سرویس سیاسی حمیدرضا مهدیزاده: وقوع انقلاب سال ۵۷ در ایران را می توان یکی از اصلی ترین حوادث تاریخ معاصر کشورمان پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ به حساب آورد. عده ای از تحلیلگران و کنش گران سیاسی معتقدند که از لحظه سقوط دولت مردمی مصدق و انتشار عکس او در دادگاه نظامی، ثانیه شمار پایان حکومت پادشاهی با انقراض سلسله پهلوی به حرکت افتاد و برخی دیگر نیز مقوله انقلاب را جدای از مبحث کودتا علیه دولت مردمی مصدق ارزیابی می کنند و ارتباط میان این دو واقعه تاریخ ساز با یکدیگر را از اساس رد می کنند. ولی یک نکته میان هر دو اتفاق تاریخی تبدیل به نقطه ثقل وحدتی شده که تمام طرفداران و مخالفان دولت دکتر مصدق و انقلاب سال ۵۷ را به اشتراک مساعی بر سر میز گفت و گو فرامی خواند و آن نقش تاریک ایالات متحده در طراحی و اجرایی کردن کودتا علیه دولتی قانونی و مردمی بود که برخلاف تبلیغات گسترده دولت آمریکا در نمایش دموکراسی آن کشور به مثابه سیلی محکم و دردناک کاخ سفید به صورت ملت ایران و سایر ملت های خواهان داشتن حکومتی مردم سالار، قلمداد می شود. و همین بغض و کینه باعث شد تا تمامی گروه های ملی و مذهبی و حتی سازمان های ایدئولوژیکی چون حزب توده در کنار یکدیگر با آرمان های جداگانه، صف های میلیونی راه پیمایی های علیه محمدرضاشاه پهلوی را بوجود آورند و تا لحظه سقوط کامل آخرین رژیم سلطنتی در ایران از مبارزه علیه وی دست نکشند. از فردای پیروزی انقلاب اما دیگر از آن همبستگی خبری نبود و هر جریانی سهم خود از نقشش در دوران مبارزه را طلب کرد! این عامل مهم در کنار همان کینه قدیمی از کودتای ۲۸ مرداد ظاهرا به نوعی دست به دست یکدیگر دادند تا با اشغال سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ هم روابط تهران با واشنگتن را در تمامی سطوح به مدت بیش از چهل سال قطع کنند و هم در گذر این رویداد دومین دولت قانونی پس از مصدق نیز با عمری کمتر از ۱۰ ماه به کار خود پایان دهد تا جایی که در سالگرد هرساله تسخیرسفارت آمریکا در تهران انگشت اشاره ها روانه شود به سوی دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان و ماجرای استعفای ناگهانی ایشان.
برای روشن شدن تمامی ابعاد این رویداد تاریخی پرهزینه، گفتگویی مفصل داشته ایم با دکتر محمدحسین بنی اسدی عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، داماد مهندس بازرگان، معاون و وزیر مشاور در دولت موقت که میخوانید.
جناب آقای دکتر بنی اسدی برای اولین پرسش، لطفا تصویری اجمالی از فضای سیاسی و اجتماعی ایران پس از انقلاب به ویژه سال ۱۳۵۷ و اتفاقات مربوط به روی کار آمدن دولت موقت مرحوم بازرگان به مخاطبان ما ارائه کنید.
به نام خدا و با تشکر از شما. باید در توضیح پرسش تان عرض کنم که دکتر علی شریعتی در ۳۱ (۲۹) خرداد سال ۱۳۵۶ پس از چهار سال زندان و سکوت، در حالی دنیا را ترک کرد که از خود بمب انقلاب را برای ایران به ارث گذاشته بود، تا با کامل شدن شرایط در اولین فرصت منفجر شود. در همان دوره زمانی این شرایط در حال تکوین و آماده شدن بود.
در ۳۰ اردیبهشت همان سال ۵۶ مرحوم مهندس بازرگان برای دفتر شاهنشاهی نامه ای ارسال کردند با این مضمون که اعلیحضرت در یک مناظره تلویزیونی با وی شرکت کند و در مورد مسائل مملکت به جای مصاحبه های تشریفاتی و تبلیغاتی در یک مصاحبه و مناظره واقعی با ایشان شرکت کند و در آن مباهله ای در مورد حقانیت دو طرف صورت گیرد. گرچه این امر برای شاه که خود را قدرت مطلق کشور و حتی منطقه خاورمیانه تصور می کرد غیر قابل پذیرش بود ولی اقدام مرحوم بازرگان در آن سکوت سنگین استبداد عمل شجاعانه ای بود که آن فضا را شکست.
در حقیقت اقدام بازرگان گامی بود در جهت آماده شدن شرایط. مهندس بازرگان مجددا در همان ماه نامه دیگری را برای شاه تنظیم می کنند و از سران جبهه ملی آقایان کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاهپور بختیار می خواهد که آن را مشترکا و احتمالا با عده دیگری از اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی ایران امضاء کنند. نامه ای که مهندس بازرگان نوشته شده بود با مشکلاتی در جبهه ملی روبرو شد و آقایان آن نامه را در روز ۲۲ خرداد سال ۵۶ با مختصر تغییراتی که در همان ایام مشهور شد به نامه ۳ امضائی بدون امضای مهندس بازرگان منتشر کردند و نسخه ای از آن را برای دربار و شخص شاه فرستادند که در شرایط خفقان آن زمان گام مهم دیگری برای شکست سکوت و تسریع روند انقلاب بود.
