در ابتدا اعتراف میکنم که در مورد حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شخصا تحقیق نکردهام تا بتوانم یک نظر اجتهادی و محققانه ارائه بدهم. در میان موافقان و مخالفان مصدق هم چهره های صاحب نظر و صادقی وجود دارند که نمی توانم به سادگی مقلد یکی از این دو طیف مجتهدان تاریخ شوم.
البته می توان به اعتبار این که یک طرف ماجرا نظام پهلوی و آمریکا بوده اند، جانب طرف مقابل را گرفت اما با توجه به تجربه سالهای اخیر و انفجار اطلاعات و روشنگریها در فضای مجازی، دیگر نمی توان به این کلیشه ها اعتماد کرد.
بنده میخواهم صرف نظر از این که درست و نادرست این ماجرا دقیقا چطور است، به طرفین ماجرا(جریان ملی و اصلاحطلب و جریان پادشاهی مشروطهخواه) یادآور شوم که همه ایرانیان با هر گرایش و سلیقهای گرفتار یک حکمرانی ویرانگر هستند که ایران را به آتش کشیده و کمترین اعتنایی به نصایح و هشدارهای دلسوزان نمیکند و به طرز عجیبی در مسیر خودبراندازی حرکت میکند، تا آنجا که به نظر حقیر نگرانی جدی ای در باب توان و پتانسیل بقا و تداوم آن در آینده نه چندان دور وجود ندارد.
نگرانی اصلی برای لحظه محتوم فروپاشی است و این که تا چه اندازه اپوزیسیون مدنی داخل و خارج، قادر به اتحاد و انسجام و مدیریت عبور از بحران و حرکت به سمت ثبات و شکلگیری نهادهای مدنی و سیاسی ایران جدید است.
تردیدی نیست که همه جناحها و افراد میتوانند در باره رخدادهای تاریخی و سیاسی قبل و بعد از انقلاب ۵۷، تحقیق و تحلیل کنند اما این امر نباید به منازعه و واگرایی ایرانیان با گرایشهای متنوع بیانجامد.
نظام مقدس! گر چه در مدیریت و حکمرانی دچار اسکولهای فراوانی است اما در امر تفرقهافکنی و نفوذ در میان اپوزیسیون خود، مهارتهای بسیاری کسب کرده است.
هر جریان اپوزیسیون داخل و خارج که بر تنور اختلافات و منازعات و حذف و برخوردهای چکشی، بیشتر میدمد و گمان میبرد به تنهایی میتواند اعتماد اکثریت قوی و کارساز جامعه ایران را برای پساجمهوری اسلامی جلب کند، بداند که یا دچار ضعف جدی در تحلیل و واقعگرایی سیاسی است و یا بازی خورده نفوذیهایی اطلاعاتیِ نه چندان اسکول نظام است.
تلگرام نویسنده