نظریه گردگشتتاریخی در علوم سیاسی و اجتماعی جایگاه ویژهای دارد. مبتنی بر این نظریه، تاریخ محل دَوَران یا چرخش قدرت بین دو یا چند گونه از اقشار یا طبقات اجتماعی است که بطور مستمر درحال جابجاییاند. چنین روندی از تحولات تاریخی دارای ماهیتی دورگشتی، چرخش دایرهای و نه خطی، تکرارشونده و البته مارپیچی و روبه ترقی است. از افرادی چون ابنخلدون که بر گردگشت تاریخی بدویان و حضریان اصرار داشت تا امروز حتی در نهادهای دمکراتیک عصرمعاصر از جمله دمکراسی امریکایی همواره میتوان بارقههایی از این چرخش در قدرت را بازیابی کرد.
آنچه که در این نوشتار مورد تاکید من است عبارت از تلاش برای توضیح چرخش نخبگان پارتو و اقتباس از آن در توضیح نظریه گردگشت مبتنی بر چرخش نخبگان و پخمگان در جامعه تاریخ معاصر ایران است. آنچه در تئوریهای دورگشت تاریخی تاکید میشود بر این روال است که در هر بازه زمانی، نخبگانی از جامعه در مسند قدرت به حاکمیت و اعمال سلطه بر اکثریت یک جامعه میپردازد که پس از دوره خاصی از نظر زمانی و تغییر کاراکتر و کارکردهای این قشر از نخبگان و فشار برای تغییر ساختار قدرت از پایین توسط بخش دیگری از رهبران و نخبگان مردم فاقد قدرت، نظام سیاسی دگرگون میشود.
روزگاری افلاطون نخبگان راهبر در جامعه را به سه دسته تقسیم میکرد که شامل مردان طلایی، نقرهای و مسی بودند. ماکیاول نیز بر همین مبنای نظریهای به قدرت نخبگان اشاره داشت به طوریکه به تحلیل بسیاری، نظریه نخبگان ویلفردو پارتو اقتباسی از نظریه اوست. در نظریه چرخش نخبگان هیچ جایی برای نقش توده مردم و اقشار دیگر فاقد قدرت وجود ندارد. حتی ماکس وبر نیز بر این باور بود که دمکراسیهای نوین شکلی از بازاریابی برای نخبگانی است که مردم به عنوان مصرفکننده در فرایند انتخابات به گزینش سیاستمداران به عنوان کارآفرینان دست میزنند.
رابرت میشل متفکر سیاسی دیگر بر این باور بود که دمکراسی یا ساختار قدرت محصول “قانون آهنین الیگارشی” است. از نظر او صرفنظر از هر نوع نظام سیاسی، الیگارشی، رکن سخت و آهنگون این ساختار قدرت است. همین نظریه را سیرایت میلز جامعهشناس امریکایی نیز پیگرفت. از نظر میلز ساختار دمکراسی امریکایی ادامه همان ساختار الیگارشیکی است که قشر ویژهای به نام نخبگان، قدرت را در اختیار دارند. در این نگاه حتی کارل مارکس نیز بر قدرت نخبگان در قالب طبقه مسلط و صاحب ابزار تولید تاکید داشت که در دورههای مختلف تاریخی از بردهداران و فئودالها تا بورژوازی و دموکراسیهای بورژوازی، قشر اقلیت حاکم تا وقوع یک انقلاب ساختاری بیشترین قدرت را در اختیار داشته و دارند. از نظر او و توماس هابس، قدرت در دستان اقلیت نخبگان صاحب منابع و ابزارهای تولید معادل اعمال “زور“ و سلطه است.
از نظر فوکو قدرت شاهان در تاریخ یک بعدی نیست. او معتقد به چرخه و ورطه نخبهگرایی نبود و بر این باور بود که نخبگانی مانند شاهان مسلط بر قدرت مونارشی خود تحت تاثیر قدرت جامعه به عنوان یک دیسکورس یا گفتمان قدرت بودند. به نظر فوکو هر فرد و جامعهای محصول گفتمان قدرت است و همین قدرت سازنده هویت ماست. در سایه قدرت، مقاومت نیز شکل میگیرد و چرخش قدرت اساسا همهگیر و فراگیر است. از نظر او دیسکورس روشی نهادینهشده از گفتگو پیرامون یک امر یا واقعه است.
