مقدمه: جمهوری اسلامی ایران در ماهها و سالهای اخیر، شرایط استثنایی و مخاطرات رو به فزونی را تجربه میکند. وضعیت کنونی کشور، چه به لحاظ امنیتی و چه به لحاظ اقتصادی، در یک مقطع حساس قرار دارد. فعال شدن **مکانیزم ماشه** (Snapback Mechanism)، سایه جنگ دیگری را بر سر ایران گسترانده است. این شرایط، لزوم ارزیابی وضعیت و یافتن راهحلهایی برای تخفیف و برطرف کردن تهدیدات پیش روی کشور را ضروری میسازد.
کارشناسان و تحلیلگران در مورد سناریوهای پیش رو، از جمله **اقدام نظامی علیه ایران**، نظرات مختلفی دارند. در این میان، دو دیدگاه عمده درباره راهبردهای پیش روی کشور مطرح است: یکی بر **ارتقای بازدارندگی** نظامی، مشخصاً از طریق دستیابی به سلاح هستهای، تأکید دارد، و دیگری بر **مذاکرات** و ساخت بنیادهای قدرت ملی. این مقاله، با استفاده از مباحث مطرح شده توسط متخصصان، به بررسی عمیق این راهبردها و چالشهای ناشی از آن میپردازد.
برخی معتقدند که تلاشها برای اعمال حسن نیت، کسب مشروعیت و امنیتزدایی از ایران، حتی پس از توافقهای بینالمللی، نتیجه نداده است. هشدار داده شده بود که ایران ناخواسته در “طله جنگ” و “معماهای امنیتی” منطقهای و بینالمللی گرفتار خواهد شد و احتمال گستردهتر شدن جنگ در منطقه بسیار بالاست. همچنین پیشبینی شده بود که جنگ مینیاتوری (جنگ پنهان) گسترش یافته، ترورها از بیرون به درون کشیده شده، ائتلاف منطقهای علیه ایران تشکیل شده، فلج اقتصادی به وجود آمده، و نارضایتیهای عمومی گستردهتر خواهد شد که مقدمات یک “دولت انتقالی” را فراهم میسازد. به نظر برخی، اکنون کشور در “وسط دولت فلج اقتصادی” قرار دارد و فعال شدن ماشه این فرآیند را تسهیل میکند. لذا، در این شرایط، ادامه وضع موجود به هیچ وجه امکانپذیر نیست و هیچ منطق یا سناریوی زیبایی برای آینده در ادامه وضع موجود دیده نمیشود.
استدلال بازدارندگی هستهای
دیدگاهی که بر ضرورت ارتقای بازدارندگی نظامی تأکید میکند، معتقد است که ایران به عنوان یک “بازیگر ضد سیستم” باید در **”کلاب هستهای”** قرار بگیرد تا بتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. در غیر این صورت، قدرتهای هستهای به ایران حمله کرده و شرایط تحکیمآمیز و دیکتهآمیز را تحمیل میکنند.
آلتیمت دترنس (بازدارندگی نهایی): طرفداران این دیدگاه، بازدارندگی هستهای را “بازدارندگی نهایی” (Ultimate Deterrence) میخوانند، چرا که قویترین سلاحی است که بشر در ۸۰ سال گذشته ساخته و میزان تخریب آن به قدری بالاست که میتواند زیستبوم بشر را از بین ببرد. بر مبنای منطق عقلانیت در روابط بینالملل، بازیگران محاسبه هزینه-فایده (Cost-Benefit) میکنند و در صورت وجود سلاح هستهای، هزینه جنگ آنقدر بالا میرود که بازیگر تلاش میکند تنشها را کنترل کند.
تجربه تاریخی نیز این منطق را تأیید میکند:
- 1. جنگ سرد: جنگ جهانی سوم بین آمریکا و شوروی به خاطر بازدارندگی هستهای اتفاق نیفتاد.
