بوریس کاگارلیتسکی، از برجستهترین جامعهشناسان و نظریهپردازان مارکسیست روسیه، در ۲۵ ژوئیه ۲۰۲۳، به دست پلیس مخفی دولت پوتین بازداشت و به زندانی در فاصلهای حدود هزار کیلومتر از مسکو منتقل شد. این چهره شناختهشده چپگرای روس، که به دلیل مخالفت با جنگ در زندان به سر میبرد، در همانجا به تحلیل و تبیین دیدگاههای خود درباره نظم بینالمللی ادامه میدهد. او در مقالهای که با همکاری آلکسئی ساخنین، فعال تبعیدی ساکن فرانسه، نگاشته است، شکافها و اختلافنظرهای موجود در درون حلقه قدرت را بررسی میکند؛ شکافهایی که ممکن است به تدریج شدت یابند.
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، یک روز پس از انتخاب خود، در مورد جنگ اوکراین امتیازات قابل توجهی به مسکو داد، مانند کنار گذاشتن پیشنهاد ادغام اوکراین در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و به رسمیت شناختن رسمی کریمه به عنوان بخشی از قلمرو روسیه. شش ماه بعد، کرملین ادعاهای ارضی خود را بر پنج منطقه از همسایه خود حفظ کرده و قصد دارد ضمانتهای امنیتی بیشتری را به کیف تحمیل کند. سرسختی روسیه – که اغلب سادهانگارانه به بیپروائی یک مرد، ولادیمیر پوتین، نسبت داده میشود – را میتوان با توجه به بحثهایی در این کشور بهتر درک کرد که در مورد نزدیکی با آمریکا برانگیخته شده است. دو روند در حال ظهورند که در یک نکته همگرا هستند: هیچ عقبنشینی در مورد اوکراین پذیرفته نیست.
این وضعیت عاری از ریشخند نیست: با اِعمال تحریم های گسترده پس از حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، واشنگتن و بروکسل امیدوار بودند که در حلقه قدرت در روسیه گسست ایجاد نمایند. در آن زمان، قطع روابط اقتصادی بین مسکو و جهان غرب غیرقابل تصور بود چون ۳۵ درصد از تجارت خارجی روسیه با اتحادیه اروپا انجام می شد که دوبرابر مبادلات بازرگانی روسیه و چین بود. روسیه جایگاه سومین شریک تجاری بزرگ اتحادیه (۲۹۷ میلیارد دلار)، پس از ایالات متحده (۷۴۷ میلیارد دلار) و چین (۴۶۶ میلیارد دلار) را داشت (۲). در سال ۲۰۱۶، بیش از ۷۰ درصد از سرمایهگذاری مستقیم خارجی روسیه در یک کشور اتحادیه اروپا (به غیر از بهشتهای مالیاتی یا آنهایی که شرکتهای هلدینگ مالی در آن متمرکز است) قرار داشت؛ اگر قبرس، لوکزامبورگ یا هلند را که نقش پایگاه های فرار مالیاتی داشتند، در نظر بگیریم، این رقم حتی بیشتر هم میشود. بریتانیا، آلمان و فرانسه در میان سرمایهگذاران (به استثنای بهشتهای مالیاتی) پیشرو بودند و در سال ۲۰۱۸ نزدیک به ۳۳ میلیارد دلار دارایی در روسیه داشتند (۲). بسیاری از الیگارشها و مقامات ارشد، و همچنین همسران و فرزندانشان، در لندن، پاریس یا نیس زندگی یا تحصیل میکردند.
