اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

در گزارشی که فایننشال تایمز ۶ ژوئیه ۲۰۲۵ منتشر کرد، فاش شد که شرکت‌های مشاوره‌ی بین‌المللی، سرمایه‌گذاران اسرائیلی، و اندیشکده‌ای تحت مدیریت «تونی بلر» نخست‌وزیر پیشین بریتانیا ، به‌طور مخفیانه در حال بررسی امکان تبدیل ویرانه‌های غزه به مناطق مسکونی و تجاری پرسود بوده‌اند. در این پروژه، «پاک‌سازی قومی» نه یک مانع، بلکه پیش‌شرط اقتصادی تلقی می‌شود.این نوشتار، با تمرکز بر نقش کنسرن‌های فراملیتی، نشان می‌دهد چگونه منطق نئولیبرالیِ توسعه در پیوند با خشونت ساختاریِ اسرائیل، جنگ را به ابزار تصاحب و انباشت سرمایه تبدیل می‌کند.

میانه‌ی یکی از خون‌بارترین دوره های تاریخ خاورمیانه و فلسطین، نوار غزه نه‌تنها به عرصه‌ی کشتار جمعی بدل شده، بلکه به صحنه‌ای برای سوداگری کنسرن‌های چندملیتی نیز تبدیل گشته است. هم‌زمان با قتل‌عام مردم از طریق گرسنگی، قحطی و بمباران بی‌وقفه زیرساخت‌های مدنی از جمله خانه‌ها، مدارس و بیمارستان‌ها، گروه‌هایی از سرمایه‌گذاران اسرائیلی و بین‌المللی مشغول طراحی پروژه‌هایی برای »بازسازی» غزه به‌مثابه منطقه‌ای گردشگری، تجاری و ملکی‌اند — بازسازی‌ای که پیش‌فرض بنیادین آن، حذف فیزیکی یا نادیده‌انگاری کامل ساکنان بومی به‌شمار می‌آید.

در گزارشی که فایننشال تایمز )۶ ژوئیه ۲۰۲۵( منتشر کرد، فاش شد که شرکت‌های مشاوره‌ی بین‌المللی، سرمایه‌گذاران اسرائیلی، و اندیشکده‌ای تحت مدیریت «تونی بلر» نخست‌وزیر پیشین بریتانیا ، به‌طور مخفیانه در حال بررسی امکان تبدیل ویرانه‌های غزه به مناطق مسکونی و تجاری پرسود بوده‌اند. در این پروژه، «پاک‌سازی قومی» نه یک مانع، بلکه پیش‌شرط اقتصادی تلقی می‌شود.این نوشتار، با تمرکز بر نقش کنسرن‌های فراملیتی، نشان می‌دهد چگونه منطق نئولیبرالیِ توسعه در پیوند با خشونت ساختاریِ اسرائیل، جنگ را به ابزار تصاحب و انباشت سرمایه تبدیل می‌کند.

جنگ غزه به‌مثابه فرصت اقتصادی برای شرکت‌های چندملیتی

اگر استعمار کلاسیک با اشغال نظامی، مصادره زمین و سلطه مستقیم سیاسی همراه بود، استعمار متأخر چهره‌ای دیگر با سازوکارهایی پیچیده‌تر یافته است؛ از جمله »بازسازی«، »سرمایه‌گذاری «و »توسعه«. پروژه‌های بازسازی در خاورمیانه و شمال آفریقا طی دهه‌های اخیر، از عراق و افغانستان گرفته تا سوریه و لیبی، در چارچوبی نئولیبرالی و بازارمحور طراحی شده‌اند؛ جایی که پساویرانی، پیش‌شرط توسعه و سودآوری تلقی می‌شود (Klein, 2007; Duffield, 2001).

پروژه موسوم به »بازسازی غزه «نیز از همین منطق پیروی می‌کند. طبق گزارش فایننشال تایمز، اندیشکده‌ی وابسته به تونی بلر، به همراه گروهی از سرمایه‌گذاران اسرائیلی و شرکت مشاوره‌ای چندملیتی Boston Consulting Group (BCG)، در حال طراحی محرمانهٔ طرحی موسوم به  Trump Riviera برای بازسازی غزه بوده‌اند.

