اندیشه ، فلسفه
  • حقوق بشر در آستانه نیکلاس بکلین
    آیا حقوق بشر می‌تواند به‌رغم افول هژمونی جهانی غرب به بقای خود ادامه دهد؟ بی‌شک این پرسش برای حامیان حقوق بشر اگر کفرآمیز نباشد دست‌کم آزارنده است زیرا دقیقاً همان اصولی را نفی می‌کند که حقوق بشر بین‌الملل
  • بن‌سلمان نمی‌‌خواهد “انور سادات” سعودی باشد برگردان: شاهرخ بهزادی
    ژرژ مالبرونو: در عربستان سعودی، عادی‌سازی روابط با اسرائیل دیگر در دستورکار نیست: در آستانه سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی، بسیاری از منابع خبری در جهان بر این باورند که تلاش برای عادی سازی روابط بین
  • چرا خلیج فارس باید «فارس» بماند! – داوید پارسیان
    جدال واژگان در میدان ژئوپلیتیک و تحلیل درباره تغییر نامی که فقط واژه نیست، بلکه به یک بهره‌برداری سیاسی و ابزار معامله در تحریف جغرافیای تاریخی تبدیل شده است.
  • حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) منحل شد
    خبرگزاری فیرات، نزدیک به پ‌ک‌ک روز دوشنبه گزارش داد که گروه شبه‌نظامی حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک)، که بیش از چهار دهه با دولت ترکیه در جنگ بوده است، تصمیم به انحلال خود و پایان دادن به مبارزه مسلحانه خود گرفته است.
  • بنابراین، سقراط یک فیلسوف است برگردان: علی‌محمد طباطبایی
    گای بنت-هانتر از خود می‌پرسد که آیا پدر فلسفه غرب واقعاً فیلسوف است؟ این مصاحبه خیالی، نقدی بلیغ بر نهاد آکادمیک فلسفه، حرفه‌ای‌سازی بیش‌ازحد، و فراموشی ماهیت گفت‌وگویی و اخلاقی فلسفه است. نه‌تنها از نظر
تاریخ
اقتصاد
  • ۶۶۵‌ هزار‌میلیارد تومان مشکوک‌الوصول
    روز گذشته محمدرضا فرزین، رییس کل بانک مرکزی در یکی از پنل‌های همایش سالانه سیاست‌های پولی و ارزی، تازه‌ترین آمارهای مربوط به وضعیت پولی و بانکی را برای حاضران در نشست تشریح کرد. آیا در میان آمارهای
  • اقتصادایران به دانش مدنی زاده نیاز دارد
    با توجه به اینکه قرار است روز یکشنبه آینده وزیر اقتصادبعدی دولت چهاردهم معرفی شود و با توجه به اینکه تا همین امروز جز سیدعلی مدنی زاده کاندیدای جدی وجود نداشته است برخی نکان را در این باره یاد آور می شویم. 1.
  • فساد در نظام بانکی ایران: ابعاد، دلایل، پیامدها احمد علوی
    مقدمه: به گزارش رسانه‌های ایران، زیان انباشته شبکه بانکی کشور بالغ بر ۵۰۰ هزار میلیاد تومان شده است. این میزان از زیان بنا به تازه ترین آمار همان منابع، تقریبا برابر با سرمایه موجود این شبکه است. امر به یکی از این ابربحران‌های اقتصاد ایران تبدیل شده است. از دلایل مهم این ابربحران فساد ساختاری
  • پاسخ چین به فشار‌های تجاری آمریکا چگونه چین به جنگ تجاری ترامپ واکنش نشان داده است؟
    چین با کسب تجربه نخستین دوره ترامپ، همزمان با تقویت اقتصاد داخلی و کاهش وابستگی به صادرات، به گسترش شبکه‌های تأمین و توسعه روابط با کشور‌های جنوب جهانی پرداخته است. پکن، ضمن ایجاد توازن میان ابزار‌های واکنش کوتاه‌مدت و استراتژی‌های بلندمدت، تلاش می‌کند تا با بهره‌برداری از فرصت‌های ژئوپلیتیکی،