با فراگیر شدن شعله انقلاب در ایران مشکلات سیاسی به قدری برای شاه حاد شد که علی رغم میلش ناچار شد در تابستان همان سال امیرعباس هویدا را پس از ۱۳ سال نخست وزیری عزل کرده و به جای وی جمشید آموزگار را منصوب کند. آموزگار طی حدودا یک سال از دوران نخست وزیری اش سعی کرد تا اوضاع کشور را به هر ترتیبی که شده آرام نگه دارد ولی با ناکامی استعفا داد. این گام دیگری در آماده شدن شرایط جامعه برای انقلاب بود. پس از استعفای او شاه مسئولیت نخست وزیری را در شهریور ماه ۱۳۵۷ به شریف امامی داد. شریف امامی فضای باز سیاسی در ایران را اعلام کرد و همچنین مبنای تاریخ ایران از شاهنشاهی که به دستور شاه بر قرار شده ولی مورد اعتراض و نفرت ملت بود را به سال هجرت پیامبر اکرم(ص) که همین تاریخ هجری شمسی است بازگرداند. این ها نیز گام های دیگری بود که شرایط را برای انقلاب آماده تر می ساخت. ولی با تمام این اقدامات، شریف امامی نیز بیشتر از ۲ ماه و نیم دوام نیاورد.
روی کار آمدن غلامرضا ازهاری که یک ژنرال ارتشی بود بر وخامت اوضاع سیاسی رژیم پهلوی افزود چراکه یادآور کودتای ارتشیان علیه مردم و دولت قانونی دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ بود. بنابراین ازهاری نیز بیش از ۲ ماه نتوانست نخست وزیر باشد و شاه برای دومین بار در ۲۶ دی ماه سال ۵۷ مجبور به ترک مملکت شد و شاهپور بختیار به نخست وزیری رسید. این ها همه گام های متوالی ای بودند که شرایط را برای انفجار بمب ساعتی انقلاب آماده تر می ساخت. با ورود رهبر انقلاب از فرانسه به تهران در روز ۱۲ بهمن عملا دولت بختیار نیز پس از کمتر از یک ماه ساقط شده به حساب می آمد و این اتفاق هیچ معنایی نداشت جز پایان نظام شاهنشاهی در ایران. در ۱۵ بهمن، مرحوم بازرگان نخست وزیر شدند و در ۲۲ بهمن نیز انقلاب پیروز شد و بختیار مخفی و سپس از ایران متواری گشت.
پرسش شما علاوه بر جنبه سیاسی آن به اقتصاد هم مربوط می شود. در بسیاری از کشورها انقلاب زمانی اتفاق می افتد که مردم با پدیده فقر گسترده روبرو هستند و در اعتراض به این فقر به خیابان آمده و علیه نظام حکومتی انقلاب می کنند، در حالی که ایران وضعیتی معکوس داشت. در برنامه پنجم توسعه کشور که دوره آن سالهای ۵۲ تا ۵۶ را دربرمی گرفت درآمد فروش نفت ایران ناگهان چند برابر شد. در تجدید نظری که برای برنامه پنجم صورت گرفت، حجم اعتبارات سرمایه گذاری در کشور ۸۰۰ درصد افزایش پیدا کرد به دلیل سرریز شدن دلارهای نفتی به خزانه.
همین امر نکته مهم و شاید بی سابقه ای باشد. رشد درآمد سرانه به طور متوسط بیش از ۶۰ درصد در سال افزایش یافت. پس انداز مردم حدود ۴۰۰ درصد رشد داشت و به تبع آن واردات کالاها نیز در پی رفاه نسبی ایجاد شده به ویژه برای طبقه متوسط بیش از ۳۰۰ درصد افزایش پیدا کرد. نگاه به این متغییرها نشان می دهد که یک جهش اقتصادی بی سابقه در این دوره و حتی تاریخ معاصر ایران در طول برنامه پنجم توسعه رژیم شاه اتفاق افتاده است. درآمد بالا در شهرها و نیاز کارخانه ها به نیروی کار موجی از مهاجرت روستانشینان را به مراکز استان های کشور بالاخص تهران به راه انداخت و این جا بود که نیاز به مسکن تبدیل به اولویت اصلی کشور شد و بساز و بفروشی هم کسب و کاری پرسود بود. کمبود مسکن ناشی از افزایش تورم بی سابقه، مقدمه شورش های اواخر سال ۵۶ و اوایل ۵۷ شد که انعکاسش در مطبوعات کشور به تندتر شدن روند انقلاب کمک بسزایی کرد. نکته مهم در سال پایان برنامه پنجم است که یک مرتبه درآمد نفت به شدت کاهش پیدا کرد و مملکت که با بریز و به پاش غیرقابل تصور از سوی حکومت و طبقه ثروتمند و حتی متوسط روبرو شده بود در شوکی عمیق فرو رفت! همین امر پایه گذار اعتصابات کارگری وسیع در کشور طی سالهای ۵۷-۵۶ است که ثبات سیاسی رژیم را با تعویض مداوم نخست وزیران کاملا برهم زد.
در مورد بحران سیاسی ذکر یک نکته دیگر نیز حائز اهمیت است. شاه از سال ۵۴ متوجه بحران مشروعیت نظام سلطنتی شده بود و به همین جهت اقدام به تاسیس حزب رستاخیز کرد. من از شخص موثقی شنیدم که در همان ایام شاه به فردوست گفته بود: حسین (فردوست) این آخرین چاره ماست. جمله شاه در همان سخنرانی افتتاحیه مبنی بر این که هرکس نمی خواهد با رستاخیز کنار بیایید پاسپورتش را بگیرد و برود، در واقع مقدمه ای برای مهاجرت اساتید دانشگاه ها، دانشجویان و نخبگان به خارج به ویژه سکونت در کشورهای غربی شد. جرقه راه اندازی و تشدید فعالیت انجمن ها و تشکل های سیاسی و دانشجویی خارج از کشور را در واقع خود شاه علیه رژیم پهلوی زد. با پافشاری مخالفان سیاسی شاه در خارج از کشور بر روی مسئله حقوق بشر در گفت و گو با رسانه های غربی و میتینگ های سیاسی، کارتر هم که دل خوشی از شاه نداشت به جهت حمایت های مالی او از نیکسون جمهوری خواه در رقابت با دموکرات ها، محمدرضا را در مسئله حقوق بشر تحت فشار گذاشت که نهایتا به اعلام فضای باز سیاسی توسط شریف امامی در شهریور ۵۷ منجر شد که البته دیر شده بود و در آبان ۵۷ هم که شاه گفت پیام انقلاب شما مردم را شنیدم نیز تمام کننده کار نظام پهلوی در ایران بود. البته مهاجرت رهبر انقلاب از نجف به پاریس و در کانون توجهات رسانه ای جهان قرار گرفتن ایشان هم عامل مهم دیگری شد برای پیروزی انقلاب در ایران.