این پروژه، که نخستین بار در فوریهٔ ۲۰۲۵ از سوی ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ و در یک کنفرانس خبری مشترک با بنیامین نتانیاهو اعلام شد، شامل احداث اقامتگاه‌های لوکس، برج‌های تجاری، و مناطق آزاد اقتصادی در سواحل غزه است. هدف اعلام‌شده: »تبدیل غزه به قطب جهانی گردشگری و سرمایه‌گذاری«. در طرح موسوم به «Gaza Riviera»، ایالات متحده اعلام کرد که حاضر است کنترل بازسازی غزه را به‌دست گیرد و این منطقه را به مرکزی برای تجارت، گردشگری و توسعه اقتصادی بدل کند. این طرح مدعی است غزه را به یکی از مقاصد اصلی سرمایه‌گذاری و توریسم جهانی بدل می‌سازد.

اما در پس این واژگان فریبنده ، الگویی آشنا پنهان است: تبدیل فاجعه انسانی به فرصت اقتصادی. همان‌گونه که نائومی کلاین در دکترین شوک (۲۰۰۷) تبیین می‌کند، سرمایه‌داری فاجعه در لحظات بحران، جنگ یا بلایای طبیعی، پروژه‌های بازسازی را نه براساس نیازهای مردمی، بلکه بر پایه منطق بازار و بهره‌برداری طراحی می‌کند. از این منظر، زمین‌های »خالی‌شده «از سکنه، تنها زمانی سودآورند که پاک‌سازی قومی و تخلیه جمعیت محلی به‌عنوان پیش‌شرط تحقق سود انجام شده باشد.

پروژه Trump Riviera  و طرح افشاء شده BCG

بر اساس اسناد منتشرشده در  Financial Times و The New Arab، کنسرسیومی متشکل از سرمایه‌گذاران اسرائیلی، اندیشکده تونی بلر، و شرکت مشاوره‌ای BCG، طرحی با عنوان The Great Trust برای آن‌چه »بازسازی« غزه خوانده می‌شود، پی‌ریزی کرده‌اند—عنوانی که در اسناد رسمی با شرح

Gaza Reconstitution, Economic Acceleration and Transformation همراه شده است.

اجزای کلیدی این طرح شامل:

– ساخت اقامتگاه‌های لوکس ساحلی تحت عنوان Trump Riviera،

– توسعه مناطق صنعتی هوشمند مانند Elon Musk Smart Manufacturing Zone،

توکن‌سازی املاک ‏ (Real Estate Tokenization)   (۱) از طریق بلاک‌چین برای جذب سرمایه خارجی،

– ارائه بسته‌های مالی به حدود ۵۰۰٬۰۰۰ (پانصد هزار) فلسطینی  برای ترک داوطلبانه غزه (۹٬۰۰۰ (نه هزار) دلار به‌ازای هر نفر، در مجموع  نزدیک به ۵ میلیارد دلار).

گفته می‌شود که برخی از این اقدامات بدون اطلاع مدیریت ارشد BCG انجام شده و به اخراج دو شریک ارشد این شرکت انجامیده است (FT, 2025). با این حال، شرکت هیچگاه به‌طور رسمی مشارکت مستقیم در این طرح را تکذیب نکرده، بلکه تنها بر «عدم تأیید رسمی» آن تأکید کرده است.

نقش اندیشکده‌ها و سیاستمداران غربی

نقش تونی بلر و مؤسسه تحت رهبری او، موسوم به Tony Blair Institute for Global Change، در این پروژه بحث‌برانگیز است. بنابر گزارش‌ها، برخی کارمندان این مؤسسه در فرآیند نگارش طرح اولیهٔ

«Gaza Economic Blueprint» حضور داشته‌اند. هرچند این مؤسسه هرگونه نقش مستقیم در کوچ اجباری فلسطینیان را رد کرده، اما مشارکت غیررسمی برخی اعضای آن در تماس با کنسرسیوم تایید شده است.

