اندیشه ، فلسفه
  • مهندسی هراس و تاریخ‌نگاری امنیتی علیه جریان‌های چپ – سیاوش قائنی
    کارزار رسانه‌ای و امنیتی چپ‌ستیزانه، فراتر از یک اقدام صرفاً رسانه‌ای یا امنیتی است.  این کارزار، پروژه‌ای ساختاری، سازمان‌یافته و چندسطحی است که با هدف حذف نظام‌مند هر صدای عدالت‌خواه، مستقل و آلترناتیو در
  • چرا پوتین ممکن است عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا را بپذیرد؟
    در پی مذاکرات اخیر، احتمال پذیرش عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا از سوی روسیه به‌عنوان بخشی از توافق صلح مطرح شده است؛ اقدامی که اوکراین را نظامی بی‌طرف، اما سیاسی و اقتصادی به اروپا پیوند می‌دهد. پوتین شرط
  • کشف عدالت: سفر به سوی درک اصول اخلاقی
    مقدمه: چه چیزی درست است؟ این پرسشی است که در هسته وجودی ما قرار دارد و جوامع بشری را از دیرباز به خود مشغول کرده است. این پرسش، نه تنها یک کنجکاوی فلسفی، بلکه یک چالش عملی است که هر روز در
  • باید خیلی از این شوراهای عالی را حذف کنیم
    نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی تاکید کرد که معنی ندارد این همه شوراها وجود داشته باشد و مجلس را دور بزنند.غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با آوش ضمن ارزیابی تعدد
  • نامه‌ها و جادوی کلمات فرشته وزیری‌نسب
    «نامه‌نگاری یعنی عریان کردن خویش در محضر اشباح، و این همان چیزی است که اشباح با ولع و آزمندی به انتظارش نشسته‌اند. بوسه‌های مکتوب به مقصد نمی‌رسند زیرا به مقصد نارسیده اشباح در میانهٔ راه آنها را
تاریخ
اقتصاد

چشم عام، نگاه خاص: ما گروهی از زنان و از  مخاطبان  عام سینما هستیم که نه نکات فنی و حرفه‌ای بلکه عمدتا محتوا و پیام فیلم‌هایی را که می‌بینم مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهیم و خاص‌تر اینکه فیلم‌هایی که انتخاب می‌کنیم عمدتا در حوزه‌ی زنان است. و با این توضیح نام «چشم‌عام، نگاه خاص» را برای خود برگزیده‌ایم.

نگاهی به فیلم توکای تمشک سیاه

نام فیلم: Blackbird Blackberry

کارگردان: النا ناواریانی  (Elene Naveriani) فیلمساز گرجستانی، محصول مشترک گرجستان و سویس، سال تولید ۲۰۲۴؛ ژانر روان‌شناختی، زبان گرجی، شخصیت اصلی اترو (Etero) با بازیگری اکاترینه چوچانیدزه (Eka Chavleishvili)

درباره‌ی کارگردان: النا ناواریانی، کارگردان فیلم «توکای تمشک سیاه»، فیلمسازی گرجستانی است که آثارش اغلب با نگاهی شاعرانه، زن‌محور و روان‌کاوانه شناخته می‌شوند. او در شهر تفلیس به دنیا آمده و در ژنو سوئیس تحصیل کرده است. ناواریانی در آثارش به زندگی زنان در جامعه‌ای سنتی و مردسالار می‌پردازد و شخصیت‌هایش اغلب زنانی مستقل، تنها و در جست‌وجوی معنا هستند.

ویژگی‌های آثار النا ناواریانی: – تمرکز بر زنان تنها، مستقل و درگیر با هویت شخصی؛ – استفاده از نمادها و طبیعت برای بیان احساسات درونی؛ – روایت‌های آرام، تأمل‌برانگیز و گاه تلخ اما شاعرانه؛- نقد اجتماعی با لحنی نرم و انسانی. در واقع، بسیاری از منتقدان معتقدند که شخصیت «اِتِرو» در فیلم «توکای تمشک سیاه» بازتابی از دغدغه‌های شخصی و هنری خود ناواریانی است، زنی که در سکوت، با جامعه و درون خود درگیر است.