مهندس بازرگان در مهر ماه ۵۷ که آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو حضور داشتند به فرانسه سفر کرد و در دیدار با رهبر انقلاب نظراتش را برای روی کار آمدن رژیم سیاسی پس از پهلوی بیان کرد. بازرگان معتقد به حرکت گام به گام و سنگر به سنگر بود بر این مبنا که از انتخابات آزاد شروع می شد سپس شورای انتقالی و در نهایت تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید از نظام شاهنشاهی به جمهوری را در بر می گرفت. این ایده مورد موافقت رهبر انقلاب قرار نگرفت و ایشان استدلال شان این بود که این حرکت گام به گام به سرد شدن حرکت انقلابی مردم می انجامد و فرصت لازم را در اختیار بازماندگان رژیم پهلوی برای بازسازی مجدد خود در مخالفت با روحیه انقلابی ملت فراهم می کند. البته رهبر انقلاب از مهندس بازرگان خواستند افراد کاردان و لایقی که قدرت اداره دولت جدید را دارند به ایشان معرفی کنند و مهندس بازرگان هم فهرستی از میان روشنفکران دینی و روحانیون آنروزگار ایران را تهیه کرده و به رهبر انقلاب ارائه می کنند. مهندس بازرگان پس از پایان دیدار با رهبر انقلاب در پاریس سفری به انگلستان کرد و نهایتا به تهران بازگشت. البته بسیاری از دوستان ما در نوفل لوشاتو از جمله مرحوم دکتر یزدی توقع داشتند که مرحوم بازرگان در همان فرانسه و در ملاقات با رهبر انقلاب اعلام موضع در حمایت از انقلاب ملت داشته باشند ولی مهندس بازرگان اعلام موضع را منوط به گفتگو با اعضای نهضت آزادی حاضر در ایران پس از بازگشت به تهران می کنند. شاید هم دلیل این عدم موضع گیری به علت ناراضی بودن مهندس بازرگان از عدم پذیرش پیشنهادشان توسط امام بازمی گردید، چراکه مهندس بازرگان خواهان یک دوره انتقالی از پهلوی به جمهوری بودند که با اتخاذ سیاست سنگر به سنگر قابلیت کنترل بیشتری داشت. ولی رهبر انقلاب نیز معتقد بودند باید هرچه سریعتر رژیم سلطنتی در کشور از بین برود. پس از بازگشت به تهران مهندس بازرگان، مرحوم آیت الله طالقانی و دکتر سحابی مردم را به راهپیمایی تاسوعا و عاشورا فرا خواندند و در حقیقت تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا، فتح خیابان های تهران و بسیاری از کلانشهرها توسط مردم بود و عملا ضربه نهایی به پیکر رژیم شاه را وارد کرد. با ورود رهبر انقلاب در روز ۱۲ بهمن به تهران ظرف ۳ روز با پیشنهاد مرحوم آیت الله شهید مطهری به شورای انقلاب، مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر مورد تصویب قرار می گیرد و تا آن جا که بنده اطلاع دارم تمامی اعضای شورای انقلاب به غیر از یک نفر! موافقت خود را با نخست وزیری مرحوم مهندس بازرگان اعلام می کنند. رهبر انقلاب هم پیشنهاد شهید مطهری را می پذیرند و در جلسه ای که مهندس بازرگان حضور داشتند از ایشان می خواهند که نخست وزیری را قبول کنند. مهندس بازرگان می گوید من باید فکر کنم حداقل یک شب وقت می خواهم و در برابر اصرار حاضران می گویند حتی امام حسین(ع) هم قبل از عاشورا یک شب از عمر سعد مهلت گرفت! عمدتا دوستان ما در نهضت آزادی اصرار بر پذیرش سریع نخست وزیری مهندس بازرگان داشتند ولی آیت الله طالقانی برخلاف بقیه موافق نبودند. آیت الله طالقانی به مهندس بازرگان می گوید شما از روحیه روحانیت اطلاع کافی نداری و نمی توانی خود را با آنها هماهنگ کنی. به هرحال با فشار اکثریت مهندس بازرگان نخست وزیری را پذیرفت و در روز ۱۵ بهمن ماه سال ۵۷ همان جلسه تاریخی و به یاد ماندنی در مدرسه علوی با حضور رهبر انقلاب، مهندس بازرگان، دکتر یزدی و هاشمی رفسنجانی در حضور خبرنگاران بین المللی و داخلی کثیری برگزار شد و متن حکم امام برای نخست وزیری مرحوم بازرگان قرائت شد که آن را آقای دکتر یزدی به انگلیسی و آقای دکتر غلام عباس توسلی به فرانسه ترجمه کردند.
بازرگان در ابتدا سیستم از هم پاشیده اداری کشور برای حضور وزرا، معاونان و کارمندان در وزارت خانه ها و ادارات را سروسامان داد. سپس رفراندوم جمهوری اسلامی را در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین سال ۵۸ برگزار کرد که حدود ۹۷ درصد ایرانیان داخل و خارج از کشور به آن آری گفتند. ولی اختلاف در تشکیل مجلس موسسان نمایان شد.
