بعد از انقلاب ۱۳۵۷ انقلابی که به دست مردم و برای مردم روی داد اما با پشتیبانی دول امپریالیسم و در راس آنان آمریکا به خمینی و یارانش تقدیم شد، فضای سیاسی به شدت ناآرام بود و گروهها و جریانات مختلفی، از سلطنتطلبها و مجاهدین خلق تا گروههای چپ و ملیگرا، با حکومت تازه تاسیس درگیر بودند. رژیم نوپا برای تثبیت قدرت خویش، از اعدامهای گسترده استفاده کرد. هزاران نفر از مخالفان، به خصوص در سالهای ۶۷-۱۳۶۰، در دادگاههای چند دقیقهای و بدون حضور وکیل، به اعدام محکوم شدند. این موج سرکوب، تمام گروههای مخالف را هدف قرار داد و در نهایت منجر به حذف فیزیکی بسیاری از اعضا و رهبران آنها شد. هدف اصلی این اعدامها، از بین بردن هر نوع صدای مخالف و ایجاد ترس و وحشت در جامعه بود.
سرکوب زنان یکی از اولین و ماندگارترین ابزارهای رژیم بود. اجباری شدن حجاب در سال ۱۳۶۲، نه فقط یک قانون ساده، بلکه نمادی از تلاش رژیم برای کنترل کامل بر زندگی و آزادیهای زنان بود. از آن زمان، حجاب اجباری به یک ابزار سیاسی تبدیل شد تا هر زنی که با قوانین رژیم مخالفت میکرد، به راحتی تحت فشار قرار بگیرد. سالها بعد، گشت ارشاد و قوانین مرتبط با آن، به ابزاری برای به حاشیه راندن زنان و ایجاد محدودیت در فضاهای عمومی تبدیل شد.
با کشته شدن ژینا امینی و شروع خیزش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، سرکوب وارد مرحله جدیدی شد. این جنبش که توسط زنان پیشرو و شجاع رهبری میشد، بزرگترین چالش جمهوری اسلامی در دهههای اخیر بود. رژیم در پاسخ، از روشهای بیسابقهای برای سرکوب استفاده کرد:
شلیک مستقیم به معترضان، بازداشتهای گسترده و شکنجه در زندانها.
صدور احکام اعدام برای معترضین مثل محسن شکاری و مجیدرضا رهنورد که در دادگاههای ناعادلانه و بدون رعایت حقوق اولیه متهمان صورت گرفت.
رسانههای دولتی سعی میکردند چهره معترضان را تخریب کنند و آنها را به “اغتشاشگر” و “وابسته به خارجیها” متهم کنند.
در حالی که جهان به شدت روی نقض حقوق بشر در ایران متمرکز شده و جامعه داخلی هم هنوز از یاد ژینا و اعدامها و سرکوبهای بعد از آن بیرون نیامده، صدور حکم اعدام برای سه فعال سیاسی زن، پخشان عزیزی، وریشه مرادی و شریفه محمدی، به شدت تکاندهنده است.
اتهاماتی مثل «بغی» و «افساد فیالارض» که به این سه فعال زن نسبت داده شده، مبهم و بدون مدرک است. وریشه مرادی و شریفه محمدی از اعضای جامعه مدنی و فعالان حقوق زنان هستند. پخشان عزیزی هم یک هنرمند و فعال حقوق زنان بوده است. صدور حکم اعدام برای این زنان، پیامهای مشخصی به جامعه و جهان دارد.
این احکام، در پاسخ به فشارهای جهانی برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران صادر شده است. این کار نشان می دهد که رژیم هیچ ارزشی برای قوانین بینالمللی و فشارهای خارجی قائل نیست. و در عمل دهنکجی آشکار به جامعه بینالمللی است.
با صدور این احکام، رژیم به زنان معترض پیام میدهد که اگر دست از اعتراض برندارند، اعدام و مجازاتهای سنگین در انتظار آنهاست. این اقدام، به طور مستقیم، جنبش «زن، زندگی، آزادی» را هدف قرار داده است.
صدور احکام اعدام با اتهامات مبهم، نشاندهنده این است که رژیم در مواقع لزوم، حتی قوانین خود را هم نادیده میگیرد و از آنها به عنوان ابزاری برای سرکوب استفاده میکند.
این احکام، در واقع نشاندهنده استیصال رژیم در برابر خیزشی است که به رهبری زنان آغاز شده و با همه تلاشها برای سرکوب، همچنان زنده است.
تأیید حکم اعدام شریفه محمدی از سوی دیوان عالی کشور، بار دیگر نشان داد که این رژیم چگونه از ابزار ترس برای سرکوب استفاده میکند. اما تاریخ نشان داده که این استراتژی کاملاً شکستخورده است. هر بار که حکومت سعی کرده با خشونت و اعدام، شعلهٔ مقاومت را خاموش کند زنان قویتر و متحدتر از قبل به میدان آمده اند. اعدامها نه تنها باعث ترس نمیشوند، بلکه به نمادهایی از بیعدالتی و بیرحمی تبدیل شده اند که عزم زنان را برای مبارزه مصممتر کرده و خواهند کرد.
این اقدام نه پایان راه، بلکه تأکید بر این حقیقت است که زنان ایرانی با وجود همه فشارها، هرگز از ارزشها و هدفهای خود عقبنشینی نکرده و نخواهند کرد. آنها با هر اعدام، با اعتماد به نفس بیشتری در مسیر رسیدن به آزادی و برابری قدم برمیدارند و این اراده شکستناپذیر، بدون شک در نهایت پیروز خواهد شد.