- 2. اروپا:کشورهای اروپایی که صدها سال جنگیدند، پس از ظهور بمب اتم، به دلیل بالا رفتن هزینه جنگ، همکاری و ثبات را پیشه کردند.
- 3. اوکراین: اگر اوکراین بمب اتم داشت، روسیه نمیتوانست به این کشور حمله کند و ۲۰ تا ۲۵ درصد از خاک آن را بگیرد. بزرگترین اشتباه تاریخی اوکراین امضای قرارداد بوداپست و واگذاری تسلیحات هستهایاش در قبال تضمینهای اقتصادی و امنیتی بود.
- 4. هند و پاکستان: این دو کشور با وجود تنشهای شدید مرزی و دشمنی تاریخی، به دلیل بازدارندگی هستهای، از تشدید درگیری تا سطح خارج از کنترل پرهیز میکنند.
به باور این گروه، بمب اتم “سلاح کشتار جمعی نیست، بلکه کالای صلح و امنیت است”. کشورهایی که به بازدارندگی هستهای رسیدهاند، بقای وجودیشان به خطر نیفتاده و این امر باعث ثبات و تقویت همکاری شده است. همچنین، نوع حملات علیه ایران متفاوت خواهد شد؛ هرچند نارضایتی داخلی، ترورها، و تحریمها ادامه خواهد داشت، اما تهدید وجودی از روی زمین برداشته میشود و اف-۳۵ و بی-۵۲ دیگر بالای سر کشور نخواهند آمد.
نقد راهبرد هستهای و نقش بنیادهای قدرت
دیدگاه دیگر، ضمن پذیرش اهمیت بالای بازدارندگی، معتقد است که دستیابی به سلاح هستهای در وضعیت کنونی ایران “خردورزانه نیست”. اگرچه دستیابی به سلاح هستهای ممکن است “عقلی و حتی عقلگرایانه” باشد، اما در وضعیت فعلی، ایران نمیتواند آینده خود را در این مسیر بسازد.
بحران بنیادهای قدرت: تمرکز صرف بر قدرت نظامی و هستهای، بدون توجه به بنیانهای داخلی، مانند ساختن “کاخ بسیار زیبای شیشهای روی شن روان” است. پایه و بنیاد قدرت داخلی باید تثبیت شود. اقتدار ملی، تنها به قدرت نظامی محدود نمیشود؛ بازدارندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیستبوم نیز مهم است.
مشکلات داخلی که بنیان قدرت را تضعیف میکنند عبارتند از:
فلج اقتصادی:تحریمها رژیم چنج (تهی کردن قدرت در بنیادها) را تسهیل کرده و موجب فلج اقتصادی میشوند.
واگرایی اجتماعی: شکافهای اجتماعی و واگراییها، بیس اقتدار ملی را تضعیف میکنند.
عدم توسعه: نزدیک به ۱ تریلیون دلار صرف پروژه هستهای ایران شده است؛ این در حالی است که با این هزینه میتوانست زیرساختهای حیاتی (مانند ریلگذاری، مدارس و دانشگاهها) را ساخت که بنیادهای اصلی قدرت هستند.
سلام در درون: در غیاب “گفتمان سلام در درون و صلح با بیرون”، اتحاد ملی از بین میرود. سلام در درون که به معنای حامی بودن مردم و عاشق مردم بودن است، بازدارندگی نمیآورد مگر آنکه به یک امر واقعی تبدیل شود.
نکته مهم این است که قدم ابتدایی توسعه، امنیت است. اما تا زمانی که دغدغه جنگ روزانه وجود داشته باشد و امنیت تضمین نشده باشد، نمیتوان دغدغه توسعه داشت. با این حال، باید در نظر گرفت که امنیت مطلوب بر بستر توسعه و رفاه (کاخ سفید شیشهای) بنا میشود و **”شن ثابتش امنیت است”**. اگر نتوانستهایم همزمان هم توسعه و هم امنیت را داشته باشیم، نباید تلاش برای حفظ بقا را متوقف کنیم.
