نویسنده اکوادوری ماریا فرناندا امپوئرو: «آنچه که اتفاق افتاده، تغییری در نورپردازی است، همانند تئاتر. تا به امروز پروژکتورها بر روی نویسندگان مرد متمرکز بودند. زنان نیز روی صحنه بودند، ولی در سایه. برای دیدنشان باید میدانستیم که آنجا هستند، و با دقت تماشا میکردیم.
زمانی که رمانهای خولیو کورتاسار، ماریو وارگاس یوسا یا گابریل گارسیا مارکز در دهه ۱۹۶۰ شروع به فتح پیشخوان کتابفروشیهای اروپایی کردند، این پدیده «انفجار» آمریکای لاتینی نام گرفت. امروز نسل جدیدی از زنان نویسنده جایگزینشان شده اند. رمز موفقیتشان به ریشهداشتن آثارشان در جوامعی است که از آن برخاستهاند.
آوریل ۲۰۲۴ نویسنده آرژانتینی سِلوا آلمادا به لیست نهایی کاندیداهای جایزه جهانی بوکر راه یافت. به لطف ترجمهی انگلیسی رمانش «این یک رودخانه نیست» این زادهی استان میانرودان در شرق آرژانتین در همسایگی اروگوئه، نامش را به فهرست بلند نویسندگان زن آمریکای لاتین افزود که از ۶ سال پیش در میان فینالیستهای این جایزهی معتبر ادبی بریتانیایی جای گرفتهاند، که تا همین اواخر جایزه بوکر مردانه نامیده میشد. یک چهارم آثار برگزیده برای بخش مسابقه سال ۲۰۲۴ از آمریکای لاتین بودند(۲).
حتی اگر المادا در فینال شکست خورد، شکستش به اندازه پیروزی ارزش دارد چرا که بازارهای انگلیسیزبان را که سودآورترینها هستند، به رویش گشود. در ده سال اخیر بوکر تعداد زیادی از قلمهای لاتینتبار که به زبان شکسپیر ترجمه شدهاند را شناسایی کرده و به شهرت رساندهاست. به غیر از المادا میتوانیم به نویسندگان زن دیگری هم اشاره کنیم: از آرژانتینیها گابریلا کابزون کامرا، آریانا هارویچ، کلودیا پینرو، سامانتا شوبلین، از مکزیکیها فرناندا ملچور و گوادلوپ نِتِل، و از پروییها گابریلا ویینر.
اقتباسهای سینمایی _ برای مثال «بمیر، عشق من» (چاپ اول ۲۰۱۷) ساخته سینماگرزن لینه رمزی در سال ۲۰۲۵ ؛ برداشتهای سینمایی برای شبکههای خانگی، از جمله داستان «سمی» نوشته سامانتا شوبلین در سال ۲۰۲۱ ، یا از داستان «فصل طوفانها» نوشته فرناندا ملکور در سال ۲۰۲۳ _ تصویر تحسینبرانگیز در مطبوعات بینالمللی و ترجمه به دهها زبان: ادبیات آمریکای لاتین باد موافق را همراه خود دارد و این زنان نویسنده هستند که قویتر از همه، در بادبانها میدمند. بسیاری این جسارت را میکنند که این پدیده را با «انفجار» ادبیات آمریکای لاتینی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مقایسه کنند، پدیدهای ادبی که به تقدیس نویسندگانی چون خولیو کورتاسار آرژانتینی، ماریو وارگاس یوسای پرویی، گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی و کارلوس فوئنتس مکزیکی در غرب انجامید. با این حال آگوستو روآ باستوس پاراگوئهای، یکی از نویسندگان همین جریان، یک نگاهِ همانقدر انتقادی که روشنبینانه، دربارهی این شیفتگی داشت: «جامعه مصرفی که ما در آن زندگی میکنیم کشف کرد که همانگونه که میشود از یک منطقه غنی از منابع نفتی بهرهبرداری کرد، میتوان یک منطقهی سرشار از نویسنده را هم استثمار کرد»(۳).
