشن گری درباره گفتمان های خود، بیشتر به تبلیغات  پوپولیستی متکی است، بلکه محبوبیت او نیز، بیش از آن‌که حاصل توانمندی او باشد، نتیجه‌ی بی‌اعتمادی به بدیل‌های دیگر و نوستالژی گذشته ای بهتر از حال است.

به سوی نسخه ایرانی «چلبیسم»؟

هنوز روشن نیست همایش مونیخ را تا چه حد باید تلاشی برای تقویت روحیه ضربه خورده طرفداران پهلوی پس از ناکامی آنها از سرنگونی جمهوری اسلامی درپی حمله نظامی اسرائیل و آمریکا تلقی کرد، یا خیزی به سوی تدارک چلبیسم از نوع ایرانی آن؟ نزدکی این جریان به محافل راست افراطی غرب و حمایت تلویحی یا عریان از دخالت نظامی اسرائیل و آمریکا، تصویری نگران‌کننده از آینده‌ی مدنظر این جریان ارائه می‌دهد: آینده‌ای نه برآمده از مشارکت دموکراتیک، بلکه ساخته از دخالت بیرونی و اسطوره‌سازی. اشاره یکی از سخنرانان همایش مونیخ به اسرائیل به‌عنوان متحد اصلی، و استقبال حضار و خود رضا پهلوی درپی این سخنان، گواهی دیگر بر امید این جریان به تغییر قدرت از مسیر دخالت خارجی است.

به نظر می رسد این جریان همزمان با خطر حمله دوباره اسرائیل به ایران، خیزی تازه برای پیاده‌سازی نسخه‌ای ایرانی از چلبیسم برداشته است. الگویی که طی آن، قدرت نه از دل جامعه، بلکه از تبعید و حمایت خارجی می‌جوشد. سخنان رضا پهلوی درمونیخ، درباره‌ی تشکیل «تیم موقت اجرایی» و «نهاد خیزش ملی» که وظیفه قانون‌گذاری موقت را برعهده دارد، تلاش برای اطمینان‌بخشی به غرب در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی است. نشانه‌ای از تلاش برای مشروعیت‌سازی خارجی، نه قدرت‌یابی درون‌زا.

هرچند حمایت این جریان از حمله نظامی اسرائیل و آمریکا به ایران پایگاه اجتماعی این جریان را تضعیف کرده است، اما امید اصلی آن همچنان به همان سناریوی خارجی و تکرار حمله است. من اما از دیرباز بر این باورم که «ایران چلبی بردار نیست»!

ترک میهمانی اشباح؛ عبور به سیاستی دموکراتیک

در این میدان، بیعت و عبودیت باید جای خود را به مشارکت، شفافیت و نقد ساختارها بدهد. میهمانی اشباح را باید ترک کرد، نه بدان پیوست. مشارکت در آن، تنها تعویض جامه‌ی استبداد است، نه گذار از آن. باور به رقابت آزاد گفتمان‌ها، ما را از برخورد تخریبی یا تقدیسی بازمی‌دارد. اما هشدار به سیاستی که از دل این نمایش سیاسی سر برمی‌آورد، وظیفه‌ای اخلاقی، سیاسی و جامعه شناختی است. سیاستی مبتنی بر فرافکنی تاریخی، وابستگی خارجی، و عبودیت عاطفی، نه مشروع است، نه کارآمد، نه پایدار.

اگر قرار باشد سیاستی نو در ایران شکل بگیرد، باید بر شانه‌ی نقد، پاسخ‌گویی و پیوند با جامعه‌ای زنده، متکثر و چندصدایی در داخل و خارج استوار شود؛ نه بر شانه‌ی ارواحی که از تاریخ عبور نکرده‌اند. اگر قرار است گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی در ایران ممکن شود، باید از اسطوره‌سازی، اقتدار موروثی و تمایل به دخالت خارجی عبور کرد. راه رهایی، در دل صدای سومی‌ست که بر جمهوریت، سکولاریسم، کثرت‌گرایی و نقد رادیکال باور دارد! صدای که خود را پاسدار جنبش زن زندگی آزادی می‌داند که در این همایش مدفون شد و جای آن را جعلی به نام انقلاب ملی گرفت!

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0271729
Visit Today : 88
Visit Yesterday : 547