پیشگفتار: نمایش همایش «مونیخ ۲»، انتشار «دفترچه مدیریت دوران اضطرار» به عنوان منشور پادشاهی و مقابلهجویی آقای رضا پهلوی برای اولین بار با بخشی از طیف سلطنت در کنار تمجیدی پُرشور از این منشور، نشانگر سلطهی جریان اقتدارگرا بر این طیف و سوگیری صریح آقای پهلوی به سود آنست. نوشتار حاضر، نگاه گذرایی به سیر جدال سیاسی در صفوف سلطنت دارد و محتوی سیاسی این «دفترچه» به معنی نهادن تاج اقتدار بر سر شاهزاده را برمیرسد.
از تحرکات نظامی تا اندیشهپردازی در طیف سلطنت
انقلاب ۵۷ فقط شاه را به زیر نکشید. با درهمشکستن محور شاهدوستان، آنها را نیز به جدایی از هم کشاند. فقط هم نه پراکندگی جغرافیایی، بلکه تفرقه بر سر تفاوت نگرش به حیات نیم قرنی سلطنت ساقط و ارزیابی از دلایل افتادن تاج از سر پهلوی و سرنوشت شکست آن. اینان هر چه هم جلوتر آمدند اختلافاتشان بیشتر بر سر پاسخ به نوع بازسازی میراث پهلویسم تمرکز یافت: برگشت فرزند شاه به قدرت، در کدام سمت و سیاست و نشستناش بر چه نوع از تخت پادشاهی؟
تحرکات سلطنتچیها در سالهای نخست پس از سقوط، بر اقدامات نظامی و تحریکات مرزی توسط برخی تیمسارها و افسران ارتش مانند اویسیها، پالیزبانها و درشت مهرههایی از دربار سابق چون اشرف پهلوی و پسرش تمرکز داشت که جملگی ناکام ماند و ترور برونمرزی و اعدام درونمرزی از رژیم اسلامی پاسخ گرفت. اما در پی خوابیدن گردوخاکهای ماجراجویی اولیه، ثقل فعالیت این طیف به فعالیت سیاسی، فکری و مطبوعاتی منتقل شد و تثبیت گردید.
در همین رابطه بود که کار مطالعاتی در بارهی کم و کیف سلطنت پهلوی، تدوین تاریخ شفاهی آن، مصاحبهها با رجلی از رژیم سابق، خاطراتگویی و نوشتن کتاب خاطرات راجع به آن دوره، راهاندازی رادیو و تلویزیونهایی در آمریکا و اروپا، انتشار روزنامهی کیهان لندن و برخی جُنگهای نوستالوژیک به مدیریت طرفدارانی از رژیم پهلوی رونق گرفت. در همین راستا بود که اندیشهورزی و نظریهپردازی سیاسی نیز توسط معدود چهرههایی از این طیف سربرآورد.
سه گرایش فکری شاخص در طیف پادشاهی
در عرصهی معماری سیاسی، بطور کلی از سه گرایش در طیف پادشاهی میتوان سخن گفت که طی چهار دهه در جدال درون سیستمی «که بر که؟» بودهاند. این سه گرایش هر یک حامل نگاهی به نوع پادشاهیاند و متشخص در چهرههایی نمادین. در رقابت چهار دههای میان اینان، موقعیتها متفاوت بود و در هر مقطع یکی از آنها وزنی نافذتر داشت. نوسانات آقای پهلوی هم در هر دورهای، تنظیم با یکی از اینها و حالا نهایتاً در جایگاه «پادشاه دوران اضطرار».
۱) گرایش «شاه برای ایران و نه ایران برای شاه!»
چهرهی اصلی و قَدَر و به عبارتی تکرارناپذیر این گرایش، داریوش همایون بود که بر بستر نقد شکست سلطنت پهلوی، پرچم بازگشت به مشروطیت برافراشت. او ستایندهی صمیمی خدمات پهلویها بود، در همانحال اما بر یکهتازی شاه شیفتهی اقتدار هم انگشت میگذاشت. برای همایون، لباس مناسب لیبرالیسم ایرانی مشروطهخواهی بود و هم از اینرو تمام هم و غم خود را بر ساختن حزب مشروطه با مرام لیبرالی گذاشت. او دمکراسی را اصل دانست و محور قرار داد.