تا ۱۱ آذر ۱۴۰۱ در جریان قیام ژینا بیش از ۷۰ کودک دو تا هفده ساله به دست نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شدند. برخی از این کودکان شهره آفاق‌اند و برخی گمنام. نشریه ادبی بانگ در چارچوب یک کار کارگاهی در تلاش است زندگی و محیط زیست اجتماعی و چگونگی قتل جانباختگان کودک در قیام را با ابزارهایی که ادبیات خلاق در اختیار نویسندگان قرار می‌دهد و با توجه به مستندات موجود و گاه در گفت‌وگو با خانواده‌های جانباختگان بارآفرینی کند. رادیو زمانه از این پروژه حمایت می‌کند.
ابوالفصل امیرعطایی نوجوان ۱۶ ساله‌ی ایرانی که در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران در شهرری با شلیک مستقیم گلوله گاز اشک‌آور به سرش توسط مأموران نظام جمهوری اسلامی مجروح شد. وی پس از حدود ۸ ماه درگذشت.
این روایت براساس گزارش‌ها و فیلم‌هایی که در خبرگزاری‌ها و صفحه‌ی ایسنتاگرام مادر ابوالفضل منتشر شده، و بخش‌هایی از آن نیز با استناد به نوع زندگی، فیلم‌ها و عکس‌های منتشرشده از او نوشته شده است.

مادر لالایی می‌خواند روی بالینِ ابوالفضلش: «تو خاموشی خونه خاموشه/ شب آشفته گل فراموشه/ بیا کامشب پشت این روزن/ شب کمین کرده روبه‌روی من…» می‌خواند تا ابوالفضلش خوابش ببرد.‌ مادری که به جنون می‌رسد وقتی پنج ماهِ تمام نمی‌گذارند پسرش را ببیند. حتی از پشتِ پنجره‌ی آی‌سیو. پسرش را، ابوالفضلِ ۱۶ ساله‌ی زیبایش را، که بعدِ مدت‌ها با التماس و گریه و زاری و یافتن آشنا، تنها حق دارد روزی ده دقیقه کنارش باشد؛ فقط ده دقیقه!

نمی‌خواهند کسی باخبر شود چه بر سرِ ابوالفضلش آمده، گویی می‌هراسند از ابوالفضلی که با شلیک وحشیانه‌ی گلوله‌ی گاز اشک‌آورشان نیمی از جمجمه‌اش پخش خیابان شده آن هم از فاصله‌ی یک متری! می‌هراسند از مادرِ ابوالفضلی که اشک‌هایش بی‌وقفه چون رودخانه‌ای درحال طغیان، پر از غم و اندوهی بی‌‌پایان، جاری شده از کاسه‌ی پر از خونِ چشمانش چون سیلی خروشان، خروشان از خشم و نفرت و قلبی آکنده از حرمان! می‌هراسند که مبادا ضجه‌ها و فریادهای مادرش به گوش کسی برسد؛ مادرش که فریادهاش با دیدنِ تنِ خونینِ ابوالفضلش می‌پیچد و می‌پیچد چون غرشِ رعدآسایی در گستره‌ی آسمان.

سی‌ام شهریور ماهِ ۱۴۰۱ پنج روز پس از کشته شدن مهسا امینی، اعتراضات به اوج خود می‌رسد. ابوالفضل همان روز به محله‌ی مادربزرگش می‌رود. قرار است مدرسه‌ها باز شوند و ابوالفضل می‌رود تا دوستانش را ببیند و از آنها خداحافظی کند. با بازشدن مدارس دیگر نمی‌تواند به آنجا برود. اما این خداحافظی تبدیل به آخرین خداحافظیِ ابوالفضل می‌شود‌ و این تابستان آخرین تابستانی که می‌تواند کنار دوستانش در محله‌ی مادربزرگش باشد.