نظریه چرخش قدرت نخبگان عمدتا مرهون تئوری ویلفردو پارتو جامعهشناس ایتالیایی است. گردش دَوَرانی قدرت از نظر او ناظر بر این است که قدرت عمدتا توسط قشری از نخبگان یا سرآمدان جامعه مدیریت و تبادل میشود. دو گروه از نخبگان شامل شیر و روباه پارتو نیز ناظر بر همین نظریه نخبهگرایی است. از نظر او قدرت محصول دو جبهه از نخبگان است. در این رویکرد نظری که البته نقدهای متعددی نیز بخود گرفته است، اکثریت مردم نقش عمدهای در تغییرات قدرت سیاسی و حتی اقتصادی ندارند.
اعتقاد بنیادی پارتو این است که انسانها چه از جهت جسمانی و چه از نظر فکری و اخلاقی با یکدیگر برابر نیستند وشایسته ترین افراد یک گروه، نخبگان آن گروه را به شمار میروند. او گـروه نخبگان را به دو دسـته حاکم و غیرحاکم تقسـیم میکند. نخبگان حاکم یا روباهان از افرادی تشکیل میشوند که درحکومت نقشی عمده دارند و نخبگان غیرحکومتی یا شیران بقیه نخبگان را شامل میشوند.
شـیران، نخبگان محافظه کار و ماندگار اجتماعیاند که به خانواده، قبیله و ملتشان به شدت احساس وفاداری میکنند. آنان دارای همبستگی طبقاتی، میهن پرستی و شور مذهبی بوده و در صورت لزوم از کاربرد زور هراسی ندارند. اما نخبگان روباه میکوشند که عناصر گوناگون واقعیت را دسـتکاری کنند، به تجربه های تازه دسـت زنند، ابداع کنند و از عرف فـراتر روند ولی به اصولی که پایداری جامعه را تضمین می کند، چندان وفادار نیستند.
روباهان ازطریق حیلهگری و کلاهبرداری و فریب تلاش میکنند قدرت خود را به وسیله تبلیغات و از راه تدابیر سیاسی و مالی متعدد حفظ کنند. به نظر او شیران محافظه کار سـرانجام در مقابل روباهان بپا خواهند خواست و حاکمیت آن ها را به نام ایمان، میهـن پرسـتی و غرور ملی برخواهند انداخت. ولی پس ازیک دوره زمانی، خصایص شیرانه کم رنگترشده و روبه صفتی دوباره درحکومت رخنه خواهند کرد. درنتیجه جامعه در یک دورگشت کامل درافتاده و عصر فریبکاری و چاره گری دوباره بازتولید خواهد شد.
در تحلیل نهایی پارتو دستخوش بنبست نظری نیز میشود. از همینرو به نظر او هرگونه اعتقـاد به پیشرفت و تکامل، بیمعنی است. جامعه بشری پیوسته بر همان پاشـنه خواهد چرخید و حرکت دَوَرانی از فرمانروایی روباهان به حکومت شیران، همیشه برقرار خواهد بود. از این منظر جامعه همواره دستخوش نوسان خواهد بود، اما همیشه به توازن نیز دست خواهد یافت.
یک طبقه حاکم نمـونه باید با آمیزه متناسـبی از شـیران و روباهان ترکیب شـود، اگر اختلال هایی در چرخـش نخبگان حکومتی پدید آید و از رسیدن حکومت به چنین ترکیب متناسبی جلوگیری کنند، رژیم یا به دیوانسالاری خرفت و فسیل شده ای تبدیل خواهد شد که از هرگونه ابتکار و انطباق عاجز است و یا به رژیم ضعیفی مرکب از حقوقدانان جنجالی و پرگو تغییر شـکل خواهد داد که از کاربـرد هرگونه عمل قاطعـانه و قدرتمندانه ناتوان است. اگر چنین شـود حکومت شوندگان در سـرنگونی فرمانروایانشـان موفق خواهند شد و نخبگان نوین رژیم کارآمدتری را بنا خواهند ساخت.
از نظر او چون هر جامعهای متشکل از طبقات اجتماعی است بنابراین هر جامعهای ناهمگن و نامتجانس است. این ناهمگنی در جامعه به دلایل فکری، اخلاقی، فیزیکی و حتی فرهنگی اهمیت دارد ولی به حفظ توازن اجتماعی کمک میرساند. از نظر او نخبه دربرگیرنده طبقهای از مردم است که دارای بالاترین امتیازها و شاخصها در میدان فعالیت خود هستند. نقش و کارکرد این نخبگان بطور مشترک در هر جامعهای برخاسته از پسماندهها و سرچشمههاست. مبتنی بر شکلبندی ماکیاولی، او معتقد بود که نخبگان به دو روش اساسی توان کنترل تودهها را دارند؛ نخست زور و جباریت و سپس فریب و کلاهبرداری.
