آنچه خطرناکتر از یک اقدام تروریستی است، تفاسیر نادرست از آن میتواند باشد؛ چراکه نه تنها به اصل مشکل نمیپردازد بلکه به دنبال توجیه آن میرود و نوعی پوشش ذهنی و منطقی برای تروریستهای در حال ظهور فراهم میکند.
اگر خوشبین باشیم این تفاسیر را از زوایه نیت خیر ارائهدهندگان آن میبینیم، اما با وجود این باید از نظر ذهنی شک و احتیاط کنیم تا فوراً خطر آنها را تشخیص دهیم. با کمی بیاعتمادی موجه، درمییابیم که برخی از کسانی که این تفاسیر را تکرار میکنند به دنبال تحلیل وتجزیه این پدیده نیستند، بلکه هدفشان خلط مبحث و گمراه کردن افکار عمومی است. این دقیقا همان چیزی است که در رابطه با حمله خونین مسکو و حوادث قبلی مشابه آن رخ داد و بدون شک در آینده نیز تکرار خواهد شد.
من به هفت تفسیر خطرناک که بعد از هر اقدام تروریستی مدام تکرار میشود میپردازم و نقض منطق این تفاسیر را مهم میدانم تا از تکرار آنها اجتناب شود.
نخستین تفسیر میگوید که فقر عامل تروریسم است، اما رهبران تروریسم ثروتمند یا از وضعیت مالی خوبی برخودار هستند. در میان آنها پزشکان، مهندسان و بازرگانان وجود دارند. مطمئناً این نیاز آنها به پول نیست که آنها را به پیوستن به این سازمانها سوق میدهد، بلکه ذهن و اعتقاد آنها در تسخیر مأموریتی است که برای آن فداکاری میکنند. فقرا هم تروریست نیستند چون اگر این مساله حقیقت داشت، میلیونها نفر زیر خط فقر، تبدیل به قاتل و بمبگذار انتحاری میشدند. ممکن است کسی بگوید که فقر ممکن است عاملی برای جذب نیرو باشد، و شاید هم این درست باشد، اما بدون تفکر افراطی، یک فرد فقیر تبدیل به یک بمبگذار انتحاری نمیشود تا مردم را با خونسردی بکشد، بلکه تبدیل به یک دزد یا اختلاسگر میشود و قطعاً در قالب افراد یا باندهای سرقت خواهند بود، نه عضو گروههایی با هزاران کادر و طرفدار. بر این اساس، وجود ایدئولوژی افراطی محرک اصلی آنهاست. چقدر توهینآمیز و شرمآور است که مردم فقیر و سختکوش را مقصر همه چیز بدانیم و آنها را متهم کنیم. افراطگرایی و تروریسم بازی ثروتمندان است و متأسفانه فقرا بهای آنها را میپردازند.
تفسیر دوم میگوید که علت تروریسم ناتوانی جوانان در ادغام در جوامع غربی (یا روسی) است، بنابراین فرد بیگناه به حاشیه رانده شده نزدیکترین کامیون را میدزدد و مردم را در بازارها زیر میگیرد. این تفسیر هم نادرست است؛ زیرا بسیاری از گروهها و افراد در معرض حاشیهنشینی و سرخوردگی قرار میگیرند، اما قاتل نمیشوند. ممکن است به مرز دیوانگی، ناامیدی یا خودکشی برسند، اما دیگران را نمیکشند. چرا نمیشنویم که یک چینی حاشیهنشین در یک کشور غربی دست به حمله تروریستی زده است؟ چرا نمیبینیم که یک گروه «داعشی» هندی ظهور کند و سرها را ببرد؟ دلیل آن مشخص به نظر میرسد. فرهنگ این مردم آنها را به این کار تحریک یا تشویق نمیکند. راههای دیگری هم برای اعتراض به حاشیهنشینی وجود دارد که میتواند انزوا از دنیا، اعتراض به آن، انتقاد از آن و تلاش برای تغییر واقعیت است، نه بریدن سر با چاقو.
سومین تفسیر خطرناک این است که تروریسم واکنشی به تهاجم نظامی و فرهنگی غرب علیه سرزمینهای ما است و آنچه تروریستها انجام میدهند واکنشی است به حمله ناگهانی غیرنظامیان به جوامع سنتی. پاسخ ساده به این مغالطه و تفسیر خطرناک این است: پس چرا تروریستها مسلمان را و در کشورهای مسلمان بیشتر از دیگران میکشند؟ چرا یک مرد جوان مادرش را که او را بزرگ کرده بکشد؟ آیا او مثلاً جاسوس ارتشهای غربی است و مأموریتهای آنها را برای حمله به کشورهای مسلمان تسهیل میکند؟ و برای همین این مجاهد نوجوان تصمیم گرفت جان او را بگیرد؟ تهاجمی که آنها از آن صحبت میکنند آمیختگی فرهنگی و تمدنی است که شرق را با غرب در هم آمیخته است و در یک خیابان صدها ملیت و مذهب را میبینید که هویت جهانی جدید را تشکیل میدهند. این فرهنگ جهانی از نظر یک واعظ نفرتافکن (که احیانا هم در غرب زندگی میکند) گناه و معصیت تعبیر شده و از آن به عنوان وسیلهای برای بسیج و تحریک طرفدارانشها در خطبهها، سخنرانیها و گفتوگوهای خود استفاده میکند. او از عباراتی مانند «توطئه»، «استعمار»، «تهاجم» و «مدرنیته» استفاده میکند. هر بار که این کلمات را میشنوید باید به یاد سر بریدن بیفتید.