مهندس بازرگان خواهان انتخاب نمایندگان کلیه اقشار و اقوام سراسر کشور که بالغ بر بیش از ۳۰۰ نفر می گردید برای مجلس موسسان تدوین قانون اساسی شدند ولی رهبر انقلاب معتقد بودند که حضور این تعداد از نمایندگان و فراهم کردن امکانات برای حضورشان در تهران جهت شرکت در مجلس موسسان زمان بر است و ارکان انقلاب به جهت مصون ماندن از خطرات احتمالی باید هرچه سریعتر شکل بگیرند. با وساطت مرحوم طالقانی با تشکیل مجلسی بسیار کوچک تر که بعدا مجلس خبرگان نامیده شد و دارای حدودا ۷۰ نفر نماینده بود مساله فیصله یافت. پیش نویس قانون اساسی بوسیله دولت موقت تهیه شد. این پیش نویس با مشارکت گروهی از متبحرترین حقوق دانان و زیر نظر مرحوم دکتر سحابی که وزیر مشاور در طرح های انقلاب بودند تدوین گردید. این پیش نویس مبتنی بر ارزشها و اصول اسلامی و دموکراتیک تهیه شده بود. پیش نویس به تصویب هیئت دولت و شورای انقلاب و حتی رهبر انقلاب رسید. ولی مجلس خبرگان آن پیش نویس جامع را نپذیرفت و آن را کنار گذاشت و اصولی مانند اصل پنجم را وارد قانون اساسی فعلی کشور کرد. مرحوم آیت الله منتظری که رئیس مجلس خبرگان بودند گفته بودند که حضورشان در این مجلس برای تصویب همین اصل ۵، “ولایت فقیه” در قانون اساسی ایران بوده است!
به هر حال هنوز کار تصویب قانون اساسی به پایان نرسیده بود که دانشجویان خط امام وارد سفارت آمریکا در تهران شدند و آن را اشغال کردند. صبح روز ۱۴ آبان اعلامیه ای به نام سپاه پاسداران و ظاهرا با امضای فرمانده سپاه مرحوم حجت الاسلام لاهوتی از رادیو پخش شد که با پشتیبانی و تائید کامل اشغال سفارت و گروگانگیری، دولت موقت را به شدت مورد حمله قرار داده بود. مرحوم مهندس بازگان در اعتراض به این دخالت و عمل گروگانگیری که آن را بر خلاف تعهدات قانونی بین المللی می دانست نهایتا در ۱۴ آبان ۵۸ یک روز پس از ۱۳ آبان که دانشجویان سفارت را اشغال کرده بودند استعفا داد و کار دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان در ایران کمتر از ۱۰ ماه به پایان رسید. این توضیح خلاصه ای از پرسش جنابعالی بود در خصوص تحولات انقلاب و روی کار آمدن دولت موقت پس از وقوع انقلاب در کشوراز دیدگاه بنده.
در توضیحات شما از واکاوی عوامل وقوع انقلاب در ایران به نظرم نکته ای هست و آن نپرداختن به نقش منفی دول استعماری به ویژه آمریکا در اذهان ملت ایران است. به ویژه ساقط شدن دولت قانونی دکتر مصدق با کودتایی که طراحی اصلی آن در سی ای ای و ام آی سیکس صورت گرفت. به خاک و خون کشیدن دانشجویان مخالف حضور نیکسون در تهران، تصویب کاپیتولاسیون، حضور ژنرال هویزر و… در واقع حکم یک سیلی محکم از سوی دولت های غربی مدعی دمکراسی بر صورت ملت ایران بود با حمایت از شاهی مستبد و دیکتاتور! آیا شما چنین نقشی را باور ندارید؟
بنده نیز مانند شما معتقد به نقش منفی دولت آمریکا در اذهان ملت ایران هستم و لازم است که یادآوری کنم اعضای نهضت آزادی معتقدبه راه و روش دولت قانونی دکتر مصدق بوده و هستند و ما نیز مانند تمام ملت ایران نقش استعماری دولت آمریکا را باور داشته و با آن مبارزه کرده و می کنیم. باور داریم که دوگانگی رفتار آمریکایی ها در به نمایش گذاشتن دمکراسی کشورشان به ملت های جهان و حمایت آنها از کودتاچیان و دیکتاتورها شدیدا محکوم است. بنده نیز مانند شما معتقدم که این عامل نیز یکی از عوامل وقوع انقلاب در ایران به حساب می آید. پس از کشته شدن دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران در ۱۶ آذرماه سال ۳۲ توسط رژیم شاه، این روز به نام روز دانشجو خوانده شد. شهید دکتر چمران که از اعضای اولیه نهضت آزادی و از موسسین آن در خارج از کشور بود و خودشان در آن زمان از دانشجویان دانشکده فنی بودند و در صحنه اعتراض حضور داشتند گزارش مبسوطی از آن حمله را تدوین کردند که سال ها قبل از انقلاب منتشر شد و برای مردم آگاهی بخش بود که سروصدای زیادی هم به پا کرد. و نیز با شما موافقم که هدف اصلی آمریکا برای اعزام هویزر به ایران ممانعت از سقوط رژیم پهلوی بود، هرچند که وقتی طوفان سهمگین خشم ملت ایران را دید هویزر ناچار شد سران ارتش را آرام نگاه دارد چراکه خود شاه هم دیگر اراده و توان لازم برای ادامه کار به دلیل بالا گرفتن بیماری اش را نداشت. ولی آنچه که به دولت موقت مربوط می شود این است که مرحوم مهندس بازرگان صریحا به بنده که وزیر مشاور در امور اجرایی دولت بودم گفتند که آمریکایی ها در آن ۹ ماه فعالیت دولت موقت حداقل برای حفظ ظاهر هم که شده سعی کردند تا در امور داخلی دولت و ملت ایران دخالت نکنند و شاید بشود این امر را اتخاذ یک سیاست استراتژیک از سوی واشنگتن در قبال دولت جدید ایران انقلابی به حساب آورد. نه این که واقعا از عملکرد منفی خود در گذشته تاریخی ملت ایران پشیمان شده باشند و عذرخواهی کنند به ویژه از نقش سیاه طراحی کودتای ۲۸ مرداد.