خلاصه داستان:   اِتِرو، زنی ۴۸ ساله، تنها و منزوی است که در روستایی کوچک از گرجستان زندگی می‌کند و مغازه‌ی کوچکی از وسایل بهداشتی دارد. او که هرگز تجربه‌ی رابطه‌ی عاشقانه نداشته، زندگی‌اش را صرف مراقبت از پدر و برادر سنتی‌اش کرده و در جامعه‌ای مردسالار، به زنی خاموش و درون‌گرا تبدیل شده است. اترو که به واسطه‌ی زندگی متفاوتش همواره موضوع غیبت دوستان و اطرافیان خود است، با یک تجربه‌ی نزدیک به مرگ، دچار بیداری وجودی و جنسی می‌شود  و تصمیم می گیرد  بدون ترس از قضاوت دیگران به این امیال بپردازد. در واقع  در پی سقوط از کوه و لمس مرگ، دچار نوعی  بیداری روانی می‌شود. بنابراین روز بعد از این حادثه‌ی هشدار دهنده پس از اینکه مرد توزیع‌کننده‌ی مواد شوینده مثل هر روز وارد مغازه‌اش می‌‌شود، برخورد ساده هر روزه تبدیل به  نقطه‌ عطفی در زندگی اِتِرو می‌شود: او برای نخستین بار با احساسات سرکوب‌شده‌اش روبه‌رو می‌شود، میل به لمس، عشق، و رهایی را تجربه می‌کند. این رابطه‌ی ناگهانی، او را به کشف دوباره‌ی بدن، زنانگی و شوق زندگی سوق می‌دهد. اما این بیداری احساسی، با احساس گناه، ترس از قضاوت جامعه، و درگیری‌های درونی همراه است. فیلم با نگاهی شاعرانه و روان‌کاوانه، سفر درونی زنی را روایت می‌کند که در میانسالی، برای نخستین بار طعم آزادی و عشق را می‌چشد. محور داستان دراصل زندگی زنی تنها است در روستایی کوچک، در مواجهه با احساسات سرکوب شده، کشف دوباره‌ی زنانگی و میل به زندگی  و در عین حال میل او به استقلال و رهایی از هنجارهای جامعه، و بدینوسیله در کنار نکات فراوانی که طرح می‌کند نگاهی انتقادی به جامعه‌ی مردسالار و فشارهای روانی بر زنان و میل آنان به استقلال و رهایی دارد.

ویژگی‌های هنری: فیلم با نماهای شاعرانه از طبیعت و رنگ‌های متغیر، فضای درونی شخصیت را بازتاب می‌دهد. در این فیلم، دو عنصر طبیعی—تمشک و توکای سیاه—نقش‌هایی فراتر از ظاهرشان دارند. آن‌ها به‌عنوان نمادهای روانی و استعاری در مسیر تحول شخصیت اِتِرو عمل می‌کنند.

توکای سیاه (Blackbird): نماد میل به آزادی و رهایی: این پرنده در فرهنگ‌های مختلف، نماد پرواز به‌سوی ناشناخته‌ها و رهایی از قید و بندهاست. در فیلم، توجه اِتِرو به این پرنده، نشانه‌ای از بیداری درونی و میل به شکستن مرزهای تحمیل‌شده است. توکا نر در فصل جفت‌گیری رفتاری تهاجمی دارد و از قلمرو خود دفاع می‌کند. این ویژگی، بازتابی از کشمکش درونی اِتِرو برای حفظ استقلال در برابر ورود مرد به زندگی‌اش است. صدای این پرنده در فیلم، گاه آرامش‌بخش و گاه هشداردهنده است- مثل ندایی از ناخودآگاه زن که او را به درون خودش می‌کشاند.

تمشک (Blackberry): نماد میل، لذت و گناه: تمشک میوه‌ای شیرین اما تیغ‌دار است. در فیلم، خوردن تمشک توسط اِتِرو، استعاره‌ای از تجربه‌ی لذت ممنوعه و مواجهه با احساس گناه پس از آن است.  تمشک در دل طبیعتی خشن و بی‌رحم می‌روید، مثل زنانگی اِتِرو که در جامعه‌ای مردسالار و سرکوبگر، راهی برای شکوفایی پیدا می‌کند. ترکیب این دو نماد، عنوان فیلم را به استعاره‌ای از سفر درونی یک زن تبدیل می‌کند: «توکای سیاه» که در دل بوته‌های «تمشک» پرواز می‌کند، یعنی زنی که در دل رنج، لذت، گناه و میل، به‌دنبال پرواز و رهایی است.