تفاسیر بالا همه فرهنگی است، در حالی که تفسیر چهارم پزشکی میباشد. توجیهکننده در چهره یک رواندرمانگر ظاهر میشود و تروریست را فردی دیوانه، دارای اختلال روانی یا مبتلا به روانپریشی تشخیص میدهد. تفسیر نادرستی که مساله تروریسم را تنها به یک موضوع جسمی و بهداشتی افراد بسنده میکند و مشکل فرد تروریست را در اختلال ذهنی میبینید و با این تفسیر اوکارهایی انجام میدهد که هیچ انسان عاقلی آنها را قبول نمیکند. پس با این حساب جنون مقصر است و فرهنگ بیگناه است. آنها از ما میخواهند که راهحل را در بیمارستانها و داروخانهها پیدا کنیم، داروهای ضد تروریسم بخریم، و تروریستها را در تختهای روانپزشکی قرار دهیم تا رویاهای کودکی بر باد رفته خود بازگو کنند و از آن به عنوان توجیهی برای قتل حرفهای به نام بیابند. تفسیری هوشمندانه و در عین حال فریبنده.
تفسیر پنجم سیاسی است، زیرا برخی میگویند تروریستها مدافع آزادی و دموکراسی هستند و به دلیل سرکوب سیاسی و تمایلشان به سیستم پارلمانی، خشم خود را با انفجارها بر بدن مردم بیگناه فرو ریختند. آنها میگویند فضای سیاسی اگر باز شود خشونت به طور خودکار تضعیف خواهد شد. اگر رهبران تروریسم و خونریزی از الظواهری تا البغدادی نوشتههای جفرسون و دوتوکویل را نقل میکردند و درخواستهای آشکار برای به کنیز گرفتن زنان و کشتن مردان را تکرار نمیکردند، چنین ادعایی را باور میکردیم.
تفسیر ششم، تفسیر کیفری است. تروریستها به عنوان جنایتکار توصیف میشوند و این یک اشتباه بزرگ است. جنایتکار با تروریست فرق میکند. جنایتکار، بر خلاف تروریست، از یک پیشینه فکری که اعمال او را توجیه میکند، سرچشمه نمیگیرد. هیچ دزد یا متجاوزی مانند افراطگرایان با دزدی به خدا نزدیک نمیشود. وقتی میگوییم مجرم، کل ماجرا به مساله کیفری تبدیل میشود و قابل حل نیست، زیرا جنایتکاران از آغاز خلقت بودهاند و تا روز قیامت با ما میمانند. تفسیرات مربوط به مرتکبین جرم به رفتار یا تربیت شخصی آنها بستگی دارد نه به اعتقادات مذهبی.
توضیح هفتم و آخر، که خطرناکترین آنها است، در یک جمله تکراری بیان میشود که میگوید: «من هیچ تفسیری ندارم». این بیان شوک عاطفی است اما در عین حال، یک امتیازدهی منفی داوطلبانه است که عرصه را به روی فریبکاران برای شایعهپراکنی و توجیهات نادرست باز میکند تا خون ریخته مردم بیگناه را توجیه کنند. افراطگرایی اولین و آخرین تفسیر برای تروریسم است. آیا تروریستی وجود دارد که قبلاً افراطی نبوده است؟ آیا تروریستی وجود دارد که ناگهان از خواب بیدار شده و تصمیم به کشتن مردم بیگناه در بازارها گرفته باشد؟ پاسخ، خیر؛ اما فرهنگ افراطی ایجاد شده توسط گروههای اسلام سیاسی، از دوران کودکی به عاملان تزریق میشود و این چیزی است که آنها را به نقطه انفجار میرساند. همه کودکان مخلوقاتی پاک و طبیعی هستند، اما بزرگ شدن آنها (همانطور که در مورد تروریستهای نوجوان اتفاق میافتد) در فرهنگ نفرت، آنها را آلوده و تبدیل به هیولا میکند. آنها با وجود زشتی کاری که انجام دادند، قبل از اینکه گناهکار شوند قربانی هستند. بیایید تصور کنیم که آنها در محیط و فرهنگ کاملاً متفاوتی متولد شوند که خواستار تساهل مذهبی و یکپارچگی انسانی است. مطمئناً مسیرهای زندگی و شغل کاملاً متفاوتی را دنبال خواهند و به راحتی جذب افراطگرایان نخواهند شد تا بیگناهان را بکشند و در خونریزیها شرکت کنند.
منبع: «الشرق الاوسط»
ترجمه العربیه فارسی