همین جهت است که معمولا شیران در مقابل روبهان صف آرایی میکنند و روبهان حاکم ابتدا به کمک زور و نیروی اجبار سعی در آرام کردن شیران دارند و چنانچه موفق نشوند، شعارهای آزادی و برابری سر میدهند ولی شیران بر روبهان غلبه کرده و قدرت را در دست می گیرند. البته پس از مدتی و به تدریج طبیعت روبهان در آنان نفوذ میکند و دوباره تعداد روبهان افزایش یافته و حالت قبلی تکرار میشود. در این رابطه او جامعه را به دو جامعه افراطی تقسیم می کند: جامعه باز و جامعه بسته. جامعه باز; جامعه ای است که در آن این حرکت با سرعت و شدت انجام می گیرد ولی در جامعه بسته این حرکت به آرامی جریان دارد.
هرچه نخبگان در قدرت یا روبهان شیاد به از دست دادن کارکردهای خود میل بیابند، قدرت نخبگان غیرحاکم رو به افزایش مییابد. در چنین وضعیتی نخبگان در قدرت به پخمگان در قدرت تبدیل شده و ویژگیها و شایستگیهای حفظ قدرت را از دست میدهند. پارتو عقیده داشت زمانی که حکام وظیفه خود را در مورد حفظ نظم به وسیله اجبار فراموش کنند در این حالت حکومت شوندگان خود این وظیفه را برعهده میگیرند و انقلاب به پیروزی میرسد. بدین ترتیب قدرت حکومت شوندگان بستگی به ضعف قدرت حکومت کنندگان دارد و چنانچه گروه حاکم نتواند در کاربرد نیروی اجبار موفق شود، از میان برداشته شده و جای خود را به دو گروه جابر و قدرتمند دیگری بدهد; زیرا طبیعت سیاست چنین بوده و خواهد بود.
روباهان نخبگانی هستند که محصول پسماندههای طبقه نخست هستند. این گروه قادر به نوآوری، تجربه، اولویت مادی دادن نسبت به اهداف ایدالیستیاند ولی فاقد وفاداری و بهرهبرداری از راهبردهایی هستند که میتواند از داعیه عاطفی تا فریبکاری ناب متفاوت باشد. شیرها نیز نخبگانی هستند که محافظهکار بوده و طبقه دومی از پسماندهها محسوب میشوند. آنها دارای ایمان و ایدیولوژی بوده و به وفاداری و همبستگی اجتماعی قایلاند. این قشر به دستیابی به قدرت از طریق زور اتکا میکند. البته این چرخش قدرتهای دورانی گاهی با اصلاحات تدریجی است گاهی با اعمال خشونت انقلابی. جنسیت هر دوی نخبگان شیر و روباه نیز مردانه است و زنان دخالت کمتری در آن دارند.
برخی مانند بالیدن و راکنی براین باورند که نظریه پارتو بشدت متاثر از دستهبندیهای ماکیاولی است بخصوص در باره فضیلت، شانس، فساد و نظم. مارکسیستها هم در نقد نظریه چرخش نخبگان معتقدند نمی توان در یک جامعه طبقاتی قدرت را نزد توده مردم سراغ گرفت و حتی دموکراسی در ساختار بورژوازی نیز همانا دیکتاتوری اقلیت بشمار میرود.
مروری بر تحولات سیاسی در ایران نشان میدهد که این تغییرات چندان قاعدهپذیر نبوده و درتاریخ معاصر تحولات در ساختار قدرت عمدتا هویتی موروثی داشته و سلطه سلطنت دستخوش نوعی جابجایی قدرت در بین سلاطین و فرزندانشان از یکسو و دخالت نیروی فراملی در طراحی و تدوین این تغییرات از سوی دیگر بوده است. ولی مقایسه انقلاب اخیر در سال ۵۷ و جابجایی قدرت در نهاد سیاست میتواند دستمایهای برای آزمون نظریه چرخش قدرت نخبگان و پخمگان باشد. در همین راستا تلاش دارم در تطبیق این نظریه در تحولات اخیر سیاسی درکشور بر عوامل مرتبط اشاره کنم که چگونه قدرت نخبگان به پخمگی روی آورده و از زمان فهم ناقص ماهیت و هویت قدرت و سازوکارهای اعمال آن، روند سقوط و چرخش در قدرت را فراهم میشود.