رنگ‌ها و نورپردازی: فیلم «توکای تمشک سیاه» با بهره‌گیری هوشمندانه از رنگ‌ها و نور، نه‌تنها فضای بصری شاعرانه‌ای خلق می‌کند، بلکه احساسات درونی شخصیت اصلی، اِتِرو، را نیز به‌طرز ظریفی بازتاب می‌دهد. در آغاز فیلم، رنگ‌ها سرد، خنثی و خاکستری هستند- بازتابی از زندگی یکنواخت و درون‌گرای اِتِرو. – با ورود مرد توزیع‌کننده و بیدار شدن احساسات اِتِرو، رنگ‌ها به‌تدریج گرم‌تر، زنده‌تر و اشباع‌شده‌تر می‌شوند. که استعاره‌ای از تحول درونی شخصیت و بیداری میل و زندگی است.

نورپردازی طبیعی و شاعرانه: نور در فیلم اغلب طبیعی و ملایم است- مثل نور خورشید در صبح زود یا عصر، که حس آرامش و تأمل را القا می‌کند.  در صحنه‌های احساسی یا بحرانی، نور کمرنگ یا سایه‌دار می‌شود تا تضاد درونی شخصیت را برجسته کند.  استفاده از نور باران و مه در برخی صحنه‌ها، فضای ذهنی مبهم و ناپایدار اِتِرو را تقویت می‌کند. کارگردان  با پس‌زمینه‌ی نقاشی گونه، فضایی مشابه آثار «ادوارد هاپر» و «آکی کائوریسماکی»را خلق کرده است.

رنگ‌های نمادین:  بنفش تیره و ارغوانی در صحنه‌هایی حضور دارند که اِتِرو با میل و گناه درگیر است، که نماد پیچیدگی، زنانگی و دوگانگی احساسند. – سبز و قهوه‌ای طبیعی در صحنه‌های کوهستان و طبیعت، دیده می‌شوند و نشان‌دهنده‌ی پیوند اِتِرو با زمین، تنهایی و ریشه‌هایش هستند. – قرمز و صورتی ملایم: در صحنه‌های عاشقانه یا بیداری جنسی حضور دارند و نماد میل، گرما و زندگی تازه هستند. در صحنه‌ی کلیدی، وقتی اِتِرو برای اولین‌بار با مرد هم‌آغوش می‌شود، پودرهای شوینده روی زمین پخش شده‌اند که رنگ‌های سفید و آبی روشن در کنار بدن‌ها، استعاره‌ای از پاکی، گناه، و بازتعریف زنانگی هستند.

طراحی صحنه در این فیلم، کاملاً در خدمت روایت و شخصیت‌پردازی است: – فضای روستا با خانه‌های ساده، مغازه‌ی کوچک اِتِرو و کوهستان‌های مه‌آلود، حس انزوا و سکوت را القا می‌کند.  – جزئیات بصری مثل قفسه‌های شوینده، ظروف قدیمی، و چیدمان خانه، نشان‌دهنده‌ی زندگی یکنواخت و بی‌تغییر و در عین حال نشانگر نظم و ترتیب اِتِرو هستند. – طبیعت اطراف- بوته‌های تمشک، رودخانه‌ی خروشان، و پرواز توکا- نه‌تنها پس‌زمینه‌ی بصری‌اند، بلکه استعاره‌هایی از میل، خطر، و رهایی هستند. – صحنه‌ی سقوط اِتِرو در دره و تلاشش برای بالا آمدن، به‌صورت استعاری، بازتابی از تلاش او برای خروج از وضعیت سرکوب‌شده‌اش است.

موسیقی: صدای درونی شخصیت: موسیقی فیلم، برخلاف آثار پرزرق‌وبرق، بسیار مینیمال و درون‌گرایانه است: – سکوت‌های طولانی و استفاده‌ی محدود از موسیقی، به تماشاگر اجازه می‌دهد تا با فضای ذهنی اِتِرو هم‌نفس شود. – در لحظات احساسی یا بحرانی، موسیقی با سازهای زهی آرام یا صدای پرنده‌ها و طبیعت جایگزین دیالوگ می‌شود- مثل زمزمه‌ای از ناخودآگاه. – نبود موسیقی در برخی صحنه‌ها، خود به‌نوعی موسیقی سکوت است؛ سکوتی که پر از تنش، ترس یا میل است.

