در حالی که جنگ خونین میان اسرائیل و حماس با آغاز «غزوه النقب» در هفتم اکتبر به جنگی بر پایه حملات هوایی اسرائیل و موشکپرانی حماس تبدیل شد، و در حالی که هواداران دو طرف در پایتختهای کشورهای مختلف برابر هم صفآرایی کرده و دو اردوگاه نظامی اسرائیل و ایران در پی اجرای راهبردهای منطقهای خود هستند، و همزمان با تلاش واشینگتن و شرکای عرب برای حل بحران در حالی که منطقه در آستانه جنگی گسترده قرار گرفته است، به رغم این تحولات، پیشنهادی نیز در رابطه با پایاندادن به جنگ کنونی در محافل سیاسی واشینگتن مطرح شده است.
پرسش این است که آیا تحولات سریع غزه اجازه جدیشدن این پیشنهاد و اجرای آن را میدهد؟ اجازه دهید پیش از هر گونه احتمالی جزئیات این پیشنهاد را بررسی کنیم.
پیشینه پیشنهاد
در سال 2009 به عنوان مدیر پروژه آینده تروریسم (Future Terrorism Project) در موسسه دفاع از دموکراسی در واشینگتن طرحی ارائه دادم که جزئیات مطرح در آن، تفاوت چندانی با ماهیت مذاکرات کنونی در حال انجام در پایتختهای مطرح جهان ندارد.
طرح مذکور که به کمیته مبارزه با تروریسم (Anti Terrorism Caucus) از کمیتههای فرعی کنگره آمریکا ارائه شد، شامل 10 محور عمده بوده که به طور خلاصه عبارت است از: برای پایاندادن به منازعه در غزه و حمایت از غیرنظامیان، پیشنهاد میشود نیرویی با اشراف سازمان ملل متحد با هدف حمایت از ساکنان غزه مستقر شود و از ایجاد درگیری نظامی جلوگیری کند. این طرح همچنین پیشنهاد حمایت اقتصادی از فلسطینیان و برگزاری انتخابات با نظارت سازمان ملل و به دور از تاثیر گروههای شبهنظامی را شامل میشود.
این پیشنهاد که 14 سال از طرح آن میگذرد در برخی مراکز پژوهشی و شماری از کمیتههای کنگره آمریکا مورد بررسی قرار گرفت و شخصا با بعضی از تحلیلگران مسائل امنیتی پیرامون آن گفتوگو کردم.
چنین ایدههایی در جریان آن چه به «بهار عربی» معروف شد، همچنین طی جنگهای افغانستان و عراق، به حاشیه رفت و همزمان سه عامل دیگر هم مانع طرح و بررسی این دسته از پیشنهادات شد. موضع ایران و حماس که وجود هیچ رقیب سیاسی را در غزه تحمل نمیکند، موضع عمومی کشورهای عربی برای حلوفصل نهایی مسئله فلسطین، و در نهایت تردیدهای اسرائیل به دلیل عدم اعتماد به ایران و حماس.
با این حال ایده مذکور به طور نظری در برخی مراکز پژوهشی مطرح و در میان بعضی طرفهای فلسطینی و اسرائیلی نیز به بحث گذاشته شد.
نیروی حافظ صلح
پیشنهاد ایجاد و استقرار نیروی حافظ صلح در غزه ابتدا در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا مطرح شد. این ایده در کنفرانس ریاض با حضور ترامپ ارائه شد و او کشورهای عرب را به مبارزه با تروریسم، منزویکردن سازمانهای تروریستی و امضای توافقهای صلح در منطقه تشویق کرد.
این موضع دولت ترامپ باعث شکلگیری این ایده شد که ایجاد یک نیروی مشترک عربی-آمریکایی میتواند به عنوان نیرویی میان اسرائیل و غزه مورد استفاده قرار بگیرد. نیروی مشترک مذکور همچنین میتواند بر نهادها و نیروهای مسلح در کرانه و غزه نیز اشراف داشته باشد.
با این حال برخی کشورهای عربی اجرای چنین ایدهای را به ایجاد کشور فلسطین منوط کردند و اجرای آن را عملا به تعویق انداختند.
به نظر بسیاری از رهبران عرب، دولت ترامپ با اعلام قدس به عنوان پایتخت اسرائیل و ضمیمهکردن جولان به خاک اسرائیل، باعث افزایش فشار اجتماعی به نظامهای عربی شد.