شما در گفتگوی تلفنی با بنده از کارشکنی های اکثریت گروه های سیاسی آن روزگار ایران، رادیو و تلویزیون و دانشجویان خط امام علیه دولت موقت گفتید. اسناد تاریخی نشان می دهد که امام در اواخر بهمن سال ۵۷ همانطور که در پاریس وعده داده بودند از تهران خارج شده و به قم رفتند. همچنین اکثر سیاستمدارانی که از نامداران انقلاب هستند و الان نیز در قید حیاتند می گویند این مرحوم مهندس بازرگان بود که برای امام نامه نوشت که برای رتق و فتق امور به تهران بیایند! صداوسیما هم که دربست در اختیار آقای صادق قطب زاده بود که اصالت سیاسی اش به جبهه ملی باز می گردد و از اعضای نهضت آزادی بودند. یکی دیگر از مخالفان مطرح دولت موقت و چهره تاثیرگذار آن روز سیاسی کشور آقای ابوالحسن بنی صدر هستند که از سران جبهه ملی و نفر تاثیرگذار شورای انقلاب بودند آیا اشاره شما به خط امام به نوعی عبور هوشمندانه از درگیری میان جبهه ملی و نهضت آزادی که ریشه ای قدیمی هم داشت، به حساب نمی آید؟
پرسش های متعددی را مطرح کردید و باید به جزء جزء آن بپردازیم. قبلا هم عرض کردم که مرحوم مهندس بازرگان حاضر به پذیرش پست نخست وزیری نبودند و با اصرار اعضای شورای انقلاب آن را پذیرفتند. پس در نظر باید داشته باشیم که ریاست دولت موقت را خودشان نمی خواستند. در مورد درخواست بازرگان از امام برای بازگشت به تهران، اولا رهبر انقلاب در قم دچار عارضه قلبی شدند و آقایان اطباء خواهان مراجعت ایشان به تهران برای معالجه شدند و ثانیا این عارضه پس از استعفای دولت موقت بود. مهندس بازرگان در اردیبهشت ۵۸ نامه مفصلی برای رهبر انقلاب نوشتند که ادامه کار نخست وزیری به ترتیبی که بود برایشان مقدور نیست و خواهان اصلاح رویه خبری صداوسیما شدند، ولی آیت الله خمینی همچنان خواهان ادامه کار دولت بودند. نیت مرحوم بازرگان این بود که امام اوضاع را کنترل کنند چرا که چپ های تندرو که خود را پیرو خط امام می خواندند عملا دولت را فلج کرده بودند. شما باید بدانید که گروه های چپ و اعضای حزب توده بعضی وزارت خانه ها را اشغال کرده بودند و عملا برخی از وزرای دولت به سختی می توانستند در محل کار خود حاضر شوند، بنابراین درخواست مرحوم بازرگان از امام به این معنا نبود که ریاست هیئت دولت را عهده دار شوند. در مورد آقای قطب زاده با شما تا حدودی موافقم که ایشان از اعضای نهضت آزادی به شمار می آمدند. شاید این انتقاد امروز از سوی بعضی به مرحوم بازرگان وارد باشد که چرا حکم ورود به دولت را برای مرحوم قطب زاده صادر نکردند کما این که طبق اطلاع، امروز هم رئیس صداوسیما در جلسات دولت شرکت می کند. و اگر مرحوم بازرگان آن حکم را برای قطب زاده زده بودند شاید انقلاب به این شکل پیش نمی رفت و قطب زاده نیز به آن سرنوشت دچار نمی شد! البته من از مهندس بازرگان درخواست کردم که آقای قطب زاده در جلسات هیئت دولت شرکت کنند، ولی استدلال ایشان این بود که صداوسیما زیرمجموعه وزارت ارشاد است و نمی شود هم وزیر ارشاد آقای دکتر میناچی و هم رئیس صداوسیما همزمان در جلسات دولت شرکت کنند. قطب زاده انسان فوق العاده احساساتی و عاطفی بود و حتی به خاطرم هست در همان جلسه قرائت حکم مرحوم بازرگان در مدرسه علوی توقع داشت که خودش به عنوان مترجم فرانسه کنار مرحوم یزدی به ترجمه بپردازد و هنگامی که دید با آن مخالفت شده با عصبانیت از سالن خارج شد. در مورد ریاست وی بر صداوسیما هم باید عرض کنم روز ۲۲ بهمن بنده، دکتر یزدی، مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی و قطب زاده در حیاط مدرسه رفاه بودیم پیشنهاد دادم به صداوسیما برویم و پیام پیروزی انقلاب داده شود. دکتر یزدی قبول نکرد با ما بیاید. مرحوم موسوی اردبیلی و آقای قطب زاده و آقائی به نام میوه چی و یک نفر دیگر به ساختمان تلویزیون در خیابان جام جم رفتیم. آقای احمد رضایی که پدر مجاهدین خلق بودند قبل از رسیدن ما به تلویزیون بیانیه پیروزی انقلاب را از طرف مجاهدین خلق قرائت کرده بود. وقتی ما رسیدیم از طرف دولت موقت مرحوم موسوی اردبیلی پیام دادند و صحبت کردند وپس از آن قرار شد بازگردیم. ولی آقای قطب زاده همانجا ماند و برنگشت. ظاهرا بعد از چند روز از طرف مرحوم بازرگان حکم ریاست بر صداوسیما را هم دریافت کرده بود. قطب زاده با رضا قطبی رئیس صداوسیما در زمان شاه از دوران دبیرستان هم مدرسه ای بود و آشنائی و شاید دوستی هم داشتند. احتملا همین امر هم انگیزه ای بود که در جام جم بماند!
درباره این که پرسیدید بسیاری از رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی با دولت موقت مخالفت می کردند هم باید بگویم شاید از سوی آن ها انتقاداتی مطرح بوده یا اختلافاتی داشته اند. ولی واقعیت این است که مهندس بازرگان به مشارکت سایر گروه ها در دولت اعتقاد داشت. از نهضت آزادی فقط ۵ یا ۶ نفر در هیئت دولت بودند و بقیه از جبهه ملی، جاما و انجمن های اسلامی و همکاران دولت دکتر مصدق بودند و از این جهت نباید اختلافی می بود. مرحوم بازرگان نمی خواست دولتی حزبی تشکیل شود حتی نظر امام این بود که در تشکیل دولت موقت وابستگی حزبی مبنای انتخاب نباشد.
