یادداشت صمیمانه و بصیرتبخش زیر از دکتر رضا ابوتراب است. پزشک متخصص مغز و اعصاب که نه فقط در حوزهی کار خودش دانشور و حاذق است بلکه اهل فرهنگ و قلم نیز هست و وجودش نوید این که خوشبختانه نسل پزشکان فرهیخته و حکیم در این سرزمین ادامه یافته است. او کانالی تلگرامی دارد که نشانیاش در انتهای همین مطلب آمده است و نیز نویسندهی کتابی است خوشخوان و فکربرانگیز به نام “مخنویس” که نشر کرگدن چاپ کرده و با استقبال خوانندگان هم مواجه شده است. دوستی من با رضا و پسر عموی نازنیناش حسین به دورهی دبستان باز میگردد. از ایام کودکی با هم همکلاس و دوست بودهایم و از این دوستان قدیمی و خانوادههای مهربان و فرهیختهیشان خاطراتی خوش دارم. اما نقل این نوشته در اینجا از جهت دوستی همیشگیمان نیست. در این یادداشتِ انسانی و باصفا نویسنده ضمنِ توصیفِ صادقانهی دشواریهای شرایط فعلی، به نکات مغتنمی دربارهی نسبت کاهش خشونت با امکان پیشرفت و زندگی بهتر اشاره کرده است که پیش چشم داشتن آنها به خصوص در این روزگار کارآمد است و راهگشا. / محمدمنصور هاشمی، آذر 1401 .
تلویزیون را روشن میکنم. صدای مادری که در چهلم دخترش ضجه میزند قلبم را چنگ میزند. دختر کوچکم می پرسد: “این دخترها را چرا میکشند؟”. کانال را عوض میکنم. نمیدانم تا کی میتوانم حواسش را از اینهمه خشونت پرت کنم؟
آن اوایلِ ماجرا یک روز وقتی خانمم میخواست نوک موهای دختر ششسالهام را کوتاه کند دخترم پرسیده بود: “مامان موهایم را برای زن زندگی آزادی کوتاه میکنی؟” و خانمم از خنده غش کرده بود.
آن اول، خبرها و صحنهها پر از زنانگی و زندگی بود، ولی حالا دیگر دیدن خبرها و صحنههای جدید دل شیر میخواهد.
من تقریباً هیچ کدام از این صحنههای خشن را از هر طرف که باشد نمیتوانم تا آخر ببینم و راستش حتی تحمل اینکه کسی عمامهی پیرمردی را هم پرت کند ندارم و البته این را نمیگویم که مثلا ژست گاندی بودن بگیرم.
من اصلاً نمیدانم به کسی که دختر زیبای زیر هجدهسالهاش را با تیر جنگی از دست داده چطور میتوان گفت طوری اعتراض کند که خون از دماغ کسی نیاید و اصلاً از من نپرسید با کسی که تفنگش را به سمت بچهای نشانه گرفته که فقط میگوید “زن زندگی آزادی” چطور میشود رفتار کرد، چون نمیدانم. ولی میدانم که گره کار هیچ ملت و مردمی با چنگ و دندانِ خشونت باز نشده است.
استیون پینکر در کتاب مهمش”فرشتگان بهتر ذات ما” میگوید: فقط وقتی گره کار ملتها باز میشود که همهی طرفهای دعوا نه از حرفها و عقایدشان، بلکه از خشونت کوتاه بیایند.
در هر دعوا وقتی یک طرف زیادی پرخاشگر و خشن باشد طرف مقابل ترجیح میدهد بدبختیهای یک جنگ را تاب بیاورد تا اینکه یک احمق باشد و بگذارد هر بلایی سرش بیاورند و این رویه دوطرف را درگیر جنگی تا پای جان خواهد کرد وآن وقت، هزینهی زخمهای این جنگ، حتی برای برندهی ماجرا هم سرجمع منفی خواهد بود و قصه فقط وقتی به خوبی وخوشی تمام میشود که همهی طرفها همزمان از خشونت کوتاه بیایند.