در سخنی که روز ۸ اسفند ۱۵ سال پیش در مراسم درگذشت ایشان زیر عنوان «داریوش همایون: انسان دگرگونیها و تناقضات» داشتم، در وصف این انسان اصیل و نه بَدَل چنین گفتم: «او چون ایرانپرست بود، شاهپرست شد و در پی احیای «داریوش» باستان بود که به اعلیحضرت «همایونی» رسید. اگر قرار بر این میشد که بین دو وجه لیبرالیسم و پادشاهی دست به گزینشی ناگزیر زند، انتخابش قطعاً اولی بود. این را، سلطنتطلبان دو آتشه خوب فهمیده بودند!»
وزن همایون در طیف سلطنت چه با مقالاتش در کیهان لندن به سردبیری هوشنگ وزیری لیبرال و چه فعالیتهای حزبی در دوام و قوام حزب مشروطه و گردآوری نوشتههایش در «تلاش» چنان بود که تاثیرگذاری او بر فرزند شاه حتی بعد از مرگش هم باقی ماند. تا بدانجا که همین پهلوی، تا مدتها دمکراسی را مهم شمرد و شخصا جمهوری را بر پادشاهی ترجیح داد و تا پای «منشور مهسا» در جرج تاون هم آمد! اما چون پادشاهی پایگاهش بود به اقتدار و انحصار برگشت.
عدم وفاداری این شاگرد به استاد آن زمانش اما، واقعیت وجود گرایش مشروطهطلبی با محتوی لیبرالی در این طیف را نفی نمیکند. گرچه با مرگ همایون از یکسو و فضای توهم ناشی از شعار «رضا شاه روحت شاد» در خیزشهای پایانی دههی نود و تشدید تنش جمهوری اسلامی با جهان خارج از سوی دیگر، حزب مشروطه موقعیت سابق خود را از دست داد ولی از بین نرفته است. فقط به سود گرایشی از سلطنت عقب نشسته که نسخهی «پدر ملت» میچیند.
۲) گرایش برگشت به پهلویسم زیر بازگشت به مشروطه
نمایندهی شاخص این گرایش در مقام صاحبنظر مجرب آن، آقای امیر طاهری است که انتخابات و رفراندوم برای تعیین نوع نظام پسا جمهوری اسلامی را «بازی» میداند و برنمیتابد. او میگوید در مورد چیزی که وجود دارد، رایگیری بی معنی است. قانون اساسی مشروطیت موجود است و شاه مقرر در آن هم حی و حاضر همین آقای رضا پهلوی. ایران فقط براندازی جمهوری اسلامی را لازم دارد و نشستن شاهزاده بر تخت شاهی با اندک اصلاحاتی در قانون مشروطه.
منسجمترین سخن این شخص در راستای دیدگاهش، مصاحبهای بود که اخیرا با رسانهی «نگاه نو» داشت. چکیدهی حرف هم اینکه رضا شاه انقلاب مشروطه فاقد دولت را مجهز به دولت مقتدر کرد و ایران نو را پایه ریخت. در ادامه اما محمدرضا شاه، با تحویل دولت مدرن از پدر آن را به سطح انقلاب سفید برکشید. بنابراین کافیست جمهوری اسلامی را برانداخت، به الگوی مشروطیت – پهلویسم برگشت و البته با پرهیز از اشتباه شاه در آن اواخر سر غرهشدنهایش.
صاحب این فکر از همینجا هم است که هم «دفترچه مدیریت دوران اضطرار» را رد میکند و هم تز از «شاهزاده تا تاجزاده» را. اقلاً دوبار شورش او علیه رفتارهای شاهزاده هم به این دلیل که قدر موقعیت شاهی را نمیدارد و دست به «ارزانفروشی» میزند. یکبار در موضع تند علیه کنفرانس تحت حمایت آقای پهلوی با عنوان «اتحاد برای دمکراسی» در لندن ۲۰۱۸ و بار دیگر تندتر در رابطه با منشور «جرج تاون» به دلیل ورود در رهبری جمعی و تقسیم مقام.