در مورد اختلافات میان نهضت آزادی و جبهه ملی نیز باید عرض کنم که از نگاه مرحوم بازرگان اعضای نهضت می بایست معتقد به سه اصل ایرانی بودن، مسلمان بودن و مصدقی بودن باشند. بنابراین تمامی سران نهضت آزادی از مدافعان پروپا قرص دکتر مصدق بودند و همه ملت ایران هم سخنرانی تاریخی آیت الله طالقانی در سالگرد درگذشت دکتر مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۵۸ را در دفاع از آن مرد بزرگ شنیده اند. ما انشعاب نکردیم از جبهه ملی! اصلا جبهه ملی حزب نبود. جبهه ملی جبهه متشکل از احزاب ملی گرا و یا معتقد به اسلام بود که نهضت آزادی هم یکی از آنها بود و رابطه مرحوم دکتر مصدق با نهضت و مرحوم بازرگان و آیت الله طالقانی همواره خوب و محکم بود.
بنابراین در یک کلام باید عرض کنم که خیر. فرافکنی در کار نیست، با تحریکات گروه های مارکسیستی و حزب توده و چپ و تندرو اسلامی و سایر احزاب آن روز کشور از جمله خط امامی ها، ملی گرایان، توده ای ها، فدائیان خلق و مجاهدین خلق در کار دولت موقت کارشکنی های بسیاری انجام دادند و مانع از ادامه کار مهندس بازرگان می شدند!
برسیم به ماجرای اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام چرا دولت موقت آنقدر زود واکنش داد و تنها یک روز پس از ورود آنها به سفارت استعفا داد؟ آیا قبول ندارید که احساسات ضد آمریکایی آن زمان پدران مان که شامل نسل شما است باعث شده بود که اکثریت ملت از کودتای دوم آمریکا علیه انقلاب مردم ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد واهمه داشته باشند؟ آیا این حق را نباید به دانشجویان خط امام داد که می ترسیدند از تکرار کودتایی مشابه کودتا علیه دولت مردمی و انقلابی دکتر آلنده در نیکاراگوئه؟
زمینه کودتا برای هیچ دولتی از جمله آمریکا وجود نداشت! ولی احساسات ضد آمریکایی میان جوانان انقلابی چپ یا تندرو مانند پدر شما که در ساواک شکنجه هم شده بودند وجود داشت و ما نیز در دولت موقت زمانی که آمریکایی ها شاه را به قصد درمان وارد خاک ایالات متحده کردند معترض بودیم. ملت ایران هم از آن اقدام عصبی و ناراحت بود. برای شما نامه ای را ارسال می کنم که در آن زمان مهندس بازرگان برای شخص شاه نوشت. در آن نامه مهندس بازرگان به شاه تاکید می کند که موقعیت امروز ایران به نحوی است که امکان بازگشت مجدد رژیم پهلوی وجود ندارد! این را زمانی مرحوم بازرگان می نویسد که کشور نه ارتش منظمی دارد، نه سپاه یک نیروی نظامی اینچنینی است و نه ژاندارمری قدرت زیادی برای حفظ مرزها دارد. پس بازرگان توان نظامی ایران پس از انقلاب را به شاه گوشزد نکرد، بلکه از اراده ملت ایران برای عبور از پهلوی گفت. در آن نامه بازرگان از شاه می خواهد با خروج از آمریکا مانع ایجاد بحران در ایران شود و به عنوان یک ایرانی مانع آسیب رسیدن به ملت ایران گردد و نیز از شاه می خواهد که به کشور بازگردد و در دادگاهی عادلانه محاکمه شود و حتی به شاه قول می دهد که از حقوق قانونی و مسلم او نیز دفاع خواهد کرد.
ورود دانشجویان خط امام به سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ اولین مورد در انقلاب نبود!. چند روز پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ برخی گروه های چپ وارد سفارت آمریکا شده بودند که آیت الله خمینی از دکتر یزدی خواستند با کمک نیروهای مردمی وارد سفارت شده و آنها را از آنجا خارج کنند. آمریکایی ها هم مشکلی با ما پیدا نکردند. لازم است شما بدانید که تا امروز بیش از ۲۸۰ مرتبه به سفارتخانه های کشورها از سوی گروه های چریکی یا تروریست یا مردم خشمگین حمله شده که بیش از ۷۰ مورد آن به سفارتخانه های آمریکا در جهان مربوط است. مساله تنها اشغال سفارت به وسیله عده ای دانشجو نبود. این اتفاق همان طور که عرض کردم بارها توسط گروه های مختلف برای سفارتخانه های کشورها پیش آمده است. آنچه مورد اعتراض دولت موقت و به طور خاص مهندس بازرگان بود این است که بر خلاف تمام کشورها به جای این که حکومت و نیروهای نظامی و انتظامی بر طبق قوانین و موازین ملی و بین المللی از دولت حمایت و اطاعت کنند و اشغال کنندگان را مشابه بار اول از سفارت خارج کنند، رسما از اشغال کنندگان حمایت کردند و دولت را مورد تهدید و حمله قرار دادند و عملا جمهوری اسلامی را به عنوان گروگانگیر در برابر کشور های دیگر قرار دادند. حساب یک گروه یا یک حزب در این موارد از حساب یک دولت رسمی و مسئول جداست. کما این که نهضت آزادی هم تحت تاثیر جوسازی ها و فضای ملتهب آن روز ها و در زمانی که مرحوم عزت الله سحابی دبیر کل آن بودند و بدون اطلاع مهندس بازرگان، در حمایت از اشغال سفارت اطلاعیه دادند.