ایده اولیه «Trump Riviera»  از دونالد ترامپ نشأت می‌گیرد که پیش‌تر غزه را به‌عنوان «ریویرای خاورمیانه» توصیف کرده بود. بر این اساس، پروژه بازسازی، نه راه‌حلی برای بحران انسانی، بلکه ابزاری برای تحقق چشم‌انداز نولیبرالی او از صلح اقتصادی از طریق حذف ساکنان غزه تلقی شده است.

پاک‌سازی قومی به مثابه پیش‌شرط بازار

در منطق سرمایه‌داری متأخر، «ویرانی» نه یک امر استثنایی یا ناخواسته، بلکه به‌مثابه لحظه‌ای ضروری در فرایند انباشت سرمایه تلقی می‌شود (Harvey, 2005; Klein, 2007). بر اساس این منطق، پروژه‌هایی نظیر «بازسازی غزه» صرفاً ناظر بر بهبود وضعیت پس از جنگ نیستند، بلکه بخشی از طرحی بزرگ‌تر برای مهندسی جمعیتی، تغییر ساختار مالکیت، و بازآفرینی فضا بر مبنای منافع سرمایه‌اند.

در بسیاری از اسناد مربوط به سرمایه‌گذاری‌های خارجی در سرزمین‌های اشغالی، به‌ویژه اسناد فاش‌شده درباره طرح‌هایی نظیر «Trump Riviera»  یا «Gaza Economic Transformation Plan»، به‌صراحت از «بی‌ثباتی جمعیتی»، «عدم قطعیت در ثبت اسناد مالکیت»، و «ریسک‌های ناشی از حضور گروه‌های شبه‌نظامی یا غیرقابل‌کنترل» به‌عنوان موانع توسعه اقتصادی نام برده می‌شود. (Duffield, 2001; Paris, 2004)

در این چارچوب، حذف فیزیکی یا جغرافیایی مردم بومی – چه از طریق مهاجرت اجباری، چه تبعید یا حتی مرگ – نه صرفاً یک پیامد جنگی، بلکه پیش‌شرط تحقق پروژه‌های نوسازی سرمایه‌دارانه تلقی می‌شود. به بیان روشن‌تر:

تا زمانی که جمعیت بومی در غزه حضور دارد، این منطقه از نگاه کنسرن‌های سرمایه‌گذاری بین‌المللی، بستر مناسبی برای انباشت سرمایه تلقی نمی‌شود.

این منطق را می‌توان در مفهوم «نئولیبرالیسم امنیتی» تحلیل کرد؛ جایی که امنیت نه به معنای امنیت انسانی یا حقوقی، بلکه به‌معنای تضمین سودآوری برای سرمایه تعریف می‌شود(Duffield, 2007).  از همین روست که «امن‌سازی» (securitization) اغلب به‌معنای تهی‌سازی فضا از سوژه‌های مقاومت، و «بازسازی» (reconstruction)  به‌معنای واگذاری زیرساخت‌ها، زمین‌ها و فضاهای شهری به کنسرن‌های چندملیتی است.

نائومی کلاین (۲۰۰۷) در دکترین شوک دقیقاً به این سازوکار اشاره می‌کند: جایی که بحران (جنگ، سونامی، کودتا یا اشغال) فرصتی است برای «بازتنظیم رادیکال ساختار اقتصادی»، بدون حضور و دخالت مردم بومی. او نشان می‌دهد که چگونه برنامه‌های بازسازی، از عراق تا سری‌لانکا، اغلب تحت کنترل شرکت‌های بین‌المللی و در غیاب کامل نهادهای مدنی یا مردمی اجرا شده‌اند.