این گرایش و چهرهی شاخص آن آقای امیر طاهری از همایش «مونیخ ۲» هم دل خوشی ندارد و آن را از منظر داوری افکار عمومی، ضربهای به جایگاه پهلوی در «ایران پرست»ی آن میداند. آقای طاهری از نمایش «دفترچه» برآشفته است و همهپرسی در مورد نوع نظام را اتلاف وقت و انرژی «مشروطه پهلویستی» و انحراف از تمرکز بر براندازی جمهوری اسلامی میشناسد. به احتمال بسیار، یکی از مصادیق موارد انتقاد اخیر آقای پهلوی همین شخص است.
۳) گرایش اقتدارگرای آریامهری «فرشگردی» و «فریدون»
این گرایش را جوانانی نمایندگی میکنند که معمار اصلی کارزار ستیز با «این ۵۷ایها!» هستند. گرایشی که از چپستیزی تند آغاز کرد و خیلی زود خود را در الحاق به سلطنت و تسخیر روح آقای رضا پهلوی بازیافت. با نام «فرشگرد» و ورود در دست راستیترین و هارترین محافل غربی راه افتاد و سیاست نفوذ در بارگاه آقای پهلوی تا حد مشاور سیاستساز وی را پیش بُرد. در این روش موفق هم شد و اکنون ستون فقرات دفتر پهلوی را تشکیل میدهد.
این جریان، نماد واقعی و پر تحرک پهلویسم در وجه اقتدارگرایانهی آنست که برای دهسال نخست تجدید حکومت پهلوی، لزوم دیکتاتوری را ترویج و تبلیغ میکند. در رابطه با گذشته انتقادش فقط اینست که چرا شاه دست به سرکوب قاطع نزد. اینها، روح و زبان ساواک و ثابتی پیر در امروزند و دمکراسی را برای ایران چیزی شیک میشناسند و میشناسانند. مشی گذار اینها از جمهوری اسلامی، مطلقاً بر اساس مطلقیت رهبری «پدر ملت» و پادشاهی مقتدر آقای پهلوی است.
نگاه سیاسی این گرایش را میتوان به روشنی در «دفترچه مدیریت دوران اضطرار» بازیافت و از اینرو نیز نگاه گذرا به آن ضروری است. اولین گزارهی این منشور برای ایرانِ دچار «اضطرار» و نیازمندِ «دوره گذار»، که برای اولی «حدود ۱۰۰ تا ۱۸۰ روز» و برای دومی « ۲ تا ۳ سال» وقت در نظر میگیرد، معرفی «شاهزاده رضا پهلوی» در مقام «رهبر خیزش ملی» طی این بازه زمانی است که برای «مدیریت گذار»، «مبادرت به تشکیل دو نهاد میکنند.»
از این دو نهاد ، یکی «نهاد خیزش ملی» است با اختیارات قانونگذاری موقت که «نقش مشورتی و بازوی سیاستگذاری و تصمیمگیری [برای] رهبر خیزش ملی» را دارد و دیگری «نهاد اجرایی موقت» که «وظیفه آن عملی کردن سیاستها و اجرای تصمیمات رهبر خیزش ملی است». انتخاب «هموندان این نهادها» هم البته زیر نظر «رهبری خیزش» خواهد بود و «اسامی [آنها] تا سرنگونی جمهوری اسلامی آشکار نخواهد شد» و محفوظ فقط پیش آقای پهلوی «رهبر خیزش».
پس از سرنگونی تحت «رهبری خیزش ملی»، «سامانه گذار» شامل سه نهاد: «نهاد خیزش ملی» (معادل قوه مقننه)، «دولت گذار» (معادل قوه مجریه) و «دیوان گذار» (معادل قوه قضائیه) تشکیل میشود که «نصب و عزل روسای هر سه نهاد … با تائید رهبرخیزش ملی» خواهد بود. «دولت گذار» در این میان «باید در یک بازه چهار ماهه همهپرسی برگزار کند که در آن، نوع سامانه یک حکومت دموکراتیک (پادشاهی یا جمهوری) تعیین شود».