در آن زمان، اپوزیسیون لیبرال و طرفدار غرب روی شکاف انداختن در درون طبقه حاکم حساب باز کرده بود. در سال ۲۰۲۳، آقای لئونید ولکوف، نزدیکترین همکار الکسی ناوالنی (که در فوریه ۲۰۲۴ در زندان درگذشت)، به همراه چند نماینده دیگر از سازمانهای مخالف سیاستهای کرملین، به آقای جوزپ بورل، رئیس دیپلماسی بروکسل، نامه نوشتند و خواستار لغو تحریم ها علیه برخی از الیگارشهای متنفذی شدند که از حمله به اوکراین حمایت نکرده بودند. آقای ولکوف در این نامه توضیح داده بود: «من این حس را داشتم (…) که با چنین رفتاری، میتوان واکنش زنجیرهای در درون نخبگان روسیه ایجاد کرد و موجب تفرقه و محکومیت علنی جنگ شد» (۳). اما در عمل بهدنبال تردیدی کوتاه، اکثر میلیاردرهای روسی سرمایه خود را به کشورشان بازگرداندند و وفاداری خود نسبت به کرملین را ثابت کردند.
«اکثریت جهانی»
از سال ۲۰۲۲، دو گفتمان برای توجیه حمله به اوکراین در اردوگاه قدرت رایج است. بنابر گفتمان اول، روسیه رودرروی یک «غرب» سلطه گر است که از اوکراین به عنوان ابزاری برای به تسلیم واداشتنش استفاده می کند. عبارت «اکثریت جهانی»، مترادف «جنوب جهانی »، در قلب این روایت قرار دارد. مسکو با استفاده از لفاظی ضد امپریالیستی که رنگ و بوی دوران شوروی را دارد، قصد دارد به این جنگ سمت و سوئی ضد غربی بدهد. این موضع که توسط روشنفکران نزدیک به کرملین – مانند سرگئی کاراگانوف، مدیر شورای سیاست خارجی و دفاعی – تدوین شده است، تا حدی زیاد توسط سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه، تکرار میشود. بدین ترتیب، در متن برنامهای که در سال ۲۰۲۳ در نشریه رسمی وزارت خارجه منتشر شد، لاوروف منافع «اکثریت جهانی که نماینده ۸۵٪ از جمعیت جهان است» را با «سیاست نواستعماری» یک «گروه معدود از کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده» (۴) در تضاد میبیند. باشگاه والدای(club Valdaï)، یک اندیشکده معتبر، نیز نشست های متعددی را به این موضوع با حضور رهبران کشورهای آسیایی و آفریقایی اختصاص داده است.
گفتمان دوم، روسیه را نوعی کشتی نوح حاوی ارزشهای سنتی و مسیحی تمدن اروپایی توصیف میکند که توسط رهبران اروپا و آمریکای شمالی به آن «خیانت» شده است. این نظریه توسط روشنفکران راست افراطی مانند الکساندر دوگین مطرح شده است. او در فوریه ۲۰۲۴ در جریان جلسهای در مسکو که به جهان چندقطبی اختصاص داشت، اظهار داشت: «دو غرب وجود دارد. غرب ”جهانیگرا“ (گلوبالیست)ی نخبگان لیبرال و غرب سنتی، که دلتنگ دوران قدرت مطلق [خود] است (…) و هر جا که بتواند تلاش میکند تا آن را بازگرداند… راه غرب ”جهانیگرا“ نه به پیروزی، بلکه به شکست جمعی آن منجر میشود، در حالیکه رستگاری غرب، فقط با بازگشت به ارزشهای خود (…)، به ریشههای کلاسیک یونانی-رومی و مسیحی آن ممکن است» (۵). این دیدگاه موعودگرایانه دیدگاه آخرالزمانی موعودگرایانه توسط شخصیت هایی تبلیغ می شود که در اطراف کنستانتین مالوئینیوف، ثروتمند متنفذ و مالک شبکه تلویزیونی «تزارگراد» حضور دارند. مالوفئیوف تأمین کننده مالی شبکه وسیعی از اتاق های فکر فوق محافظه کار و دارای پایگاه هایی در دستگاه حکومت است. در سمیناری در مورد «آینده جهان در ۲۰۵۰» که در ۹ و ۱۰ ژوئن ۲۰۲۵ به دعوت او برگزار شد، چهار فرماندار منطقهای، ماریا لووا-بلووا، کمیسر دولتی حقوق کودکان (که همسر او نیز هست) و خود وزیر امور خارجه شرکت کردند. در اوایل سال ۲۰۲۳، آندری بلوسوف، معاون نخستوزیر (و وزیر دفاع فعلی)، اعلام کرد که روسیه میتواند به «جلیقه نجات» نخبگان محافظهکار اروپایی و آمریکایی تبدیل شود (۶).