در مورد غزه نیز، همان‌گونه که در اسناد مربوط به طرح‌هایی مانند The Great Trust  آمده و در بالا، در بخش اجزای کلیدی، تشریح شد، چشم‌اندازهای سرمایه‌گذاری نه‌تنها شامل ساخت‌وسازهای جدید، بلکه مستلزم تغییر بنیادین در ترکیب جمعیتی منطقه هستند. گزارش‌های منتشرشده در The New Arab  و Financial Times  تأکید می‌کنند که یکی از بندهای اصلی این طرح‌ها، تشویق یا تسهیل خروج دست‌کم نیم میلیون فلسطینی از غزه بوده است همراه با وعده‌ی پرداخت‌های نقدی تا سقف ۵ میلیارد دلار.

در واقع، آن‌چه به‌نام «توسعه اقتصادی» تبلیغ می‌شود، در عمل، شکلی از پاک‌سازی قومی با ابزارهای مالی و تکنولوژیک است. توکن‌سازی املاک، تبدیل زمین به دارایی دیجیتال، مناطق آزاد تجاری، و قراردادهای بلاک‌چینی در اینجا تنها ابزارهای نوین یک هدف دیرینه‌اند: حذف مردم از سرزمین‌شان.

تبدیل غزه به پروژه‌ی نوسازی سرمایه‌داری، بدون اخراج یا نابودی جمعیت بومی ممکن نیست. دقیقاً به همین دلیل است که در بسیاری از اسناد سرمایه‌گذاری، به «بی‌ثباتی جمعیتی» و «مشکلات حقوقی مالکیت» به‌عنوان چالش‌هایی برای پروژه‌ی توسعه اشاره می‌شود.

به زبان ساده: تا زمانی که فلسطینی‌ها در غزه زندگی می‌کنند، غزه برای بازار جهانی قابل بهره‌برداری نیست.

بدین‌ترتیب، نسل‌کشی نه صرفاً یک واقعیت فاجعه‌بار انسانی، بلکه یک پیش‌شرط اقتصادی در منطق کنسرن‌های چندملیتی است. «امن‌سازی» به‌معنای تهی‌سازی، و «بازسازی» به‌معنای مصادره و انتقال مالکیت است.

همدستی ساختاری قدرت‌های غربی

این پروژه‌ها بدون حمایت و همدستی دولت‌ها، ممکن نیستند. اندیشکده‌های غربی، دولت‌های مداخله‌گر، و سیاستمداران سابق که اکنون به مؤسسات لابی‌گری پیوسته‌اند، نقش کلیدی در بازتولید این چرخه دارند.

تونی بلر، یکی از چهره‌های اصلی این پروژه، پیش‌تر نماینده ویژه «کمیته چهارجانبه صلح خاورمیانه» بود. او امروز رهبری یکی از اندیشکده‌هایی را بر عهده دارد که در شکل‌دهی این طرح‌ها فعال است. این‌گونه، مرز میان دیپلماسی، جنگ، و تجارت به‌طور کامل محو می‌شود.

واکنش‌های بین‌المللی و نقد حقوقی

واکنش‌های جهانی به این طرح بسیار شدید بوده است. فرانچسکا آلبانیزی، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر فلسطین، در گزارش ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵ خود با عنوان از اقتصاد اشغال تا اقتصاد نسل‌کشی هشدار می‌دهد:

«سودهای حاصل از این طرح‌ها نه‌تنها از اقتصاد اشغال، بلکه اکنون از شرایط نسل‌کُشی در غزه افزایش یافته‌اند.»

آلبانیزی همراه بیش از ۱۷۰ سازمان حقوق بشری از جمله Oxfam و Save the Children، طرح‌های یادشده را تلاش برای نهادینه‌سازی پاک ‌سازی قومی از مسیر ابزارهای اقتصادی دانسته‌اند. سازمان‌های بین‌المللی به‌ویژه به نهاد موسوم به Gaza Humanitarian Foundation (GHF) اعتراض کرده‌اند که به‌رغم نام انسان‌دوستانه‌اش، در واقع پوششی برای جابه‌جایی جمعیتی و نظارت نظامی تلقی شده است. مرگ صدها فلسطینی در صف‌های دریافت کمک این بنیاد، فشارها برای توقف کامل فعالیت آن را افزایش داده است

سخن پایانی

 غزه، استعمار نو و آزمون نهایی وجدان جهانی

آنچه در غزه رخ داده و همچنان ادامه دارد، نه صرفاً یک فاجعه انسانی یا بحران منطقه‌ای، بلکه نشانه‌ای است از تغییری عمیق در منطق نظم جهانی. فاجعه‌ی انسانی، به‌ویژه در ابعاد نسل‌کشی، امروز دیگر واکنش جمعی بین‌المللی را برنمی‌انگیزد، بلکه در پاره‌ای موارد، به ابزاری برای مهندسی اقتصادی، امنیتی و ژئوپولیتیکی بدل شده است.