در پی «همهپرسی» نوع حکومت هم، برگزاری «انتخابات مجلس موسسان است حداکثر در دو ماه پس از مشخص شدن نتیجه همهپرسی». بعد موافقت ملت با قانون اساسی هم، « انتخابات مهستان حداکثر تا دو ماه» که منظور از آن همان پارلمان است و همچنین انجام «حداکثر تا دو ماه تاجگذاری در صورت گزینه پادشاهی» و «انتخاب رئیس جمهور در حالت گزینه ریاست جمهوری». سرانجام نیز تشکیل دولت دایم تا پروندهی «دوره گذار» بسته شود.
هدف، واگشت اقتدار آریامهری است
داستانی بی نیاز از شرح هرگاه «دفترچه» خوانده شود و حمایت قاطع آقای پهلوی از آن در نظر آید. بی ذرهای مو زدن، با بازسازی اقتدار ولایی در شنل سلطنتی و تاج اقتدار نشان مواجهیم. همان تکرار الگوی خمینی در انقلاب ۵۷: اول تعیین و تثبیت «رهبر» خیزش انقلابی که رسالت «مونیخ ۱» و «مونیخ ۲» بود، دوم تشکیل دولت موقت توسط «رهبر» و سوم رفراندوم برای نوع حکومت زیر نظر «شاهزاده»؛ تاسیس نوع حکومت مقدم بر تدوین قانون اساسی!
«دفترچه» حتی در دورهی گذار هم، متاثر از سیکل ولی فقیه، شورای نگهبان و مجلس خبرگان است. کلام آخر همواره با «رهبر» است: از گزینش «هموندان» دو نهاد موقت تقنینی و اجرائی دورهی گذار تا رهبری این دو نهاد. گزینشها توسط «رهبر» یا زیر نظر اوست با رعایت پنهانداشتن اسم پایوران «پدر ملت» فقط نزد خود «رهبر». حتی ده سال اول سلطنت محمد رضا شاه هم قرابتی با این پروژه ندارد، کپی ده سال آخر «خدا بیامرز» است اما بمراتب غلیظتر!
این پروژه، درس «همه با من» را البته بخوبی از آیت الله خمینی آموخته است، لذا «شراکت» را میپذیرد فقط به شرط مسافرانی سوار بر قطاری که لوکوموتیو آن را «شاهزاده رهبر» براند. آخر «پدر ملت»بودن، فقط اطاعت میطلبد و هیچ بدهی به هیچکس و حتی ملت ندارد. آری، این پروژه، فقط در پی شاه برای ایران نیست، بلکه ایران را برای شاه پهلوی میخواهد. «از شاهزاده تا تاجزاده» را هم به عنوان چاشنی رد نمیکند، اما صرفاً در حد سربازگیری برای شاه!
آقای رضا پهلوی چرخش از داعیهی دمکراسی به اقتدارگرایی و انحصارطلبی را با خروج از «منشور مهسا» به نمایش گذاشت، قطعیت نقطه عطفوار آن را اما در «مونیخ ۲» امضاء کرد. اما انصافاً تایید قاطع «دفترچه مدیریت دوران اضطرار» توسط ایشان این حُسن را دارد که اینبار دیگر مصیبت خواندهنشدن رسالهی «ولایت فقیه» خمینی از قبل تکرار نشود و کسی نتواند دم از عدم آگاهی زند. برنامه و نقشهی ولایت پهلوی پیش از «گذار» نشر پرسروصدا دارد!
اگر گذار از اقتدارگرایی ولایی به اقتدارگرایی پهلوی خود را در بخش سیاسی از «دفترچه مدیریت دوران اضطرار» به تماشا گذاشته است، گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی اما، خود را قبل از هر چیز باید در مکانیسم دمکراتیک هدایت روند در شکل مدیریت جمعی و شراکتی نشان دهد. آقای رضا پهلوی پس از سیر آفاق، سرانجام جایی ایستاد که ایستگاه افراطیترین گرایش سلطنتی منعکس در چهرههایی چون خانم یاسمین پهلوی است.
بهزاد کریمی – سالروز مشروطیت ۱۴ مرداد ماه سال ۱۴۰۴ برابر با ۵ اوت ۲۰۲۵