پس از چند دهه بیتفاوتی نسبی، بنگاههای انتشاراتی در سرتاسر جهان دوباره مشغول استخراج گنجینهی ادبی آمریکای لاتینی شدهاند، آنچنانکه طلای سیاه در جاهای دیگر برداشت میشود. چنین مقایسهای واقعا آسان به نظر میرسد، خاصه که، از آن دوران طلایی تا امروز، تقریبا هیچ نسلی از نویسندگان منطقه به چنان موفقیتی دست نیافته است. بدون انکار این میراث نویسندگان زن امروزی بر یک نکته پافشاری میکنند: این یک «انفجار» جدید نیست. نویسنده اکوادوری ماریا فرناندا امپوئرو به ما چنین توضیح میدهد:«آنچه که اتفاق افتاده، تغییری در نورپردازی است، همانند تئاتر. تا به امروز پروژکتورها بر روی نویسندگان مرد متمرکز بودند. زنان نیز روی صحنه بودند، ولی در سایه. برای دیدنشان باید میدانستیم که آنجا هستند، و با دقت تماشا میکردیم. هیچکس در جمعِ ما، یک پدیدهی جدید، یا ساخته و پرداختهی صنعت نشر نمیبیند».
خانم کارمن بالسلز متوفی به سال ۲۰۱۵ و ساکن بارسلونا، به عنوان یکی از شخصیتهای غیرقابل انکار جهان نشر در قرن بیستم، شش جایزهی نوبل به دنیا عرضه کرد که چهارتایشان از آمریکای لاتین بودند ( گارسیا مارکز، وارگاس یوسا، میگوئل آنخل آستوریاس گوآتمالایی و پابلو نرودای شیلیایی). این خانمِ ناشر، زمانی به عامهی خوانندگان، نویسندگان لاتینتبار را شناساند که قاره کهن (اروپا) آنها را «حاشیهای» قلمداد میکرد. کارمن بهطور همزمان برای موفقیت این نویسندگان و همچنین حرفهای کردن کار نویسندگی همت گماشت. او در سراسر زندگی، نقش مدیر برنامهی ادبی را اجرا و به آن رسمیت بخشید. گابریلا کابزون کامرا تاکید میکند: «”انفجار“ در ابتدا ابداعِ یک زن است که نویسندگان مرد بسیار مستعد را انتخاب کرده و آنها را وادار به کار کرده است، آن هم با موفقیتی که میدانیم. دنیایی که بسیار مردسالارانه بود، زمانهای که مردم نمیپذیرفتند که توسط یک جراح زن عمل شوند، یا سوار هواپیمایی شوند که خلبانش یک زن باشد. هنوز برای گوش فرادادن به نجواهای زنانه آماده نبودیم». به نظر نویسندهی امروزی آرژانتینی، انزو ماکییرا، یکی از معدود نمایندگان مردی که در نسل فعلی جایی برای خودش در اکوسیستم جدید پیدا کرده است، «”انفجار“ سه چهارتا مرد بودند، یک عالمه استعداد، بینهایت سیاست و بازاریابی به اندازه کافی». و اضافه میکند:«جریان امروزی، بسیار اصیلتر و ریشهدارتر در جوامع ماست.»
موفقیت نویسندگان زن آمریکایلاتینی سرزندگیِ مطالبات فمینیستی را در منطقهای به شدت تحت سلطهی مردان نشان میدهد. شوبلین که از یازده سال پیش در آلمان اقامت دارد شرایط دو قاره را اینچنین مقایسه میکند:«در برلین فمینیسم همهجا حاضر است ولی به جشن مشغول است. در آمریکای لاتین فمینیسم در جنگ به سر میبرد!». همانگونه که «انفجار» در امتدادِ یک دورهی سیاسی منطقهای مفتوح با انقلاب کوبا شروع شد، جهش کنونی خود را در بستر بسیج فمینیستی سالهای اخیر از بوینسآیرس تا کیتو و از سانتیاگوی شیلی تا بوگوتا تعریف میکند.
دیروز، چهرهی آمریکای لاتین توسط مردان سفیدپوست، ماجراجو، گاهی انقلابی و معمولا زنباز ترسیم میشد. ازاین به بعد، بلندگوهای منطقه توسط فعالان پرشماری که اکثرا زن هستند حمل میشود. این سفیران جدید ادبیات آمریکای لاتین، اشکال مختلف سلطهگری جنسیتگرا _ تبعیض، ممنوعیت سقط جنین، خشونت، زنکُشی_ را روایت میکنند(۴) ، همزمان که از پاسخهای داده شده توسط جوامع آمریکای جنوبی به این مشکلات جهانشمول پرده برمیدارند. نویسنده اکوادوری آمپوئرو متخصص سبک وحشت، یکی از ژانرهای مد روز، برای همزادپنداری خواننده با قهرمان داستان (دختران یا زنان جوان) که در معرض تهدیدی مردانه هستند، فضای دلهره را به کار میبرد(۵). تعداد زیادی از این نویسندگان زن همچون ماریانا انریکز آرژانتینی، شوبلین و یا حتی هاروویچ که از سال ۲۰۰۷ در فرانسه اقامت گزیده است، در این سبک عجیب و غریب که به وحشت اجتماعی و تخیل روزمره میپردازد قلم میزنند.