تا همین اواخر، این دو نظریه به طور مسالمتآمیزی با هم همزیستی داشتند. هر سیاستمدار یا روشنفکر وفادار به کرملین ، آزاد بود که استدلالهای خود را با استفاده از گفتمان «ضد امپریالیستی» یا «محافظهکار مسیحایی» و یا نسبتی از هردو مطرح کند. اما چشمانداز «معامله»( deal ) بین آقای پوتین و آقای ترامپ، این تفاوتهای ظریف را به خطوط گسل تبدیل کرده است.
دوگین، سخنگوی گروه دوم، بر همگرایی ایدهها بین رئیس جمهور روسیه و برخی از ترامپیستها تأکید میکند (۷)، اما برآنست که توافق با واشنگتن بیشتر یک عملگرایی ژئوپلیتیکی است. او با احتیاط، اما قاطعانه، از چین انتقاد میکند. به گفته این نظریهپرداز ملیگرا، «پروژه جاده ابریشم چین و سایر ابتکارات جهانی شی جین پینگ (متکی بر اصل سرنوشت مشترک بشریت) را میتوان نسخه دیگری از جهانیگرایی دانست که دیگر نه آمریکا محور، بلکه چین محور است»(۸). از سوی دیگر، به نظر او توافق با آمریکای آقای ترامپ به روسیه اجازه میدهد تا استقلال بیشتری در چارچوب «نظم جهانی قدرتهای بزرگ» به دست آورد. مهم این است که اتحاد با ایالات متحده که آقایان دوگین و مالوفیف رویای آن را در سر میپرورانند، منجر به دادن هیچ امتیازی در مورد اوکراین نشود. دوگین اصرار دارد: «آقای ترامپ باید درک کند که یا اوکراین مال ما خواهد بود یا دیگر وجود نخواهد داشت. ترامپ با دادن اوکراین به ما (که به چه درد خودش می خورد؟) در عوض میتواند الحاق کانادا و گرینلند را آغاز کند. فکر میکنم ما حتی میتوانیم فلزات کمیاب را هم به او بدهیم» (۹).
با این حال، چشمانداز نزدیکی با ایالات متحده، حتی بدون هیچ گونه مصالحهای در مورد اوکراین، نگرانیهایی را در بین بازرگانان و بوروکراتهای درگیر در همکاری اقتصادی با پکن و سایر کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) ایجاد کرده است. چین که سهم آن قبل از سال ۲۰۲۲، ۱۵ تا ۲۰ درصد از تجارت کالایی روسیه بود، تا سال ۲۰۲۴، ۳۴ درصد از این تجارت کالا (۲۳۶.۳ میلیارد دلار) را به خود اختصاص داد (۱۰). از جمله بخشهای اصلیای که در آن روسیه به شریک چینی روآورده، میتوان به مجتمع نظامی-صنعتی، خودروسازی، لجستیک و مخابرات اشاره کرد. بخشهای انرژی و کشاورزی-غذایی نیز در چارچوب سمتگیری به شرق، پروژههای بزرگی را در دست اجرا دارند. شرکتهای بزرگ روسی، مانند روسنفت (نفت)، گازپروم و روس اتم (انرژی هستهای)، با کمک ونشتورگبانک (VTB)، مواد اولیه پکن را تأمین میکنند. کشورهای بریکس اکنون نیمی از تجارت روسیه را تشکیل میدهند. در عین حال، تجارت با اروپا به یک سوم کاهش یافته است. البته چشمانداز لغو تحریمها و بازگشت احتمالی شرکتهای غربی به بازار روسیه، نگرانی محافل خاصی از نخبگان اقتصادی را برانگیخته است. چندین