ابوالفضل در حال برگشتن به خانه است. معترضان در میدانِ نماز شهرری تجمع کرده‌اند. نیروهای گاردِ ویژه، همان سرکوبگرانِ مردم‌کش! مردمِ معترض را دوره می‌کنند و به سویشان گاز اشک‌آور شلیک می‌کنند. در این بین یکی از همین گلوله‌های گاز اشک‌آور از فاصله‌ی یک متری به سوی ابوالفضل شلیک شده و نیمی از جمجمه‌ی ابوالفضل را واژگون می‌کند. غرقِ در خون، نقشِ خیابان شده و خیابان از خونش سرخ می‌شود‌. مردم او را روی دست گرفته و می‌برند و او را به بیمارستان می‌رسانند.

مادرش بی‌خبر از همه‌جا با تماسی از سوی فردی ناآشنا باخبر می‌شود ابوالفضلش زخمی شده. مادر به خیال اینکه ابوالفضل فقط زخمی کوچک برداشته او را در بخشِ سی‌پی‌آر بیمارستان می‌یابد. تصویری ناباورانه جلوی چشمانِ مادر نقش می‌بندد. ابوالفضلش دراز به دراز، غرق در خون افتاده، چون جسدی سفید، پتویی خونین روی زمینی غرقِ در خون، کفش‌های خونینش افتاده گوشه‌ای و زخمی که اصلا کوچک نیست؛ زخمی‌ست عمیق به اندازه‌ی نیمی از سر ابوالفضلش، زخمی که تمام تنِ مادر را یکباره تکه‌تکه می‌تراشد. قلبش را منفجر کرده و این تصویرِ خونین از پسرش، پشتِ اشک‌هایش که سراسرِ چشمش را پر می‌کنند، محو می‌شود.

مادر لالایی می‌خواند روی بالینِ ابوالفضلش: «شب شب غربت شب همین امشب/ لایی لایی من به جای تو شکستم / تو نبودی من به سوگ غم نشستم/ از ستاره تا ستاره گریه کردم / از همیشه تا دوباره گریه کردم…» ابوالفضلش پنج ماه است روی تخت افتاده، همان شبِ سی‌ام شهریور سی‌پی‌آرش کرده‌اند. ابوالفضل که همه گمان کرده‌اند رفته؛ برمی‌گردد‌. شاید فقط به خاطرِ ناله‌های جگرخراشِ مادرش، شاید فقط برای اینکه تا چند ماه بتواند لالایی‌های مادرش را گوش دهد. شاید برای اینکه بتواند لب به سخن گشوده بگوید چقدر مادرش را دوست دارد. برمی‌گردد اما چهل و پنج روز در کماست. دست و پایش را گچ گرفته‌اند و پس از آن باید هر شب فیزیوتراپی شود. مادر هر روز در تمام طولِ آن ده دقیقه برای ابوالفضلش می‌خواند و دست‌وپایش را می‌مالد. تنها دلخوشی‌اش این است گاهی ابوالفضلش انگشتش را تکانی می‌دهد یا پلکی کوچک می‌زند؛ وقتی مادر صدایش می‌کند. التماسش می‌کند پلک بزن. پلک بزن. تمام امیدش حالا این است ابوالفضل حرف‌هایش را می‌فهمد و دارد کم کم تنش جان می‌گیرد. چند روز یک‌بار ابوالفضلش را به اتاق عمل می‌برند. سرش را شست‌‌وشو می‌دهند و پس از پنج ماه مرخصش می‌کنند چون وضعیت ابوالفضل تغییری نخواهد کرد. اما برای ترخیصش شرط می‌گذارند که نباید خانواده‌اش از کسی یا جایی شکایتی کنند. هزینه‌ی بیمارستان ابوالفضل خیلی سنگین است. بیمه او را هم اعمال نمی‌کنند و وقتی مادرش شکایت می‌کند که چرا؟ می‌گویند باید تعهدِ کتبی بدهید که شکایتی نمی‌کنید تا بیمه را اعمال کنیم. خانواده به ناچار مجبور می‌شوند شرط‌شان را بپذیرند. همین می‌شود که کسی تا مدت‌ها از سرنوشتِ ابوالفضل و اینکه چه بر سرِ خودش و خانواده‌اش آمده اطلاعی ندارد. دستِ خانواده کوتاه است و سرکوبگرانی که ابوالفضل را چنین نابود کرده‌اند؛ نمی‌خواهند جنایت‌شان فاش شود.