اسرائیل، در این منطق جدید، صرفاً یک «دولت» نیست؛ بلکه بخشی از زیرساخت امپراتوری سرمایه‌داری جهانی نئولیبرال‌ـ‌امنیتی است. از فناوری‌های کنترل و سرکوب جمعیتی گرفته، تا صادرات تجربیات جنگی، و طراحی طرح‌های «بازسازی» پس از ویرانی – همه و همه نشان می‌دهند که غزه امروز به آزمایشگاه سرمایه‌داری فاجعه‌محور بدل شده است.

اما در دل همه‌ی این فاجعه‌ها، یک پرسش بنیادین با قدرت سر برمی‌آورد؛

چرا اسرائیل، علیرغم ارتکاب جنایات گسترده، همچنان از مصونیت کامل برخوردار است؟

در پاسخ به این پرسش، می‌توان بازگفت و یا تعبیری ساختاری و چندلایه ارائه کرد. روشن است که این پاسخ نه کامل است و نه نهایی، اما تلاشی است برای فهم منطق پیچیده‌ و توأمان سیاسی ـ اقتصادی‌ که در پس این مصونیت قرار دارد:

افول نظم حقوق‌بنیان بین‌المللی

پس از پایان جنگ سرد، به‌ویژه در پی حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، نظم بین‌الملل از یک چارچوب متکی بر حقوق بین‌الملل، حاکمیت دولت‌ها و موازنه‌ی قوا، به سوی نظمی امنیت‌محور و سرمایه‌محور تغییر جهت داد. در این چارچوب جدید، آنچه تعیین‌کننده است نه عدالت یا قواعد حقوقی، بلکه پاسخ به دو پرسش کلیدی‌ست:

چه چیزی بیش‌ترین امنیت را برای متحدان غربی تأمین می‌کند؟

چه چیزی بیش‌ترین سود را برای سرمایه‌ی جهانی به همراه دارد؟

در چنین نظمی، اسرائیل نه یک نیروی بی‌ثبات‌ساز، بلکه «دژ خط مقدم» جهان غرب در غرب آسیا تلقی می‌شود؛ دژی که مأموریتش حفظ ثبات ژئوپولیتیکی برای گردش سرمایه و کنترل بر منابع و مسیرهای انرژی است.

ادغام ساختاری اسرائیل در ژئوپولیتیک سرمایه‌داری جهانی

– اسرائیل دیگر صرفاً یک دولت ملی نیست؛ بلکه به‌مثابه یک بازیگر ساختاری، در زیرساخت‌های امنیتی، تکنولوژیک و دانشی نظام جهانی سرمایه‌داری نئولیبرال ادغام شده است.

– این کشور یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان فناوری‌های امنیتی و سرکوب (Surveillance Tech)  به کشورهای استبدادی آسیا و آفریقاست.

– شرکت‌های نظامی مانند Elbit Systems، Rafael  و NSO Group، از جنگ‌های منطقه‌ای و سرکوب داخلی سودآوری می‌کنند.

– دانشگاه‌ها و اندیشکده‌های اسرائیلی با تولید «دانش امنیتی» و استانداردهای فنی، عملاً بازوی فکری پروژه‌های امنیت‌محور بین‌المللی‌اند.

در چنین شرایطی، انتقاد از اسرائیل به‌طور ضمنی به‌منزله‌ی حمله به شالوده‌ی نظم موجود تلقی می‌شود – نظمی که خود غرب نیز بر آن تکیه دارد.