موانع و الزامات بازدارندگی موثر برای اینکه بازدارندگی هستهای (یا هر نوع بازدارندگی) مؤثر باشد، باید قابلیتهای چندی وجود داشته باشد:
- 1. قابلیت تهدید (Capability of Threat): آیا ایران، حتی با داشتن ۱۰ بمب هستهای، قابلیت تهدید دارد؟ این قابلیت باید مبتنی بر قدرت اقتصادی و اجتماعی باشد.
- 2. قابلیت اعلان (Capability of Declaration): اعلام داشتن سلاح هستهای یک چیز است و داشتن آن چیز دیگر. لزومی ندارد که اعلان رسمی صورت بگیرد؛ صرف دانستن رقیب (مانند اسرائیل) که شما آن را دارید، بازدارندگی ایجاد میکند.
- 3. قابلیت اعتبار در اقدام (Credibility in Action): طرف مقابل باید ذهنیت محاسبه هزینه-فایده خود را بر اساس توانایی شما در اقدام بسنجد. ایران باید نشان دهد که در صورت لزوم، از آن استفاده خواهد کرد.
- 4. قابلیت تناسب (Proportionality): تناسب قدرت هستهای ایران با رقبایی مانند اسرائیل (که حداقل ۲۰۰ کلاهک هستهای دارد) چقدر است؟ موازنه قوا در بازدارندگی هستهای به هم میخورد، زیرا قدرت تخریب سلاحهای اتمی آنقدر بالاست که تعداد زیاد (مثل آمریکا با ۶۰۰۰ کلاهک) یا تعداد کم (مثل کره شمالی با ۳۰ کلاهک) هر دو بازدارندگی کامل ایجاد میکنند، چون نابودی کامل حتمی است.
- 5. قابلیت عقلگرایی (Rationality): بازیگران باید عقلگرا عمل کنند، اما همیشه اینگونه نیست (مانند رفتار بی باکانه نتانیاهو).
مانع فقهی و سیاسی: بزرگترین مانع در مسیر هستهای، فرمان رهبری نظام جمهوری اسلامی است که استفاده از سلاح هستهای را **حرام** اعلام کرده است. این حکم، گردنه ذهنی را برای رسیدن به بمب هستهای ایجاد کرده است. اگرچه ولی فقیه بر اساس مصلحت روز و شرایط برای بقای کشور، صلاحیت تام دارد که حکم جدیدی صادر کند. اما تا زمانی که این حکم تغییر نکرده است، ایران همچنان در وضعیت فعلی قرار دارد.
اجماع جهانی: تلاشها برای دستیابی به سلاح هستهای به اجماع جهانی بر علیه ایران دامن میزند. اگرچه این “اجماع جهانی” را میتوان “اجماعنمایی” نامید، اما دولتهای ضد سیستم (مثل چین، هند، پاکستان در گذشته) نیز با تحمل ریسکها و تحریمها، بمب اتم خود را ساختند و سپس وارد مذاکرات عادیسازی روابط و بازارهای جهانی شدند.
تهدید وجودی و بقای نظام تحلیلگران در مورد اینکه تهدید متوجه کیست، اختلاف نظر دارند. آیا تهدید متوجه ایران است یا متوجه نظام جمهوری اسلامی؟ برخی معتقدند تهدید وجودی متوجه ایران نیست، بلکه متوجه نظام جمهوری اسلامی است. این تهدید به بحران بقای گفتمان انقلابی در جمهوری اسلامی برمیگردد. آنان (قدرتهای غربی) به دنبال **رژیم چنج** (تهی کردن قدرت در بنیادها) هستند و سپس به جنگ ساختاری روی میآورند. اگر ایران “گفتمان سلام و صلح” را برمیگزید و “سنگ برنمیداشت تو شیشه نظم جهانی”، شاید امروز این حجم از فشار وجود نداشت. هزینه روش موجود: برخی کارشناسان معتقدند روش فعلی که مبتنی بر افزایش قدرت نظامی با نادیده گرفتن بنیادهای اقتصادی و اجتماعی است، هزینههای ملی و هزینههای زندگی مردم را به شدت بالا میبرد. برای مثال، یک تریلیون دلار هزینه پروژه هستهای میتواند برای زیرساختها و رفاه مردم استفاده شود. مکانیسم ماشه، دلار را بالا برده و ارزش پول ملی را کاهش میدهد.