ابوالفضل را که فقط نفس می‌کشد و چون جسمی بی‌تحرک است به خانه می‌برند. مادر اما همچنان امیدوار است که ابوالفضلش پا بگیرد دوباره؛ تمام امیدش این است هر روز وقتی بیدار می‌شود ببیند کمی، فقط کمی، ابوالفضلش انگشتانش را بیشتر تکان دهد. نگاهش کند. پلکی بزند. اما در خانه یکباره تب‌ولرزهای شدیدی حمله‌ور می‌شوند به تنِ نزارِ ابوالفضل، تنِ کودک نحیفش عرق می‌کند و زیرش خیس می‌شود. سرخ می‌شود. در تمامِ طولِ چندماهی که این کودکِ بی‌گناه در بیمارستان بوده به او مورفین تزریق کرده‌اند و حالا بدنش مورفین پس می‌دهد. سرش آب آورده و دست و پایش کاملا لمس می‌شود. دیگر نه پلکی می‌زند برای دلخوشی مادرش؛ نه انگشتانش را می‌تواند تکان دهد. نگاهش بی‌جان شده و مادرش هر چه صدایش می‌زند، التماسش می‌کند که ابوالفضلم پلکی بزن، دستم را بگیر؛ بی‌فایده است. هر چه برایش لالایی می‌خواند که «از ستاره تا ستاره گریه کردم / از همیشه تا دوباره گریه کردم/ لالالالا آخرین کوکب / لباس رویا بپوش امشب…» بی‌فایده است. ابوالفضلش دارد از دست می‌رود. مادر حالا مجنونی شده که جنونش به اوج رسیده؛ نمی‌تواند، نمی‌تواند تنِ بی‌جان ابوالفضلش را ببیند که جلوی چشمانش در حال پرپر شدن و سوختن است. ابوالفضلش که از کودکی، کلاسِ زبان می‌رفته، عاشق فوتبال بوده. عاشقِ سگ‌ها؛ خوش‌قلب و مهربان بوده و مادر آرزویش این بوده ابوالفضلش زبانش را کامل کند و او را به خارج بفرستد. پسری بوده شاد و پرانرژی ولی حالا با نگاهی یخ‌زده چون گل سرخی پژمرده در حال خشکیدن است.

مادر حتی کارهای ثبت‌نامِ ابوالفضل را که رشته‌ی برقِ صعنتی می‌خواند در هنرستان انجام داده، همه‌ی واریزها برای کتاب‌ها و باقی کارهایش را کرده و قرار بوده پسرش به کلاس دهم برود اما بعد از این اتفاقِ شوم با اینکه مادرش به هنرستان اعلام می‌کند ابوالفضل بیمارستان است؛ برایش ترک تحصیل می‌زنند. اعتراضِ مادر هم بی‌فایده است. مادر حالا فقط جان‌گرفتنِ پسرش برایش مهم است. امیدش را از دست نمی‌دهد تا اینکه خیری پیدا شده و هزینه‌های بیمارستان ابوالفضل را می‌دهد و او را در بیمارستانی خصوصی بستری می‌کنند. عملش می‌کنند و دوباره ابوالفضل جان می‌گیرد. مادر حالا پس از حدودِ هشت ماه از ابوالفضلش فیلم گرفته در اینستاگرامش می‌گذارد. با خوشحالی نشان می‌دهد ابوالفضلش پلک می‌زند و می‌تواند انگشتانش را تکان داده و دستانِ مادرش را آرام بفشارد. ابوالفضل لبانش را تکان می‌دهد؛ گویی می‌خواهد چیزی به مادر بگوید اما نمی‌تواند. مادر برایش ذوق می‌کند. می‌نویسد که؛ هزار بار شکر! بعد هشت ماه اشکِ غصه، اشکِ شوق ریختم. برایش لالایی می‌خواند؛ «لالا لالا ای تنِ تب‌دار/ اشکامو از رو گونه‌هام بردار/ لالا لالا سایه‌ی بیدار/ نبض مهتابو دست من بسپار…» عکس‌های ابوالفضلش را می‌گذارد و می‌نویسد که؛ خدایا سلامتی را به پسرم ببخش. که؛ خدایا هیچ مادری را بچه‌اش امتحان نکن. که؛ سخت‌ترین کار دنیا مادر بودن است. که؛ قربان نگاهت شوم مادر! چه شب‌ها درد کشیدم تا تو چشم باز کنی. که؛ زندگی تو دوباره جوانه می‌زند و شکوفا می‌شوی. که؛ من می‌دانم تو بلند می‌شوی و بهار دوباره می‌آید.