نویسنده افسانهای و داستانهای حماسیاش تمام شدهاند. حالا دیگر روایتِ بزرگ از مشکلات روزمره اقتباس میشود، از رنجهای زنان، داستانهای نفسگیر به رشتهی تحریر درمیآید. گوادلوپ نِتِل اشاره میکند:«عرصهی خصوصی سیاسی است. در عصر ” انفجار “ نویسندهی همهکاره وجود داشت. امروز این اَنی اِرنو است که جایزه نوبل ادبیات را میبرد. این خودش گویای این مسئله است». ژواکیم اشنرف نویسنده و ویراستار در زمینه ادبیات خارجی نزد انتشارات گراسه فرانسه خاطرنشان میکند: «در فرانسه، همزادپنداری خوانندگان مرد و زن با همین سوژههای اجتماعی صورت میپذیرد. موضوعاتی وجود دارد که اینجا چندان از آنها صحبت نمیشود ولی به نظر من فراتر از موضوع هر اثر، دگربودگی و توجه به این نویسندگان زن، در جنبهی کاملا ادبی آثارشان یافت میشود. برای مثال، سُنتِ داستان کوتاه در آمریکای لاتین همچنان ادامه دارد، با نویسندگانی همچون شوبلین و انریکز(۶). کمتر نویسندهی فرانسوی به این سبک میپردازد». ایده اینکه دلیل موفقیتشان در پرداختن به سوژههای کاملا زنانه محدود میشود کمی این نویسندگان را آزار میدهد. آمپوئرو اعتراف میکند :«حتما نقاط مشترک بین آثار ما وجود دارند، مثل ادبیات هر منطقهای، اما پافشاری برای یافتن نقاط مشترک به دلیل جنسیت زنانهی ما، توهینآمیز است! زنان نصف جمعیت را تشکیل میدهند و از دیرباز مینویسند. مثلا در مکزیک خواهر ژوانا اینس دلا کروز از قرن هفدهم مینوشت و شعر میسرود.(۷)»
جهانی واقعی و سمّی
شوبلین که یکی از زنان نویسندهی آرژانتینی است که اکثر آثارشان ترجمه شده و در مطبوعات شناختهشدهاند، یادآوری میکند که: «این خوانندگان زن بودند که بازار نشر را تغییر دادند. در آمریکای لاتین، زنان ۷۰٪ خوانندگان را تشکیل میدهند». در رمان ” سمّی“، تخیل، واقعیتِ روزمره را در خود فرومیکشد. دو مادر به فاصله چند سال، تجربهی واحدی را از سر میگذرانند که عشق مادرانه و روابطشان را به بوته آزمایش میسپارد. خواننده در دنیای عجیبی فرو میرود که همزمان واقعی و سمّی به نظر میرسد. شوبلین تعجب میکند که در هر مصاحبه از او سوال میشود که چگونه توانسته است بدون آنکه خودش مادر باشد در مورد مادری بنویسد. او اینچنین تشریح میکند:«مشاهده اینکه این مسئله تا چه حد آزارشان میدهد جالب است. گیرم که من مادر نیستم، ولی چهل و شش سال هست که یک دخترم. چشمانداز متفاوتی است در مورد مادری. هیچکس از یک نویسندهی مرد رمانهای پلیسی سوال نمیکند آیا مثلا آخر هفته چند نفر را کشته است برای اینکه بتواند در مورد قتل بنویسد! ادبیات مسئله کنجکاوی است. نوشتن، خود را در کفشهای دیگری قرار دادن است». اگر نویسندگان زن آمریکای لاتینی مسائل خصوصی زنان را در کانون آثار خود قرار میدهند، همزمان بر سوژههای گاهی کمتر شناختهشده نیز، نور میافکنند. گابریلا کابزون کامارا، نویسندهی مجموعه داستان کوتاه” ماجراهای چاینا آیرون“ در سال ۲۰۱۷ که شعر حماسی-ملّی ”ال گاچو مارتین فیرو“ را دست میاندازد، چنین تحلیل میکند:«در حاشیه، چیزی وجود دارد که به ما آزادیای میدهد که در مرکز، دست نیافتنی است»(۸). سلاح مخفیاش زبان است. با درآمیختن زبان بومیان پاراگوئه با اسپانیایی و انگلیسی، این نویسندهی آرژانتینی امکانات فوقالعادهای را میآفریند. او رهایی چاینا آیرون نوجوان بومی ۱۴ ساله و همسر مارتین فیرو را در این تصور میکند که عاشق یک دختر جوان بریتانیایی به نام لیز میشود و شوهر رمهگردانش (گائوچو) را رها میکند. مترجم فرانسوی اثر، که این نویسنده را به خوانندگان فرانسوی زبان معرفی کرد، چنین خلاصه میکند:«نوشتن به اسپانیاییِ آرژانتینی، رجوع به تجربهگرایی با زبانهای دیگر، خودش نوعی رهایی از اسپانیایی حاکم است.»