ترامپ همچنین بانی امضای توافقهای ابراهیم میان اسرائیل و شماری از کشورهای عربی شد و طرفهای این توافقات نیز بر گفتوگو درباره «مسئله سرزمینهای فلسطینی» توافق کردند.
توافق امارات و اسرائیل در سال 2020 مبنی بر عدم ایجاد شهرکهای اسرائیلی در امتداد رود اردن در ازای امضای موافقتنامه صلح، باعث ایجاد این خوشبینی در میان کشورهای عربی شد که با اشراف سعودی و مشارکتدادن فلسطینیهای میانهرو، میتوان در ازای امضای توافقات صلح، از اسرائیل امتیازاتی نیز گرفت.
این دیدگاه در میان رهبران عرب شکل گرفت که دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ شاهد حلوفصل مشکل امنیتی غزه خواهد بود و نیروی مشترک عربی-غربی در این منطقه مستقر و به آموزش پلیس غزه اقدام خواهد شد.
تغییر رویکرد آمریکا
اما تغییر سیاست خارجی آمریکا از جمله خروج حوثیها از فهرست تروریسم، عقبنشینی از افغانستان و مذاکره با طالبان، و در نهایت مذاکرات احیای برجام با تهران و آزادسازی میلیاردها دلار پول بلوکهشده ایران به دوری میان آمریکا و متحدان عرب انجامید و فرصتی برای بازیگردانی گروههای نیابتی ایران از جمله حماس در غزه فراهم کرد.
در چنین شرایطی و بهرغم امضای توافق میان مراکش و اسرائیل، امکان امضای توافقنامههای جدید بهشدت کاهش یافت و با افزایش نقشآفرینی گروههای وابسته به ایران، طرح استقرار نیروی حافظ صلح در غزه مسکوت ماند.
اما «غزوه النقب» باعث تغییر و یا شاید دگرگونی معیارها شد چرا که عملیات مذکور باعث شوک به افکار عمومی مردم اسرائیل و آمریکا و کشورهای اروپایی شد و انجام عملیات نظامی در غزه را توجیهپذیر کرد.
از سویی دیگر، تصاویر قربانیان فلسطینی در غزه جدا از این که حماس گروهی ترویستی است یا نه، به همراهی افکار عمومی کشورهای عربی و اسلامی با مسئله فلسطین انجامید.
به نظر میآید این معادله به رویارویی نهایی میان اسرائیل و حماس منجر میشود و چه بسا ایران و «حزبالله» هم به این جنگ کشیده شوند.
پیشبینی میشود گسترش جنگ باعث افزایش خسارات زیاد انسانی در غزه شود به همین دلیل منطق حکم میکند که نیرویی منطقهای یا بینالمللی برای توقف جنگ مداخله کند زیرا نه اسرائیل حملاتش را علیه حماس متوقف میکند و نه حماس از حمله متقابل به اسرائیل کوتاه خواهد آمد.
در صورت فقدان چنین ارادهای، نه شورای امنیت ناکارآمد و نه تظاهرات طرفداران دو طرف به این جنگ احتمالی پایان نخواهد داد.
تنها ایجاد یک نیروی عربی-بینالمللی با شکلگیری در صحرای سینا میتواند امنیت غزه و حمایت از ساکنانش را برعهده بگیرد، در مرز غزه با اسرائیل مستقر شود، مدیریت فرودگاه و بندرگاه و نهادهای اداری این منطقه را بپذیرد و امکان ورود کمکهای انساندوستانه را میسر کند.
نیروی مذکور فرصت حکمرانی برآمده از مردم غزه با در نظرگرفتن همه گرایشهای سیاسی موجود را فراهم میکند و به مرور از طریق شکلگیری کشور فلسطین مانع جنگ در این منطقه شده و فرصت توسعه و ایجاد ارتباطات طبیعی مردم فلسطین با همه کشورهای جهان را امکانپذیر خواهد کرد.
غزه به نیروی حافظ صلح نیاز دارد پیش از آن که جنگی همهگیر آن را ویران کند. آیا پیشنهاد صلح میتواند باعث جلوگیری از جنگ ویرانگر شود یا این که جهان بهزودی شاهد صحنههایی خواهد بود که هیچ کس تمایل به دیدن آنها ندارد؟
منبع: ایندیپندنت عربی
ترجمه: العربیه فارسی