طراحی لباس و نمادهای بصری: طراحی لباس و نمادهای بصری با دقتی شاعرانه و روان‌کاوانه انتخاب شده‌اند تا لایه‌های پنهان شخصیت اِتِرو و فضای ذهنی او را آشکار کنند. طراحی لباس در واقع زبان خاموش شخصیت‌هاست. – لباس‌های ساده، گشاد و بی‌زرق‌وبرق اِتِرو در ابتدای فیلم، بازتابی از انزوا، بی‌تفاوتی به ظاهر، و سرکوب زنانگی اوست. – با پیشرفت داستان و بیدار شدن میل درونی، لباس‌های او کمی رنگ‌دارتر و نرم‌تر می‌شوند- نه به‌صورت آشکار، بلکه در جزئیات مثل بافت پارچه یا رنگ روسری. – لباس مرد توزیع‌کننده نیز ساده و کاربردی است، اما حضور او با رنگ‌های گرم‌تر، تضادی با دنیای سرد اِتِرو ایجاد می‌کند.

نمادهای بصری تکرارشونده: – قفسه‌های مغازه: نماد نظم، تکرار، و زندگی یکنواخت؛ – آینه‌ها: در چند صحنه، اِتِرو خودش را در آینه نگاه می‌کند—اما نه با لذت، بلکه با تردید و بیگانگی.؛ – دست‌ها: نماهای بسته از دست‌های او هنگام لمس تمشک، چای ریختن، یا چنگ زدن به خاک، نشان‌دهنده‌ی میل به لمس، زندگی، و کنترل سرنوشت است. ؛- باران و مه: در لحظات بحرانی، طبیعت با باران و مه، فضای ذهنی مبهم و ناپایدار او را بازتاب می‌دهد. در واقع لباس‌ها و نمادهای بصری در این فیلم، نه‌تنها به زیبایی‌شناسی کمک می‌کنند، بلکه به‌عنوان ابزار روایت روانی و احساسی شخصیت اِتِرو عمل می‌کنند. هر چین لباس، هر رنگ، و هر شیء در صحنه، قطعه‌ای از پازل درونی اوست. فیلم به زیبایی لحظات ساده‌ی زندگی، مثل خوردن شیرینی، قدم زدن در جنگل و لذت بردن از طبیعت را به تصویر می‌کشد و حسی از زندگی واقعی به مخاطب می‌دهد. در واقع این فیلم می‌تواند مرز بین پرده‌ی سینما و مخاطب را از بین ببرد و حسی از دنیای واقعی به مخاطب القا کند.

درون‌مایه‌های فیلم: ۱.اِتِرو، شخصیت اصلی، در میانسالی سفری درونی را آغاز می‌کند تا خود واقعی‌اش را کشف کند؛ سفری که با رهایی از نقش‌های تحمیلی جامعه همراه است. سقوط از دره در ابتدای فیلم، استعاره‌ای از شکستن پوسته‌ی عادت‌ها و آغاز سفری درونی است. اِتِرو پس از این حادثه، با خودِ سرکوب‌شده‌اش روبه‌رو می‌شود. فیلم با نمادهایی چون پرنده‌ی توکا، به میل انسان برای رهایی از قید و بندهای اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد.  تجربه‌ی جسمانی اِتِرو با مردی غریبه، نه صرفاً یک رابطه‌ی عاشقانه، بلکه مواجهه‌ای فلسفی با بدن و مرزهای آن است؛ نوعی بازتعریف از مالکیت بر بدن. این تجربه، او را از نگاه بیرونی و قضاوت‌های جامعه جدا می‌کند و به درون خودش بازمی‌گرداند؛ جایی که می‌تواند بدون ترس، خودش را ببیند و بپذیرد. درعین حال فیلم با ریتمی کند و تأمل‌برانگیز، به گذر زمان، پیری، و حسرت فرصت‌های از دست‌رفته نیز می‌پردازد.