استدلال دولت موقت این بود که در تمام پروتکل های جهانی، دولت ها موظف به حفاظت از سفارتخانه های مستقر در کشور خود هستند و دولت ایران نباید و حق ندارد که آن اشغال را به رسمیت بشناسد و همان طور می دانید و قبلا هم در این مورد صحبت کرده ایم، وقتی دولت بعدی چنین اشغالی را به رسمیت شناخت تحریم های آمریکا با حمایت جهانی علیه دولت و ملت ایران وضع شد به طوری که تا همین امروز هم ادامه دارد. حتی پس از امضای توافق نامه هسته ای موسوم به برجام نیز تحریم های اولیه ناشی از اشغال سفارت آمریکا ملغی نشدند و فقط تحریم های ثانویه مربوط به فعالیت های هسته ای برداشته شدند که بارها دکتر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه نیز در این خصوص توضیح داده اند که تحریم های اولیه مربوط به اشغال سفارت آمریکا است و لغو نمی شود. توجه کنید دامنه این خسارات ملی تا چه حد گسترده بوده است. احتمالا نظر مرحوم بازرگان نزدیک به این بود که هم باید از دانشجویان خواسته شود که از سفارت خارج شده و گروگان ها هم آزاد شوند و هم با دولت آمریکا وارد مذاکره شوند که شاه را از کشورشان بیرون کنند و تضمین دهند که در امور ما دخالت نکنند.
گروه های چپ مارکسیست و حتی مسلمان چپ و انقلابی نما و یا تحت تاثیر مارکسیسم در تحریک، التهاب جامعه و حمله به سفارت بسیار موثر بودند. آقای دکتر پیمان که از مسلمانان مبارز و دارای گرایش های چپ بودند در روزنامه کیهان یادداشت نوشتند که لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم است و دولت موقت را به لیبرالیسم متهم کردند و به التهاب جامعه و پیامدهای گسترده آن کمک کردند. امروز پس از ۴۰ سال از آن ماجرا که اسناد کا گ ب اتحاد جماهیر شوروی سابق منتشر شده نشان می دهد که آقای کیانوری در ارتباط مستقیم با نیروهای اطلاعاتی شوروی و آلمان شرقی بوده است. حزب توده و گروه های تحت تاثیر آن در تحریک احساسات ضد امریکائی و احساسات عمومی برای تحت فشار گذاشتن دولت موقت و رادیکالیزه کردن جامعه و اشغال سفارت امریکا و ادامه آن تنش ها نقش مهمی داشتند.
صبح روز ۱۴ آبان ۵۸ رادیو بیانیه ای ظاهرا به نام و امضای حجت الاسلام لاهوتی فرمانده وقت سپاه را منتشر کرد که دولت موقت را به دلیل به رسمیت نشناختن آن اقدام به شدت شماتت و تهدید می کرد. بنده به اتاق مرحوم مهندس بازرگان رفتم و پیشنهاد کردم استعفا بدهید چون دیگر امکان کار وجود ندارد. آقای بازرگان از کشوی میز استعفانامه خود را در آوردند و گفتند قبل از شما هم آقای مهندس تاج وزیر نیرو تلفنی همین را گفت. دو سال بعد وقتی در منزل یکی از دوستان بودیم و آقای لاهوتی هم آنجا حضور داشت مرحوم بازرگان از آقای لاهوتی پرسیده بودند آن بیانیه چه بود که علیه ما صادر کردی؟ مرحوم لاهوتی به ایشان گفته بود که کار من نبود! به شما می گویم چه کسی این کار را انجام داد، ولی تا من زنده هستم آن را به کسی نگوئید و مهندس بازرگان به قولی که داده بود عمل کرد.
البته با شما موافقم که اگر مهندس بازرگان به جای ارسال نامه استعفاء که در ۱۴ آبان نوشته بود و قبلش از حمایت تمام اعضای دولت از جمله شهید چمران هم برخوردار بود. اگر از چمران یا حتی سخنگوی دولت، مرحوم صادق طباطبایی می خواست، یا شخصا به قم می رفتند و با امام در این خصوص صحبت می کرد شاید تاریخ انقلاب مسیر دیگری را طی کرده بود! شاهد این ادعا احضار همزمان مرحومان هاشمی رفسنجانی، بهشتی و باهنر در صبح روز ۱۵ آبان است به منزل امام در قم در مخالفت با استعفای دولت و طبق شواهد امام از ایشان می خواهند که به تهران برگشته و مهندس بازرگان را منصرف کنند. آقایان وقتی با اتومبیل از قم به سمت تهران حرکت می کنند از رادیو خبر استعفای دولت را می شنوند و متوجه می شوند که خبر علنا پخش شده، دوباره به منزل امام باز می گردند و می گویند حالا که رادیو و تلویزیون خبر استعفا را پخش کرده، شما مخالفت نکنید و امام در برابر کار انجام شده آن استعفا را می پذیرند.
البته خبر استعفا محرمانه بود ولی گویا آقای صاذق طباطبایی ماجرای هیئت دولت را صبح روز ۱۴ آبان با یکی از نزدیکان خود مطرح کرده و ایشان آقای قطب زاده را در جریان گذاشته بودند! و آقای قطب زاده نیز کار خودش را کرد.