فرناندا مِلچور در رمانش ”فصل طوفانها“ به خشونتی که اقلیتها در مکزیک در آن زندگی میکنند میپردازد، به عنوان مثال مردان جوانی که با مشکلات، فقر و بزهکاری درگیرند و به مواد مخدر و روابط جنسی بیپروا پناه میبرند. کریستینا بندک، نویسنده زن کلمبیایی به سهم خویش زندگی روزمره در یکی از جزایرکارائیب با بالاترین تراکم جمعیتی، به نام سانآندرس که زادگاه خودش است را توصیف میکند. رمانش ”کریستالهای درخت سآل“ داستان نهان این سرزمین و جمعیت سیاهپوستش موسوم به ریزالها را به دور از کلیشههای توریستی روایت میکند. او چنین درد دل میکند: «خوانندگان زن امروزی، به سایر دگراندیشان، توجهی ویژه نشان میدهند».
درحالیکه نویسندگان مرد عصر «انفجار» گوش به فرمان انتشاراتیهای اروپایی، خاصه اسپانیایی، بودند، امروز یک فضای انتشاراتی مستقل در سرتاسر منطقه توسعه یافته است. نویسندگان و ناشران زن، آثار یکدیگر را منتشر میکنند، پدیدهای که پیدایشِ مداوم استعدادهای جدید را تسهیل میکند. پیام آزادسازی روآ باستوس به خوبی شنیده شده است: برخلاف آنچه که در مورد طلای سیاه مشاهده شد، آثار نویسندگان زن آمریکای لاتین به جهان صادر میشوند، بدون آنکه غنای ادبی جوامع محلی به تاراج برود.
پی نوشت:
۱- جایزه بریتانیایی به مبلغ ۵۰ هزار پوند که هر سال به یک اثر (رمان یا مجموعه داستان کوتاه) که به زبان انگلیسی نوشته یا ترجمه شده باشد تعلق میگیرد
۲- Madeleine Feeny, « Latin American authors on rise in International Booker prize lists », The Guardian, Londres, 12 avril 2024.
۳- نقل شده در قسمت دوم مستند Cecilia Priego Impriman la leyenda, Canal Encuentro, 2020.Lecture
Impriman la leyenda
بوسیلهىCanal Encuentro
۴- مقاله « «زَن کُشی» (فمینیسید)، تلاشِ یک واژه تا با «قتل»هم معنا باشد»، لوموند دیپلماتیک، نوامبر ۲۰۲۴ https://ir.mondediplo.com/2024/11/article5135.html
۵- مجموعه داستان کوتاه ماریا فرناندا آمپوئرو «جنگ خروسها» در سال ۲۰۱۸ منتشر شد
۶- ماریانا انریکس در سال ۲۰۱۶ برای مجموعه داستان کوتاهش «سهم ما از شب» جایزه ادبی برد.
۷- نویسنده، شاعر و نمایشنامهنویس متولد قرن هفدهم در «اسپانیای نو» که بعدها مکزیک شد.