چنانکه دربسیاری از نظریههای نخبگان اشاره شده و آوردهام جامعه ایران نیز عمدتا دارای اقشار نخبگان متعددی بوده و هست. دربرخی تحلیلها نظیر نظر لرنر جامعه ایران در عصر پهلوی دوم و در سطح نهاد قدرت با تورم نخبگان روبرو بود. بطوریکه جامعه ایران پس از گشایش فضاهای تحصیلی، ظهور روشنفکران و متفکران اجتماعی و سیاسی خواه در مراکز دانشگاهی و پژوهشی، خواه در عرصه ادبیات و هنر و بخصوص در عرصه سیاسی به ویژه احزاب و سازمانهای سیاسی رسمی و غیررسمی به صورت مخفی، افراد بسیاری در سطح نخبگان جامعه سرآمدند.
بخشی از این سرآمدان در جامعه طبعا وارد دستگاه بوروکراتیک و تکنوکراتیک شده و در ساماندهی قدرت رسمی در پیش از انقلاب نقش عمدهای ایفا کردند. بخش دیگر نیز در حوزه غیررسمی در قالب نویسندگان و متفکران، رهبران سیاسی و منتقدان و روزنامهنکاران به طیف وسیع نخبگانی پیوستند که قدرت روباهان در ساختار و نظام سلطنت را به چالش کشیدند. در این میان حتی نخبگان بخش سنتی و مذهبی نیز از زمره کسانی بودند که در دو لایه پیشگفته جای یافته و بخشی به مدح قدرت و بخشی به نقد آن پرداختند. ضدساختار در برابر ساختار چنان فضای ستیزهجویانهای فراهم ساخت که درنهایت با مشارکت همه جانبه شیران علیه روباهان در قدرت سلطنتی، توده مردم علیه نظام سلطه و مسلط روباهان در بدنه قدرت شوریده و سببساز فروپاشی نظام سلطنت شدند.
طیف وسیع نخبگان در نظام سلطنت اگرچه دارای هوشمندی بسیار بوده و مناصب و مناسب قدرت را تصاحب کرده بودند ولی با تداوم قدرت، فساد و یکتاگرایی یا مونارشیزم در ساختار سیاسی به تدریج به پخمگی روی آورده و توانایی تداوم تحکیم و فهم بازتولید قدرت را از دست دادند. در همین هنگامه بود که در سالهای دهه پنجاه حبس و حصر، سرکوب، شکنجه و قتلعام قلم و اندیشه فراگیر شد. ستیز با ساختار قدرت ملوکانه با همه نخبگانش سبب شد نخبگان لایه دوم در بیرون از قدرت قد افراشته و از نیروهای چپ تا راست، از سنتگرایان دینخو تا نوگرایان سکولار و حتی ناباور به دین دست به دست هم دادند تا نخبگان در قدرت را سرنگون سازند.
در این میان پس از سقوط نظام سلطنت که یک انقلاب ساختاری از منظر شکل نظام مونارشی به ساختار شبه دمکراتیک جمهوریت با همه تناقضات درونی خود بشمار میرود، نخبگان اسلامگرا توانستند با همه واپسگراییها در سبک اندیشه و زندگی، قدرت را از نخبگان حکومتی گرفته و نظام اسلامی را با زور و فشار بر مطالبات نخبگان رده دوم اعمال کنند. در جبهه شیران، به تعبیر پارتو، نخبگان چپ و راست سکولار حتی در نقاب مذهبی و ملی در کشاکش قدرت در سطح تضاد نخبگان نتوانستند در برابر ابزارهای خشونتبار مورد استفاده توسط نخبگان دینمدار دوام بیاورند. نخبگان روباهمنش سریر قدرت را تصرف کرده و به تارومار نخبگان شیرمنش پس از انقلاب ۵۷ چیره شدند.