پینکر معتقد است تمدن و رفاه و خوشبختی بشر تنها وقتی اوج گرفته که توانسته خشونت را مهار کند و میگوید برخلاف چیزی که رسانهها از خشونت در دنیای مدرن هر روز در گوش و چشم ما فرو میکنند در صدسال اخیر، زندگی بشر با کاهش معنادار خشونت همراه بوده است.
هیتلرها و استالینهای تاریخ با وجود پیروزیهای خیرهکنندهای که با چاشنی خشونت به دست آوردهاند، هیچوقت نتوانستهاند برای ملتهایشان خوشبختی به بار آورند و به همین خاطر است که هشتاد سال از آخرین جنگ جهانی میگذرد و با وجود هزاران هزار بمب اتم در جهان، آخرین انفجار اتمی همان اولین آن در هشتاد سال پیش بوده است و فرمانروای روسیه حتی به قیمت باخت در جنگ، جرأت استفاده از حتی یکی از هزاران بمباتمیاش را ندارد چون جهان مدرن دیگر تاب تحمل چنین خشونتی را ندارد.
امروزه نه تنها آمار خشونت از قبیل قتل و ضرب و جرح و شکنجه و کتک زدن همسر و کودک و تجاوز و تعرض، کاهش یافته بلکه حتی ارزشهای مردانگی که ترجمهی آبرومندانهی خشونت هستند هم کمرنگ شده است.
دیگر کمتر مردی برای اینکه دل زنی را به دست آورد نیاز دارد زور بازویش را در یک دعوا نشان دهد.
در مطالعات چهرهشناسی چندسالی است بر خلاف قدیم، مردانهتر شدن چهرهی مردها فقط تا اندازهای باعث افزایش جذابیت آنها میشود و مردانگی بیش از حد، برای ربودن دل زنان امتیازی منفی محسوب میشود تا جایی که هر روز به تعداد مردانی که عمل زیبایی میکنند اضافه میشود.
اینکه هرچه کشوری موفقتر و پیشرفتهتر است ،خشونت و حتی مردانگی در آن کمتر است، علاوه بر اینکه میتواند به این دلیل باشد که در رفاه و آسایش و حکومت قانون، دیگر کسی نیازی به اعمال خشونت ندارد میتواند به این معنا باشد که اصلاً کاهش خشونت است که باعث پیشرفت میشود.
بعضی میگویند علت اینکه میلیونها سال آدمها و شبه آدمها مثل حیوانات جنگل زندگی میکردند و هیچ تمدنی وجود نداشت نه کم هوش بودن آنها بلکه بالا بودن خشونت در آنها بوده است و این اهلیتر شدن آدمها بوده که باعث ایجاد تمدن شده نه باهوشتر شدن آنها!
احتمالاً اگر یکی از اجداد اهلینشدهی نئاندرتال ما زنده و سوار متروی ما میشد با اولین تنهای که به او میخورد چند نفر را تا حد مرگ کتک میزد.
مغز سگها از اجداد گرگشان کوچکتر است ولی شما نمیتوانید یک صدم چیزهایی را که سگ یاد میگیرد به گرگ آموزش دهید، چون خشونت با پیشرفت و آموختن جور در نمیآید و به همین دلیل گرگها رو به انقراضاند در حالی که جمعیت سگها میلیارد را رد کرده است.
اهلی شدن و کاهش خشونت، شرط لازم برای پیشرفت و بقا درهمه جای دنیا بوده و هست و ما هم جز این راهی نداریم و این اهلی شدن البته باید از حکومت شروع شود چون مردم ایران با شعار زن زندگی آزادی و گیسو بریدن زنانه، صلحآمیز بودن و زنانگی این جنبش را در تمام عالم جار زدهاند.
امروز ایران در آمادهترین حالت برای پیشرفت به سوی تمدنی پر از زنانگی و زندگی و آزادی است،
ما درحال جنگ نیستیم، ما درحال پیشرفتایم.
نگذاریم با خشونت آن را خراب کنند.