۸- مقاله « گائوچوی متعلق به همه آرژانتینی ها»، لوموند دیپلماتیک، ژوئیه ۲۰۲۳ https://ir.mondediplo.com/2023/07/article4505.html
نویسنده: Fabien Palem روزنامه نگار، بوئنوس آیرس
منبع: لوموند دیپلماتیک
نویسندگان زن آمریکای لاتین «جایگاه ادبی شایسته خود را مییابند» «نویسندگانی که نادیده گرفتیم:
بازنشر آثار زنان نویسنده در آمریکای لاتین» پروژهای در مکزیک برای بازچاپ کتابهایی با «ارزش ادبی برجسته»

دههها نادیدهگرفتهشدند، در سکوت نوشتند، سانسور شدند یا به حاشیه رانده شدند؛ اکنون آثارشان دوباره منتشر میشود، تا تصویری کاملتر از ادبیات آمریکای لاتین شکل گیرد.
دهههاست که ساختارهای سلطه، زنان نویسنده را از تاریخ رسمی ادبیات آمریکای لاتین کنار زدهاند. این حذف، بخشی از نادیدهانگاری سیستماتیکی است که صدای بسیاری از نویسندگان را خاموش کرده، نه به دلیل بیارزشی آثارشان، بلکه به دلیل جایگاه اجتماعیشان. بازخوانی این آثار، امکان مواجههای دوباره با بخش فراموششدهای از واقعیت ادبی و تاریخی این منطقه را فراهم میکند. گاردین پنج سال پیش غفلت تاریخی ما از گنجینه قلم زنان آمریکای لاتین را یادآوری کرد و نوشت:
اولین رمان تیتا والنسیا با عنوان نبرد با مینوتور، الهامگرفته از پایان یک رابطه عاشقانه بود. این کتاب صمیمی، بیپرده و تجربی که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، برای والنسیا جایزه «زاویر ویاروتیا» ــ معتبرترین جایزه ادبی مکزیک ــ را به ارمغان آورد. اما در عین حال، باعث خشم شدید محافل ادبی مردسالار کشور شد.
اگرچه نام معشوق سابق والنسیا در کتاب ذکر نشده بود و حتی در ویرایش کتاب به او کمک کرده بود، اما باز هم موجی از انتقادها به پا خواست. والنسیا میگوید: «خود او مشکلی نداشت… اما بقیه حسابی عصبانی شدند. آنقدر با من بد رفتار کردند که تصمیم گرفتم دیگر هرگز چیزی شخصی ننویسم.»
پس از آن، او بهندرت نوشت و تمرکز خود را بر حرفهاش بهعنوان پیانیست کنسرت گذاشت. و رمانش، مینوتاوروماکیا، از صحنه ادبی مکزیک کنار رفت و به فراموشی سپرده شد.
اکنون این اثر دوباره توسط دانشگاه مستقل ملی مکزیک (UNAM) بازچاپ میشود، آن هم در قالب مجموعهای جدید که بر آثار نویسندگان زن آمریکای لاتین تمرکز دارد؛ نویسندگانی که روزگاری ستوده میشدند اما آثارشان از چرخه نشر خارج شدهاند.
کتابهای این مجموعه توسط کمیتهای متشکل از نویسندگان زن جوانتر انتخاب شدهاند و نخستین پنج عنوان ــ نوشته چهار نویسنده مکزیکی و یک نویسنده آرژانتینی ــ در آغاز ماه دسامبر در نمایشگاه بینالمللی کتاب گوادالاخارا رونمایی شد.
سوکورو ونهگاس، مسئول این پروژه، میگوید: «مجموعه وندیکتاس از دل خشم عمیق متولد شد.» او میگوید این پروژه باعث شده با آثاری آشنا شود که «ارزش ادبی بزرگی» دارند، اما پیشتر هرگز نامی از آنها نشنیده بود. «این، زنانی هستند که نویسندگان زن دیگر را از فراموشی بیرون میکشند.»

قدیمیترین کتاب این مجموعه جایی که چمن میروید از لوئیزا خوسهفینا هرناندس است که در سال ۱۹۵۷ منتشر شده. داستان زنی است که در خانه غریبهای زندانی شده و چگونگی تأثیر مردان بیشازحد مراقب و سلطهگر را روایت میکند؛ مردانی که باعث میشوند شخصیت اصلی احساس کند به کلی از هستی ساقط شده است.
در نقطه مقابل، زنِ محوری رمانی دیگر، ثروتمند و قدرتمند است، هرگز از لحاظ فیزیکی پیر نمیشود و معشوقان بیشماری دارد. در باب آوسنسیا، نوشته ماریا لوئیسا مندوزا در سال ۱۹۷۴، یکی دیگر از این آثار است. با وجود شهرت مندوزا بهعنوان روزنامهنگار، هرگز بهعنوان یک نویسنده جدی گرفته نشد.