تبدیل فلسطین به آزمایشگاه سودآور سرمایه‌ی فاجعه

سرزمین فلسطین، به‌ویژه غزه، عملاً به یک آزمایشگاه عملی برای سرمایه‌داری فاجعه‌محور (Disaster Capitalism)  بدل شده است.

– هر حمله نظامی، زمینه‌ساز «بازسازی» و سرمایه‌گذاری‌های پرسود در مناطق «پاک‌سازی‌شده» است.

– جمعیت بومی، مانع تحقق پروژه‌های آزادسازی زمین و تأسیس مناطق ویژه اقتصادی به‌شمار می‌رود؛ در نتیجه، حذف آنان به‌عنوان «اصلاح ساختاری» در اسناد توسعه بازنمایی می‌شود.

همان‌گونه که در عراق پس از ۲۰۰۳، افغانستان پس از ۲۰۰۱ و یوگسلاوی سابق مشاهده شد، کنسرن‌های بین‌المللی از ویرانی به‌عنوان مقدمه‌ی بازسازی سودآور بهره می‌برند.

فروپاشی مقاومت اخلاقی و نهادی در سطح بین‌المللی

مقابله با جنایات اسرائیل مستلزم وجود نهادهایی مؤثر و وجدان اخلاقی جهانی فعال است – چیزی که در وضعیت کنونی به‌شدت آسیب دیده است:

– سازمان‌های بین‌المللی (نظیر سازمان ملل و دیوان کیفری بین‌المللی) در چنبره‌ی فشارهای مالی و سیاسی آمریکا و متحدانش فلج شده‌اند.

– رسانه‌های جریان اصلی، صدای قربانیان را یا سانسور می‌کنند، یا آن را در روایت‌های رسمی بی‌اثر می‌سازند.

– روشنفکران غربی، که روزگاری در برابر امپریالیسم ایستادگی می‌کردند، اکنون یا ساکت شده‌اند یا در

چهارچوب‌های بی‌خطر لیبرال تحلیل می‌کنند.

نتیجه آن است که حتی اگر صدای اعتراض بلند شود، به‌سرعت سرکوب یا خنثی می‌شود.

 ورود به عصر «پسا‌شرم»:  پایان وجدان بین‌المللی

Post-Conscience Global Order

شاید بتوان وضعیت کنونی جهان را «عصر پسا‌شرم» نامید؛ عصری که حتی تظاهر به رعایت اصول اخلاقی یا حقوق بشر نیز کنار گذاشته شده است.

در این عصر، بمباران بیمارستان‌ها، کشتار کودکان، و ایجاد قحطی عامدانه در میان غیرنظامیان، دیگر به‌عنوان فاجعه تلقی نمی‌شوند؛ بلکه به‌عنوان ابزارهایی برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی، و در چارچوب «امنیت ملی» یا «ضرورت دفاعی» توجیه می‌گردند.

تصویر کودک بی‌سر یا مادر سوگوار، نه لرزه بر اندام افکار عمومی می‌اندازد و نه باعث توقف جنگ می‌شود؛ بلکه به سرعت در منطق روایت‌سازی امنیتی جذب می‌گردد. انسانیّت و اخلاق جای خود را به محاسبات سرد قدرت و منافع داده‌اند و جهانی شده است که در آن بی‌رحمی و بی‌تفاوتی، معیار عمل به حساب می‌آید.

این همان لحظهایست که نظم جهانی، نه فقط از عدالت، بلکه از شرم نیز عبور کرده است.

بنابراین در پاسخ به پرسش آغازین باید گفت: مصونیت اسرائیل نه یک تصادف تاریخی، بلکه برآیند منطقی نظم نئولیبرالی مسلط، و ادغام ساختاری آن در شبکه‌ی جهانی قدرت، فناوری، و سرمایه است. تا زمانی که این ساختارهای بنیادین به چالش کشیده نشوند، جنایات اسرائیل نه‌تنها ادامه خواهد یافت، بلکه به الگویی برای مدیریت دیگر بحران‌های ژئوپولیتیکی نیز تبدیل خواهد شد.