شبهه ای که آن زمان وجود داشت این بود که اعضای دولت موقت از این که اسامی شان توسط دانشجویان خط امام به جهت در ارتباط بودن با سفارت آمریکا بیرون بیاید مانند مرحوم عباس امیر انتظام سریعا استعفاء کردند! پاسخ شما چیست؟
مطلقا دروغ است و این پروژه نیز در روند همان تخریب مرحوم بازرگان از سوی کسانی مطرح می شود که کمترین نقش در انقلاب را داشتند ولی بیشترین ادعا را برای حضور در آن دارند. بسیاری از سیاسیون انقلاب پیش و پس از انقلاب با مقامات آمریکایی دیدار داشتند از جمله شهید بهشتی و مرحوم بازرگان که اسنادش هم منتشر شد و در آن دیدارها مداوم از سیاست های خصمانه دولت آمریکا علیه منافع ملت ایران و حمایت از دیکتاتوری پهلوی انتقاد می کردند و خواستار قطع حمایت آمریکا از شاه و رژیم پهلوی بودند. یکی از همان افرادی که نامش در اسناد دانشجویان ذکر شده خود من به عنوان وزیر مشاور در امور اجرایی دولت موقت بودم که بنا به تقاضای کاردار و با اطلاع وزیر امور خارجه در نخست وزیری به طور رسمی با کاردار آمریکا دیدار کرده بودم و هر دو بار هم هشدار داده بودم که حضور شاه در آمریکا به روابط دو کشور آسیب جدی وارد می کند و باید دولت آقای کارتر یا شاه را به ایران تحویل بدهد یا از خاک آن کشور اخراج کند. در مورد مرحوم امیرانتظام هم باید عرض کنم که مرحوم شهید آیت الله قدوسی آقای بازرگان را خواست و گفت من پرونده انتظام را مطالعه کرده ام مطلبی درباره خیانت ایشان پیدا نکردم و باید آزاد شوند . مهندس بازرگان می گویند تمام اقداماتی که عباس امیرانتظام در مدت ماموریتش در داخل یا خارج از کشور انجام داده به دستور شخص من بوده است. امام پس از دیدار با شهید قدوسی اعلام می کند بگذارید جو آرام شود امیرانتظام را آزاد کنید. ولی آنهایی که پروژه تخریب بازرگان را دنبال می کردند اجازه ندادند جو آرام شود! و انتظام چنان سرگذشتی پیدا کرد که می دانید. مرحوم امیرانتظام برایم تعریف کرد برای کاری به بیمارستان مراجعه کرده بودم. پرستاران به او گفتند که قاضی پرونده ات آقای گیلانی نیز در همین بیمارستان بستری شده است. انتظام بدون کینه علیرغم این که با حکم آقای گیلانی عمرش بی گناه در زندان تباه شده بود به دیدار وی رفت و از او عیادت به عمل آورد. پس دیدار با مقامات آمریکا چه آن روز که روابط سیاسی داشتیم و چه امروز وقتی در دفاع از شرف و امنیت ملت ایران باشد نه تنها خجالت بار نیست بلکه مایه افتخار است کما این که از دیدار آقای ظریف با جان کری به خاطر پیروزی در برجام تمجید شده است.
رابطه امام با مرحوم بازرگان پس از استعفا چگونه بود؟
هفته پس از استعفا به مناسبت عید غدیر خم اعضای دولت به دیدن امام در قم رفتند و ما پس از خواندن نماز، ناهار هم میهمان حاج احمد آقا بودیم. پس از صرف ناهار مرحوم سیداحمدآقا، آقای مهندس بازرگان را به اتاقی برد و حدود نیم ساعت با ایشان صحبت کرد! در راه برگشت به تهران مرحوم بازرگان در پاسخ به سئوال بنده گفتند که سید احمدآقا به ایشان گفته است که قرار است شورای جمهوریت تشکیل گردد و از وی خواسته است که ریاست آن را بپذیرند که بازرگان جواب منفی داده بود. در آن زمان هنوز قانون اساسی تصویب نشده بود و انتخابات مجلس و ریاست جمهوری برگزار نگردیده بود. شاید بازرگان به دلیل تجربه دولت موقت و به یاد آوردن توصیه مرحوم طالقانی که قبلابه آن اشاره کردم جواب قاطع و منفی می دهند. رابطه امام با مرحوم بازرگان تا زمانی که رهبر انقلاب در قید حیات بودند همواره احترام آمیز بود حتی بالا گرفتن اختلافات میان طرفین پس از ماجرای آزادسازی خرمشهر و مواضعی که مرحوم بازرگان و نهضت آزادی برای پذیرش قطعنامه و پایان جنگ هم گرفتند با وجود برخی شیطنت ها نیز نتوانست آن احترام میان رهبر انقلاب و مرحوم بازرگان را از بین ببرد و بازرگان نیز هرگز از انقلاب قهر نکرد و به دولت های پس از دولت خود مشاوره داد و از آنان حمایت کرد. در هفته های پایانی عمر شریف مرحوم بازرگان که در بیمارستان بودند هم مرحوم سیداحمدآقا خمینی در بیمارستان دی به عیادت ایشان آمد و حدود نیم ساعت با یکدیگر صحبتی کاملا صمیمانه داشتند. دو بار گفتند که امام تا آخر عمرشان به تدین و درستی شما اعتقاد داشتند (نقل به مضمون).
و برای آخرین سوال، چرا هیچ وقت سعی نکردید درباره واژه لیبرال بودن نهضت آزادی اطلاع رسانی دقیقی کنید؟
ما بارها توضیح داده ایم ولی ظاهرا عده ای حاضر به شنیدن نیستند! نهضت آزادی خودش را ملتزم به قانون اساسی می داند و معتقد است که هرگونه حرکت اصلاحی در کشور باید از دل همین قانون اساسی صورت گیرد ولی چنین التزامی به معنای معتقد بودن به تمام اصول قانون اساسی نیست. مثلا خود شما بارها در فضای مجازی با اصل ۴۴ قانون اساسی که مربوط به خصوصی سازی است مخالفت کرده اید. و یا خانه کارگر همواره معترض به اصل ۴۴ قانون اساسی بوده است پس التزام داشتن به قانون اساسی هرگز به معنای معتقد بودن به تمام قانون اساسی در هیچ کجای جهان نیست و این که ما بدون ریاکاری و دو رویی مواضع خود را از جمله درباره اصل پنجم و “ولایت فقیه” اعلام می کنیم اگر عده ای می خواهند آن را مشی لیبرالی بنامند، مشکل آقایان است. بسیاری از همان حضرات، قلبا با اصل پنجم قانون اساسی مخالف هستند و حتی جاهایی هم عنوان کرده اند ولی آن را شبانه روزی تبلیغ می کنند!
آقای دکتر بنی اسدی سپاس از شما
بنده هم از شما و روزنامه کار و کارگر سپاسگذارم و تلاش های عدالت خواهانه شما و جناب آقای علیرضا محجوب را در دفاع از منافع فقرای کشور و طبقه شریف کارگر ارج می نهم و از خداوند متعال توفیقات همه شما عزیزان را خواهانم.
منبع: روزنامه کار و کارگر