۲.  تنهایی و انزوا: اِتِرو زنی منزوی است که سال‌ها در سکوت و بی‌توجهی زیسته؛ فیلم با ظرافت، درد تنهایی و نیاز به ارتباط انسانی را به تصویر می‌کشد. تنهایی طولانی او نه فقط یک وضعیت اجتماعی، بلکه بستری برای تأمل و مواجهه با زخم‌های روانی‌ست؛ از جمله احساس گناه ناشی از مرگ مادر در کودکی و نقش‌های تحمیلی خانواده و جامعه. فشارهای خانوادگی و جامعه باعث شده است بخش‌هایی از میل و خواسته‌هایش را برای سال ها سرکوب کند. زندگی روزمره‌اش با الگوهای مشخص، مثل رفتن به کافه و مراقبت از طبیعت، نوعی نظم برای حفظ کنترل روانیست.

۳. عشق و میل سرکوب‌شده: رابطه‌ی ناگهانی او با مردی جوان، دریچه‌ای است به احساساتی که سال‌ها سرکوب شده‌اند؛ از اشتیاق گرفته تا ترس و تردید. آزمون مرگ به‌عنوان آینه‌ای برای مرور زندگی، انتخاب‌های گذشته، و ارزیابی خود مطرح می‌شود. تجربه‌ی مرگ باعث فعال شدن میل‌های دفن‌شده، و بازنگری در تعریف فردیت او می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به‌جای صرفاً «زنده ماندن»، «زندگی کردن» را تجربه کند.

۴.  رهایی عاطفی: فیلم نشان می‌دهد که چگونه یک تجربه‌ی عاطفی می‌تواند زنجیرهای ذهنی را بشکند و به باززایی احساسی منجر شود. رابطه‌اش با مورمان، مردی متأهل، نوعی آزمون روانی برای اترو است. با اینکه در این رابطه او بین نیاز به عشق و نزدیکی انسانی  و ترس از وابستگی درگیر می‌شود، اما بخش‌هایی از خود را نیز کشف و بازسازی می‌کند.  و در عین حال پایان رابطه نشان‌دهنده‌ی بلوغ روانی و پذیرش خود، مستقل از حضور دیگریست.  با اینکه در میانه‌ی زندگی، به بازتعریف خود می‌پردازد، اما همچنان استقلال خود را حفظ می‌کند و همچون گذشته خودش را صرفاً با نقش‌های اجتماعی تعریف نمی‌کند (مثل دختر، همسر، یا زن مطلوب). دیالوگ‌هایش منعکس‌کننده‌ی نوعی آگاهیست که با تجربه و زیستن شکل گرفته است.

5. زنانگی و مادرانگی: در دل رابطه‌ی عاشقانه، اِتِرو حس‌هایی چون مراقبت، گرمی و حتی مادری را تجربه می‌کند؛ احساساتی که پیش‌تر از آن محروم بوده است.

۶ .بازتعریف هویت: – اِتِرو در پایان فیلم، دیگر آن زن منزوی و خاموش نیست. او با لبخند، با بدنش، با میلش و با گذشته‌اش آشتی کرده. این بازتعریف هویت زنانه، نتیجه‌ی سفری‌ست که از دل سکوت و درد آغاز شد و به آگاهی و پذیرش رسید. اترو نماد زنیست که به‌رغم فشارهای اجتماعی، راه خودش را انتخاب می‌کند و به  امیال‌، آزادی و استقلال خود احترام می‌گذارد. در واقع ساختارهای اجتماعی، خانوادگی و انتظارات جنسیتی را به چالش می‌کشد. در یکی از صحنه‌های قدرتمند، اترو به زنی که درباره‌ی ازدواج و ظاهرش نظر می‌دهد، پاسخ می‌دهد:  «اگر ازدواج و آلت مردانه خوشبختی می‌آورد، خیلی از زن‌ها باید خوشحال می‌بودند.»   این دیالوگ نمادی از مقاومت فمینیستی آرام و درونی شخصیت اترو است.

۷. نقد کلیشه‌ها: فیلم نشان می‌دهد که میل، زیبایی و شکوفایی روانی محدود به جوانی نیست. اترو با انتخاب‌های شخصی‌اش، مثل تجربه‌ی عشق در میانسالی، در برابر کلیشه‌های مربوط به عشق در جوانی  ایستادگی می‌کند و رهایی واقعی را تجربه می کند.