هیچ قشری از نخبگان در حاشیه قدرت تاب تحمل سرکوبهای گسترده و بهرهگیری از زور توسط نخبگان اسلامگرای محافظهکار و راست افراطی را برنتابیدند. در طی ۴۵ سال پس از انقلاب ۵۷ حتی نخبگان اصلاح طلبی نیز اگرچه در تلاش برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در مقابل رادیکالیزم دینی و ایدئولوژیک بودند، نتوانستند با فساد، عدم وفاداری به میهن، زورمندتری و اختناق نخبگان صدر اول در نهاد قدرت رویارویی کنند. در این میان برخی از نخبگان راست ملی و مذهبی به حبس و حصر و قتلهای حکومتی مبتلا شده و از رده خارج شدند.
وفاداری آسیب دیده به میهن و مردم، میهن پرستی تخفیف داده شده در حد امتگرایی یا جهانوطنی تلقی کردن اسلامی و توهم نقش رهبری جهان اسلام، اعمال زور بجای گفتگو با مردم سبب ساز تحکیم روباهان حاکم بر قدرت شد. رضاقلی در کتاب جامعهشناسی نخبگان، شکست قائم مقام و امیرکبیر و مصدق را ناشی از این میداند که جامعه ایران برای اصلاحاتی که مدّ نظر آنان بوده آمادگی نداشته و دوام ساختهای استبدادی در جامعهای که آنها قصد اصلاح امور آن را داشتهاند به شکست پروژههایشان انجامیده است. طبق نظر او در دو سده اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران میخواستند در ساخت و بافت جامعهای که بر صدر آن قرار میگرفته اند اصلاحاتی کرده و تغییراتی دهند، اما خود قربانی خواست ها و بستر نامساعد اجتماعی شدند. بنابراین مصلحان یا همان نخبگان اصلاحگر، نمیتوانند کاری از پیش ببرند و وقتی این وضعیت تشدید میشود، عرصه برای آنها تنگ خواهد شد.
آنچه مسلم است اگرچه نخبگان محافظهکار افراطی در درون قدرت همچنان با تازیانه سرکوب و اختناق به اعمال قدرت خود ادامه میدهند ولی شواهد تاریخی بسیاری حاکی از این است که روباهان حاکم، با شیفتگی در قدرت و یکهتازی در این عرصه بسوی پخمگی پیش میروند. حذف برخی چهرههای شاخص از بدنه قدرت نخبگان حاکم، خروج بخشی از نخبگان از بدنه بوروکراتیک و مهاجرت گسترده نخبگان از موازنه قدرت به عنوان شیران در کمین، سبب ساز یکپارچگی در نهاد قدرت و فساد و تباهی در درون این قشر و میل بسوی پخمگی در آن شده است.
شاخصهای فرومایگی و سقوط اخلاقی و دانشگری نخبگان دینمدار در قدرت درکنار فساد گسترده مالی و سیاسی چنان رو به افزایش یافته است که زمینه چرخش و گردگشت قدرت نخبگان را رو به افزایش نهاده است. در این میان نخبگان دگراندیش در داخل و خارج از کشور در طیفهای مختلف فکری و مطالبهگری میدان بهتر و گستردهتری برای دستیابی به قدرت سیاسی یافتهاند. ضریب پیروزی یا شکست نخبگان اپوزیسیون ناظر بر قدرت اگرچه افزایش یافته است ولی فقدان همافزایی و یکپارچگی آنان در چرخش قدرت، بازه زمانی این دَوَران قدرت را بشدت تخت تاثیر قرار داده است.
بیتردید تغییر سیاسی آینده در کشور حتمی است و در کشاکش نزاع میان نخبگان روباه و شیر، بیتردید شیران به میدان خواهند آمد و رهبران آینده در بین نخبگان مردم با افزایش اعتماد و وفاداری با مردم حامی خود خواهند توانست طرح نوینی در تغییرات سیاسی پیش نهند. هرچه پخمگی و ناکارآمدی نخبگان در قدرت بیشتر میشود احتمال چرخش قدرت نیز افزایش مییابد. در این میان افزایش سطح دانش و معرفت سیاسی، عمیقتر شدن تضادهای سیاسی بین گروههای مختلف نخبگان ضریب تضادهای نخبگان در جامعه را افزایش میدهد.
منابع :
Sources:
Pareto’s Circulation of Elites: Characteristics and Criticisms, by Rashmi Priya: https://www.yourarticlelibrary.com/sociology/paretos-circulation-of-elites-characteristics-and-criticisms/43779
Elite theories of På Reto, Mosca and Micheles, by Mustafa Delican:
https://dergipark.org.tr/tr/download/article-file/9789