اما چند روز پس از انتشارِ این ویدیو، در صفحه‌ی ایسنتاگرام مادرِ ابوالفضل ویدیویی منتشر می‌شود که ابوالفضل را نشان می‌دهد روی تختِ بیمارستان که دیگر نمی‌تواند چشمانش را باز کند. لبانش بهم چسبیده؛ چشمانِ بسته‌اش را به زور باز می‌کند و گویی برای آخرین‌بار مادرش را نگاه می‌کند و چشم می‌بندد. مادر برایش نوشته؛ همیشه وقتی می‌خواندم خواب بودی. می‌گفتی مامان خوابم یواش‌تر! اما در این ماه‌ها با لالایی‌هایم می‌خوابیدی. دیروز یک ساعت قبل اینکه بگویند تمام کرده‌ای کنارت بودم. برایت لالایی خواندم. چشمانت را می‌بستی، باز می‌کردی. بی‌تاب بودی. نمی‌دانستم آخرین لالایی‌ست این لالایی! حالا برای کی لالایی بخوانم مادرم؟ و صدایش پخش می‌شود روی ویدئو که؛ «لایی لایی من به جای تو شکستم/ تو نبودی من به سوگ غم نشستم/ از ستاره تا ستاره گریه کردم/ از همیشه تا دوباره گریه کردم…»

و بعدِ آن صفحه‌ی اینستاگرامِ مادر پُر می‌شود از تصاویرِ مراسمِ ختم و دفنِ ابوالفضل و سوگواری سرِ مزارش؛ در خانه‌ی ابدی پسرش؛ قطعه ۳۱۲، ردیف ۱۹۷، شماره ۴۰ که همه دورتادورش نشسته‌اند و مادر همچنان همان لالایی را می‌خواند؛ با صدای سوزناکی که از تهِ سینه‌ی سوخته‌اش جاری می‌شود روی لبانش. به جای قرآن و ناله و زاری، دف می‌زنند و دست می‌زنند. و «مریم» مادرِ ابوالفضل هم به جمعِ مادران دادخواهی می‌‌پیوندد که حرفِ اول و آخرشان این است: «نه می‌بخشم، نه فراموش می‌کنم.»