اما چه باید کرد؟

در جهانی که صدای ستمدیدگان، یا شنیده نمی‌شود، یا سرکوب می‌گردد، مسئله فقط افشاگری نیست؛ بلکه بازسازی ظرفیت ایستادگی نهادینه‌شده، فکری و جهانی است:

سرانجام، غزه یک هشدار است: هشدار نسبت به جهانی که در آن ویرانی، ابزار انباشت سرمایه است و عدالت، قربانی ضرورت‌های ژئوپولیتیکی می‌شود. اگر امروز نتوان در برابر این منطق ایستاد، فردا دیگر شاید چیزی از مفهوم انسانیت باقی نماند.

نسل‌کشی در غزه، جنایتی عریان علیه انسانیت است؛ اما فراتر از آن، بخشی از یک نظم اقتصادی جهانی است که خشونت را در خدمت بازار به‌کار می‌گیرد. کنسرن‌های فرا ملیتی نه‌تنها از جنگ زیان نمی‌بینند، بلکه در غیاب مردم، فرصت‌های انباشت می‌یابند.

سیاوش قائنی 

دوم مرداد ۱۴۰۴

منابع

– Harvey, D. (2005). A Brief History of Neoliberalism. Oxford University Press.

– Klein, N. (2007). The Shock Doctrine: The Rise of Disaster Capitalism. Metropolitan Books.

– Duffield, M. (2001). Global Governance and the New Wars: The Merging of Development and Security. Zed   Books.

– Duffield, M. (2007). Development, Security and Unending War: Governing the World of Peoples. Polity Press.

– Paris, R. (2004). At War’s End: Building Peace After Civil Conflict. Cambridge University Press.

– Financial Times (6 July 2025). [عنوان گزارش FT درباره BCG و Gaza].

– The New Arab (2025). [عنوان گزارش درباره جمعیتی].

– Francesca Albanese (30 June 2025). گزارش ویژه سازمان ملل.

print
مقالات
  • به سوی آینده…زهره روحی
    در حال حاضر مسئلۀ «غزه» دیگر مسئله‌ای مربوط به جامعۀ فلسطین و متجاوزگری اسرائیل در خاک اعراب نیست. زیرا نه تنها نقد آن، بلکه افشاگری از دستکاری‌ رسانه‌های «مأموریتی ـ اطلاعاتیِ»  اسرائیلی و امریکایی، ـ که
  • کارت سوخته “جبهه اصلاحات ایران”َ! – هلمت احمدیان
    بعد از جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل، نیروهای اپوزیسیون لیبرال و جمهوری‌خواه رژیم، علیرغم شکست چند باره راه‌کارهای رفرمیستی‌شان، تلاش‌های جدیدی را در قالب همایش‌ها و “جبهه”‌سازی‌های جدید در داخل و خارج ایران
  • جنگ ۱۲ روزه سعید سلامی
    خشت اول: سال‌ها پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، آیت‌الله خمینی گفت: «من از سال‌های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه‌ها، در نوشته‌ها، گوشزد کرده‌ام به مسلمین که این یک غدۀ
  • نگاهی به وضعیت رفاه انسان در جهان – پیشرفت‌های شگفت‌انگیز و چالش‌های پابرجا
    مقدمه:از گروه تحقیقاتی «دنیای ما در داده‌ها» (Our World in Data)، که یک گروه پژوهشی مستقر در دانشگاه آکسفورد است و به پیگیری تحولات جهان از طریق داده‌ها می‌پردازد، گزارش‌های پرباری در دست داریم.
  • حکومت اسلامی هسته‌ای و ماشه‌‌ای بر شقیقه – عباس منصوران
    از سال ۱۹۷۰ که  حکومت سلطنتی، به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) که در سال ۱۹۶۸ آغاز شده بود پیوست، ۵۵ سال می‌گذرد. حکومت اسلامی با پشت پا زدن به این پیمان، به هدف دستیابی به سلاح هسته‌ای
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0269518
Visit Today : 525
Visit Yesterday : 0