۸. نقد مردسالاری:  زنان روستا اغلب در قالب گروه‌هایی ظاهر می‌شوند که در کافه یا خانه دور هم جمع می‌شوند و درباره‌ی زندگی دیگران، مخصوصاً اترو، شایعه‌پراکنی می‌کنند. این جمع‌ها نمایانگر فشارهای اجتماعی سنتی هستند. اترو در این جمع‌ها اغلب منزوی و متفاوت است؛ نگاه‌ها، قضاوت‌ها و حرف‌هایشان اغلب بی رحمانه است و به او حس طردشدگی می‌دهند. در عین حال اترو با جسارت تلاش می‌کند همچنان عضوی از این مجامع باقی بماند و در یک صحنه‌ی ورق بازی که به وضوح نادیده گرفته شده با تعریف جسارت‌آمیز یک داستان می‌تواند به جمع باز گردد و حضورش را به جمع بقبولاند.  در عین حال، فیلم ماهرانه نشان می‌دهد که این زنان هم قربانی ساختارهای اجتماعی هستند و رفتارهایشان بیشتر از سر ترس و عادت شکل گرفته است و در باطن به آزادی، استقلال و قدرت اترو غبطه می خورند. با اینکه مردان در فیلم حضور فیزیکی کمتری دارند، اما سایه‌ی سلطه‌ی پدر و برادر اترو همچنان بر زندگی‌اش سنگینی می‌کند.  خاطرات اترو از پدر و برادرش، که او را مجبور به پذیرش نقش‌های سنتی زنانه کرده بودند، نشان‌دهنده‌ی تأثیر مردسالاری است. اما این نگاه و قضاوت همه‌شمول نیست.  مردی که اترو عاشقش می‌شود (مورمان) برخلاف مردان گذشته، رابطه‌ای انسانی‌تر و برابرتر با او برقرار می‌کند گرچه که او نیز متأهل و درگیر ساختارهای خودش است ولی اترو با او رابطه احساسی خوبی برقرار می‌کند و در یک صحنه می‌گوید: «چطور تو بین این همه گرگ…». در عین حال فیلم به‌جای نمایش مستقیم تقابل زن و مرد، بیشتر بر تقابل اترو با انتظارات اجتماعی، چه از سوی زنان و چه از سوی مردان تمرکز دارد که در واقع بازتاب یک نظام فکری و ساختاری است و نه سلیقه‌ها و افکار فردی.

پایان‌بندی فیلم: وقتی اِتِرو متوجه بارداری‌اش می‌شود، با بحرانی هویتی روبه‌رو می‌شود:  از یک سو، سال‌ها برای استقلال، رهایی و آزادی شخصی‌اش جنگیده؛ از سوی دیگر، بارداری ناخواسته می‌تواند نمادی از ورود به مرحله‌ای جدید از زندگی باشد- شاید حتی فرصتی برای تجربه‌ی مادری، که تا پیش از این از آن  محروم بوده است و بابت آن بارها توسط زنان مورد تمسخر قرار گرفته است.  گریه‌ی پایانی او، به‌نظر بسیاری از منتقدان، ترکیبی از شادی، ترس، و سردرگمی‌ست: – شادی از این‌که هنوز بدنش توانایی خلق زندگی دارد، و شاید حس زنده‌بودن را دوباره تجربه می‌کند؛  – ترس از قضاوت جامعه‌ای که همیشه او را به‌خاطر متفاوت‌بودنش طرد کرده است؛  – و سردرگمی از این‌که آیا این بارداری، آزادی‌اش را از او خواهد گرفت یا به آن معنا خواهد بخشید. نکته‌ی ظریف اینکه فیلم در پایان‌بندی‌اش نه قضاوت می‌کند و نه پاسخ قطعی می‌دهد. بلکه تماشاگر را با این پرسش تنها می‌گذارد: آیا آزادی همیشه به معنای تنهایی‌ست؟ یا می‌شود در دل یک انتخاب ناخواسته، معنای تازه‌ای از رهایی پیدا کرد؟

بازخورد جشنواره‌ای: – حضور موفق در لوکارنو و برلیناله، با تمجید از بازی بازیگر اصلی و نگاه شاعرانه کارگردان. – پیش‌بینی‌شده که فیلم در جوایز فیلم اروپا در رده آثار زن‌محور یا فیلم اول نامزد شود.