میلیارد دلار از داراییهای غربی، صاحبان جدیدی در میان تاجرانی یافته است که از وفادارترینها به کرملین هستند (۱۱). دارائیهائی که پس از یک مرحله کنترل موقت توسط آژانس فدرال مدیریت املاک دولتی [Rosimushchestvo] در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت . از اینرو بازشدن غیرمنتظره یخ های روابط با ایالات متحده، موجب ایجاد هراس از بازپس دادن بخشی از این دارایی ها به مالکان پیشین آنها شده است. در پایان ماه مه، پوتین برای کاستن از این هراس در مجمعی از کارفرمایان وعده داد که «دولت اِعمال فشار بر موسسه های روسی را تحمل نخواهد کرد ». رئیس جمهور همچنین خواستار «طرد» مایکروسافت، زوم و سایر سرویسهایی شد که «علیه روسیه عمل میکنند». گفتمانهای ضد امپریالیستی که ریشه عمیقی در فرهنگ روسیه دارند، میتواند ابزاری ایدهآل برای ابراز نگرانیهایی باشد که در واقع ریشه در منافع اقتصادی دارند.
الحاق و زائده غرب
این اختلافات با شدت بیشتری علنی شده است. زاخار پریلِپین، نویسنده و نماینده حزب «روسیه عادل» در پارلمان و متحد دولت، با خشم خطاب به طرفداران نزدیکی به ترامپ گفت: « بر کره زمین دو نفری نمیتوان حکومت کرد. شما خودفروختگان و قاچاقچیان، آمادهاید که در عرض پنج دقیقه تمام ” جنوب جهانی “ را رها کنید، تا کسی دست نوازش به گونهتان بکشد، شما چکمهلیسهای آمریکا هستید!». احساسات مشابهی در میان «وبلاگنویسان نظامی» بانفوذی دیده میشود، که بسیاری از آنها نزدیکی احتمالی با واشنگتن را نه تنها تهدیدی برای حاکمیت کشور، بلکه همچنین تمایلی برای ایجاد یک زائده غرب و تأمینکننده مواد اولیه آن میدانند. در همین راستا، اما با لحنی سردتر، فئودور لوکیانوف، سردبیر مجله «روسیه در مسائل جهانی»( Russia in Global Affairs)، همکاری با کاخ سفید به قیمت کمرنگ کردن روابط با «جهان جنوب » را «اشتباه استراتژیک» مینامد. «اگر روسیه از پیشنهادهای آقای ترامپ استقبال کند و در عین حال از شرکای غیرغربی خود روی برگرداند، این کلیشه را تقویت میکند که برای تأیید شدن از سوی غرب بیش از هر چیز دیگری ارزش قائل است (…) در حالیکه یک پیروزی آشکار [در اوکراین] جایگاه آن را به عنوان یک قدرت در جهان چندقطبی تثبیت خواهد کرد. اگر روسیه نتواند از این لحظه تاریخی بهرهبرداری کند – با افتادن در دام تعهد مجدد به غرب – در معرض خطر از دست دادن دستاوردهای استراتژیک خود قرار میگیرد».
از آغاز جنگ، مقامات روسیه تلاش کردهاند تا هرگونه نشانهای از اختلاف نظر در جامعه و به ویژه در درون طبقه حاکم را پنهان کنند اما پیشنهادات آمریکا این توهم وحدت را از بین برده و احتمال درگیری – فعلاً فقط در حد حرف – بین گرایشهای «طرفدار آمریکا» و «طرفدار چین» را افزایش داده است.