print

مقالات
  • ایرانیان غصه دارند
    اندازه‌گیری به مثابه مهم‌ترین معیار برای مقایسه هر پدیده‌ای در جهان مادی هر روز با توجه به پیشرفت تکنولوژی و نیز گسترش ارتباطات و عبور از روزمره‌ها سهم قابل‌اعتنایی در زندگی و کسب‌وکار ملی و نیز فردی به دست آورده است.
  • سرنوشت محتوم اپوزسیون دلبسته به بیگانه ناصر دانشفر
    گمان نگارنده آن است که در طول تاریخ سرزمین ما هیچ حزبی جز حزب توده وجود خارجی نداشته است. آری چه احزاب شکل گرفته در دوران پیش از انقلاب چون ایران نوین و رستاخیز و چه احزاب ثبت شده در نظام‌مقدس به مانند
  • «ترکیه ملک مردان نیست»: پاسخ زنان به پروژه‌ی اسلامی‌سازی اردوغان نعیمه دوستدار
    از زمان به قدرت رسیدن رجب طیب اردوغان در سال ۲۰۰۲، روندی پیوسته و نظام‌مند برای تضعیف حقوق زنان در ترکیه آغاز شد. این روند در کنار تلاش‌ برای اسلامی‌کردن جامعه، به‌ویژه از طریق ترویج ارزش‌های
  • انتظار ایران از مذاکرات – فرخ نگهدار
    پرسش عموم ایرانیان این روزها این است که سرنوشت مذاکراتِ ایران و امریکا چه می شود؟ آیا اراده ای در دو کشور هست که ترس از جنگ، از تداوم تحریم و تهدید عبور کنیم و از راه صلح پایدار به توسعه پایدار دست یابیم؟
  • صد سال پیش فیزیک کوانتومی پای به جهان گذاشت برگردان علی‌محمد طباطبایی
    بخش اول: تاریخ علم کوانتوم در تازه‌ترین شماره هفته‌نامه اشپیگل: یک صد سال پیش از این، گروهی از جوانان بیست‌وچندساله، جهان‌بینی علمی را به لرزه درآوردند. آن‌ها نشان دادند که در دنیای اتم‌ها، دیگر نمی‌توان به عقل
سکولاریسم و لائیسیته
  • با دکتر نوذری – تفاوت سکولاریسم با لائیسیته
    درود بر شما افشین گرامی و بینندگان گرامی شما خوشحال هستم که در خدمتتون هستم. خوشحالیم که شما دعوت یعنی سپاسگزارم از اینکه دعوت برنامه رو پذیرفت قتتونو با ما دادین. ما می‌خواستیم راجع به موضوع سکولاریسم و لائیسیته تفاوتشون خیلی گیج کننده است. سر جفتشو میگن خب دین از سیاست جداست و ما قبلاً تو
  • لائیسیته به زبان ساده – کامران مهرپور
    پیشگفتار: لائیسیته همراه با فلسفه انسان گرایی به عنوان پایه اساسی‌ همبستگی‌ اپوزیسیون، می تواند هم برای براندازی حکومت اسلامی در ایران و هم برای ساختن سیستم جدید سیاسی مورد بهره برداری قرار گیرد. لائیسیته جدایی «نهاد دین» از «نهاد حکومتی» است. بدین وسیله هم حکومت می تواند جایگاه خاص و مورد اعتماد و
  • اعلام رهبری دوران گذار با تکیه به قدرت های خارجی منافی آزادی و حاکمیت ملی ایرانیان است
    با انتخاب مجدد دونالد ترامپ به عنوان رئيس جمهور آمریکا و سرکارآمدن دولت وی، سرنگونی رژيم مستبد بشار اسد و تضعیف نيروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در غزه و لبنان و ضعیف تر شدن جمهوری اسلامی، تلاش طرفداران سلطنت و سازمان مجاهدین خلق ايران که مشوق مداخله خارجی در امور داخلی سیاسی ایران بوده و خواهان
  • نه به تخریب، آری به همبستگی-ی. صفایی
    مردم ایران امروز با نبردی برای آزادی میهن دست و پنجه نرم می‌کنند که با مبارزات سال‌های پیش بسیار متفاوت است. هوشیاری، دقت عمل، و خالی نکردن میدان‌های نبرد، از جمله ویژگی‌هایی هستند که آنها را به پیش می‌برند تا بساط دروغ، چاپلوسی، شیادی و وطن‌فروشی بخشی از هموطنان خود را رسوا و افشا کرده و به دست
Visitor
0198207
Visit Today : 438
Visit Yesterday : 763