مندوزا در یکی از آخرین مصاحبههایش پیش از مرگ در ۸۸ سالگی گفت: «هرگز جایگاه ادبیای را که سزاوارش بودم، به دست نیاوردم.»
در مقدمهای بر کتابی دیگر از این مجموعه با عنوان در وضعیتِ به یاد آوردن از تونونا مرکادو، نویسندهای به نام نورا د لا کروز شرح میدهد که چگونه با خواندن یک داستان کوتاه عاشق آثار مرکادو شده است.
او مینویسد: «سالها بعد از آن در پی آثار بیشتری از او بودم. اما ناممکن بود؛ نه در کتابفروشیها اثری بود، نه در کتابخانهها، فقط تکهپارههایی در اینترنت پیدا میشد.»
رمان سردابه آینه از مارسلادل ریو نیز بر پایه مشاهدات او در دوران مأموریتش بهعنوان رایزن فرهنگی مکزیک در پراگ در دهه ۱۹۷۰ نوشته شده است. این کتاب که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، در زمان خود بازخورد مثبتی دریافت کرد، اما خیلی زود به فراموشی سپرده شد.
دل ریو میگوید: «در ارزیابی ارزش آثار زنان نویسنده، بیعدالتی زیادی وجود داشت ــ بهویژه وقتی پای آموزش ادبیات به میان میآمد.» او افزود که دانشجویان ادبیات اغلب علاقهمند به نگارش پایاننامه درباره آثار او بودند، اما اساتید به آنها توصیه میکردند به جای آن، روی نویسندگان مردِ تثبیتشده تمرکز کنند.
با این حال، دل ریو میگوید که نسلهای پیشینِ نویسندگان زن، شرایط بهمراتب دشوارتری داشتند.
مادر خودش در دهه ۱۹۳۰ چند رمان نوشت، اما تنها یکی از آنها را منتشر کرد. او توانست این کار را انجام دهد چون همسرش با استفاده از روابط خود، جلسهای برای او با وزیر آموزشوپرورش مکزیک ترتیب داد؛ وزیری که از کتاب خوشش آمد.
این نویسنده ۸۷ ساله میگوید: «در آن دوران، انتشار کتاب تا حد زیادی وابسته بود به اینکه یک مردِ بانفوذ از تو حمایت کند.»
یکی از دوستان مادر دل ریو، آسونسیون ایثکییرْدو، همسر یک سیاستمدار مهم بود؛ اما شوهرش چنان با نوشتن او مخالف بود که یک بار ماشینتحریرش را از پنجره بیرون انداخت.
با این حال، ایثکییرْدو دست از نوشتن نکشید: او بهطور پنهانی مینوشت و با استفاده از چندین نام مستعار، بین دهههای ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ دو مجموعه شعر و هشت رمان منتشر کرد.
ایثکییرْدو در سال ۱۹۷۸ همراه با همسرش به قتل رسید. آنها در خانهشان کشته شدند و نوهشان به جرم قتل محکوم شد، هرچند همیشه بر بیگناهیاش اصرار داشت.
اکنون مجموعه وندیکتاس در تلاش است تا مشخص کند برای بازنشر اولین رمان ایثکییرْدو با عنوان آندرییدا: جنس سوم باید از چه کسی اجازه بگیرد. مسائل مشابهی در مورد دیگر نویسندگانی که درگذشتهاند و حقوق آثارشان را به کسی واگذار نکردهاند نیز پیش آمده است؛ وضعیتی که نشان میدهد بیاعتنایی نهادهای ادبی به آنها، حتی خود نویسندگان را هم به نوعی به انکار ارزش کارشان سوق داده بود.
اما اکنون، بیش از چهار دهه پس از آنکه تیتا والنسیا تصمیم گرفت انتشار مینوتاوروماکیا دردسرش را نداشته، او که اکنون ۸۱ سال دارد، از بازنشر اثرش خوشحال است.
او میگوید: «این برای من اهمیت زیادی دارد.»
این مقاله در تاریخ ۲ ژانویه ۲۰۲۰ اصلاح شد تا مشخص شود که «نبرد با مینوتور» آخرین رمان تیتا والنسیا نبوده است.
منبع: گاردین