تغییر روش: در این شرایط، نیاز به تغییر روش است تا بنیادهای قدرت افزایش یابد و کشور در معرض تهاجم کمتری قرار گیرد. اگرچه قدرت نظامی و بازدارندگی خوب است، اما نباید مانند “ملوان زبل” فکر کرد که با خوردن اسفناج (افزایش قدرت نظامی) بازدارندگی بیشتر میشود؛ زیرا این روش ما را بیشتر در معرض تهاجم قرار میدهد.
الگوی جنگ ۱۲ روزه: در دفاع از توان نظامی ایران، به حمله ۱۲ روزه علیه اسرائیل اشاره میشود. در این حمله، نزدیک به ۶۰۰ موشک از ایران به سمت اسرائیل شلیک شد و با وجود هفت لایه پدافند (از خلیج فارس تا مدیترانه) و اقدام بمبافکنهای داخلی ایران، نزدیک به ۴۰۰ موشک به خاک اسرائیل اصابت کرد، که نشان میدهد ابزار دلیوری (رساندن) تسلیحات (احتمالاً اتمی) وجود دارد.
چشمانداز و نتیجهگیری ایران در لبه آتش سوزنده قرار دارد. راهحلهای سنتی مانند مذاکره دیگر وجود ندارند، بلکه آنچه وجود دارد، مبارزه برای رسیدن به اهداف است.
بنابراین، راهبرد آینده ایران باید ترکیبی از الزامات امنیتی و توسعه ملی باشد:
- 1. اولویت امنیت: بقا در روابط بینالملل قیمتی نیست و باید حفظ شود. تا زمانی که بقای کشور در خطر باشد، توسعه ممکن نخواهد بود. این همان “شن ثابت”ی است که کاخ توسعه باید بر آن بنا شود.
- 2. بازدارندگی چند بُعدی: هرچند بازدارندگی نظامی (به خصوص هستهای) میتواند “تنفسگاه اولیهای برای اقتدار” ایجاد کند، اما این راه حل بدون اجزای دیگر (اقتصادی، اجتماعی) گرهی از مشکلات ایران باز نخواهد کرد.
- 3. انتخاب راهبردی (تغییر روش): با توجه به هزینههای فزاینده و خطرات ایجاد اجماع جهانی، باید در مسیر دستیابی به قدرت، روش گذشته (مبتنی بر “سنگ زدن در شیشه نظم جهانی”) را تغییر داد و بر افزایش بنیادهای قدرت تمرکز کرد.
- 4. تصمیم نهایی: در نهایت، رسیدن به بازدارندگی هستهای، منوط به تصمیم نهایی رهبری نظام است که در حال حاضر به دلیل موانع فقهی و سیاسی، هنوز اتخاذ نشده است. اگر این حکم صادر شود، باید با سنجیدن پیامدهای خروجی آن، به سمت هدف حرکت کرد.
در مجموع، درک این نکته حیاتی است که ایران در چهارراه ژئوپولیتیک قدرت قرار دارد و باید از این بیسهای قدرت خردمندانه استفاده کند. رسیدن به بازدارندگی نهایی، هدف مقدسی برای حفظ بقاست، اما باید با خردورزی، تمام قابلیتها و تناسبها را سنجید و در مسیر دستیابی به آن، از افزایش هزینههای غیرقابل جبران برای ملت پرهیز کرد.