مقایسه: این فیلم را می‌توان کنار آثاری چون The Piano، Portrait of a Lady on Fire یا Wild قرار داد؛ فیلم‌هایی که زنان را در مسیر بازتعریف هویت و کشف رهایی به تصویر می‌کشند. در عین حال این فیلم بویژه برخی از صحنه‌های آن بسیار یادآور فیلم «کیک محبوب» من بود. در مقایسه‌ی شخصیت‌های اصلی دو فیلم: «اترو» و «مهین» در عین برخی مشابهت‌ها، تفاوت‌های اساسی نیز دیده می‌شود: هر دو زن در سنین بالاتر، با میل و عشق روبه‌رو می‌شوند.  هر دو با فشارهای اجتماعی درباره‌ی سن، جنسیت و نقش زنانه مقابله می‌کنند و  هر دو فیلم با زیبایی بصری و فضاسازی شاعرانه، تجربه‌ی زنانه را به تصویر می‌کشند. با وجود تمام این شباهت‌ها به نظر می‌رسد که «اترو» تنهایی و استقلال را آگاهانه و با اعتماد به نفس انتخاب کرده است در حالیکه تنهایی انتخاب «مهین» نبود و به همین دلیل  برخلاف «اترو» از موضع ضعف  در تقابل با جامعه و اطرافیان خود ظاهر شد. پایان‌بندی فیلم  blackberry Blackberry blackbird  نیز بسیار واقعی‌تر و ملموس‌تر از پایان‌بندی فیلم کیک محبوب من بود. اترو  به صورت عملی به امیالش پرداخت، خودش را پیدا کرد و رهایی واقعی را تجربه کرد، در حالیکه مهین ناکام، عشق و رؤیایش را به خاک سپرد. اشک اترو در پایان فیلم، اشک شوق زندگی و رهایی بود. در حالیکه اشک مهین در پایان فیلم،  اشک تنهایی ، ناکامی و مرگ بود.

تیرماه ۱۴۰۴

چشم‌عام، نگاه خاص

print
مقالات
  • آخرین نبرد یک کمونیست پیر: آرزوی بازگشت به شمال
    در خانه‌ای کوچک و سیمانی در حاشیه گیِمپو، نزدیک منطقه غیرنظامی‌شده کره، پیرمردی ۹۵ ساله آهسته و لرزان بر عصا تکیه می‌دهد تا روی زمین بنشیند. آن هاک‌ساپ، که زمانی جوانی ورزشکار و جودوکار بود، اکنون شبحی از
  • سودمندگرایی: ارزیابی لذت، درد و ارزش زندگی
    مقدمه در دنیای امروز، تصمیم‌گیری‌های اخلاقی و سیاسی اغلب با هدف دستیابی به “بهترین نتیجه” برای “بیشترین تعداد” افراد صورت می‌گیرد. این ایده ریشه‌در فلسفه‌ای قدرتمند به نام سودمندگرایی
  • ایران پس از جنگ موجی از سرکوب به راه انداخته است ۳ سپتامبر
    سازمان عفو بین‌الملل و دیدبان حقوق بشر امروز اعلام کردند که مقامات ایرانی به بهانه‌ی امنیت ملی، پس از درگیری‌های ژوئن ۲۰۲۵ با اسرائیل، سرکوبی هولناک را به راه انداخته‌اند. این بحران عمیق‌تر، ضرورت پیگیری فوری
  • ده متری آفتاب لیلا راعی
    حالا افتاده‌ام در اعماق سد کرج و دارم فرو می‌روم. هیچ‌کس نمی‌داند من اینجا هستم. حالا همه‌جا دنبالم خواهند گشت. کِی دنبالم می‌گردند؟ کی دنبالم می‌گردد؟ کسی هست نگران نبودنم بشود یا قرار است همین‌جا، میان
  • ایران در ۳۰ روز آینده چه انتخابی خواهد داشت؟
    تشدید اختلافات داخلی بر سر خروج از ان.پی.تی یا قطع همکاری کامل با آژانس، می‌تواند موقعیت بین‌المللی ایران را به‌شدت تضعیف کند. ضرورت دارد که تصمیم‌گیران اصلی در تهران، به جای اقدامات شتاب‌زده که تبعات غیرقابل
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0272016
Visit Today : 375
Visit Yesterday : 547