اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

خاطراتش را چنین آغاز می‌کند‌: «درست به‌ یاد ندارم که آواز خواندن را از چه زمانی آغاز کردم. شاید از وقتی که دختربچه‌ی کوچکی بودم، یا شاید از زمانی که در رحم مادرم بودم، حتی شاید پیش‌ از آن یعنی از همان لحظه‌ای که جان گرفتم … من تنها می‌دانم که از وقتی که به‌ یاد دارم، زنی هستم که آواز می‌خواند…».

این‌ها بخشی از روایت «ایران خانم»، یکی از اولین زنان خواننده‌ی آوازهای کُردی‌ است که در سال ۱۳۴۹ به رادیو ارومیه راه یافت و صدا و آوازش به دوردست‌ها رسید. رادیو ارومیه یا «رادیو چیچَست» که نامش را از اسم اوستایی دریاچه‌ی ارومیه ــ به معنای «درخشنده» ــ گرفته بود، در اواخر دهه‌ی ۱۳۲۰ با برنامه‌هایی به زبان‌های ترکی، کردی، آشوری و ارمنی آغاز به کار کرد و در آن دوران آینه‌ی تمامنمایی از تنوع قومی و فرهنگی در این منطقه بود. «رادیو تهران» در ۴ اردیبهشت ۱۳۱۹ با افتتاح اولین فرستنده‌ی عمومی شروع به کار کرد و پس از آن ایستگاه‌های رادیویی در شهرهای دیگر به راه افتاد. همجواری با چند کشور همسایه سبب شد که ارومیه پیش از بسیاری از دیگر شهرهای بزرگ ایران به این موج بپیوندد؛ پس از تأسیس فرستنده‌ای ۴۰۰ واتی و افتتاح ایستگاه رسمی رادیویی، صدای رادیو به‌تدریج به خانه‌ی اهالی ارومیه راه یافت. در ابتدا ۳۰ دقیقه از برنامه‌‌های روزانه‌ی این رادیو به زبان کردی اختصاص یافته بود اما در دهه‌های بعد، زمان پخش برنامه‌های کردی به دو ساعت افزایش یافت. این برنامه‌ها ترکیبی بود از موسیقی کردی، نمایش‌نامه‌های رادیویی و آوازهای سنتی. 

پخش برنامه‌ی رادیویی به زبان کردی اولین‌بار در سال ۱۳۱۸ از رادیو بغداد آغاز شد؛ این رادیو علاوه بر موسیقی و برنامه‌های سرگرم‌‌کننده، اخبار و تحلیل‌های سیاسی به زبان کُردی سورانی هم پخش می‌کرد. چند سال بعد، در آذر ۱۳۲۵، در بحبوحه‌ی ماجرای جمهوری مهاباد، حکومت پهلوی برای تأثیرگذاری بر افکار کردها پخش برنامه‌های کردی از رادیو تهران را آغاز کرد. این رادیو در ابتدا برنامه‌هایی به زبان کردی سورانی پخش می‌کرد اما از سال ۱۳۳۵ پخش برنامه‌هایی به زبان کردی کرمانجی نیز آغاز شد. این برنامه‌ها روزانه حدود ۱ تا ۲ ساعت بود و موسیقی کردی، اخبار و برنامه‌های فرهنگی‌ای مثل شعرخوانی و داستان‌گویی را شامل می‌شد. این ایستگاه تا سال ۱۳۳۹ فعال بود و بعد از آن کارکنانش را به کرمانشاه منتقل کردند و رادیو کردی کرمانشاه پدید آمد. این رادیو روزانه حدود ۱۲ ساعت برنامه پخش می‌کرد. 

رادیو ایروان، در ارمنستان شوروی، هم از دهه‌ی ۱۳۳۰ هر روز دو ساعت به زبان کردی برنامه پخش می‌کرد. دیگر رادیوی کردی مهم آن دوره در قاهره تأسیس شده بود. این رادیو از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۷ (در زمان حکومت جمال عبد‌الناصر) روزانه حدود یک ساعت برنامه‌ پخش می‌کرد و محتوای آن عمدتاً ضد آمریکا و دولت‌های ایران، ترکیه و عراق بود که به آمریکا گرایش داشتند. 

برنامه‌های اغلب این رادیو‌ها عمدتاً شامل موسیقی، ادبیات و روایت‌های تاریخی و اجتماعی بود که از نظر جریان‌های سیاسی کرد، نوعی مقاومت فرهنگی به شمار می‌رفت

زنان برای ورود به این رادیوها با موانع فرهنگی و اجتماعی گوناگونی مواجه بودند. در نتیجه، از هزاران ساعت برنامه‌ی رادیویی، سهمی اندک داشتند. سابقه‌ی فعالیت رسمی زنان کُرد در رادیوهای ملی ایران به دهه‌ی چهل شمسی بازمی‌گردد. در سال ۱۳۴۰ زنی به نام «فتانه ولیدی» برای اولین ‌بار از سنندج به رادیو تهران رفت و با همراهی علی‌اکبر شهنازی و جواد معروفی به اجرا و ضبط ترانه‌های فولکلور و عاشقانه‌ی کردی پرداخت. چند سال بعد، یک زن کرد دیگر به نام «ایران خانم» برای اجرای آوازهای سنتی کُردیِ ‌«دنگبیژی» به رادیو ارومیه دعوت شد. به گفته‌ی گلستان، دختر ایران خانم، او در آن دوره متأثر از زنان دنگبیژی بود که صدایشان از رادیو ایروان پخش میشد و مردم منطقه به علت همجواری جغرافیایی مخاطب آنها بودند. ایران خانم این آوازها را در جشن‌ها و محافل زنانه اجرا می‌کرد و پس از مدتی به سرودن و خلق آوازهای خودش روی آورد و در نتیجه نامش در روستاها و طوایف منطقه‌ بر سر زبان‌ها افتاد. با این حال، در آن دوران هنوز دنگبیژی زنان به صورت عمومی یا در حضور مردان رایج نبود و چنین کاری نوعی بی‌عفتی محسوب می‌شد. بنابراین، ایران خانم به‌عنوان اولین زنی که به صورت رسمی برای اجرای عمومی دنگبیژی به رادیو وارد شد، با مشکلات فراوانی مواجه بود. 

دنگبیژی نوعی روایت‌گری موسیقایی و شفاهی است که ریشه‌‌ در سنت‌ و ادبیات کردی دارد. اصطلاح کردی دنگبیژی به‌معنای «روایت با صدا» است و خواندن آوازها و روایت‌های طولانی ملودیک، بدون همراهی ساز، را شامل می‌شود. متون دنگبیژی اساساً شفاهی و بداهه است و بخش اعظم آن سینه‌‌ به‌ سینه انتقال یافته است زیرا در گذشته به علت محدودیت‌های سیاسی و همچنین فقدان نظام نوشتاری گسترده در میان کردها این سنت به‌ صورت مکتوب ثبت نمی‌شد و صرفاً به لطف سنت شفاهی زنده مانده بود. با این حال، در قرن بیستم و با توسعه‌ی الفبای کردی (الفبای لاتین برای کرمانجی و الفبای عربی برای سورانی)، بخشی از متون دنگبیژها ضبط و مکتوب شد. دنگبیژی در مناطق کردنشین، از جمله کردستان ترکیه (به‌ویژه منطقه‌ی سرحد)، کردستان عراق، کردستان ایران (ارومیه، مهاباد، ماکو) و کردستان سوریه رواج دارد. این شکل هنری در گذشته بیشتر در جمع‌های خانوادگی، مراسم عروسی، عزاداری‌ و دیوان‌ها (محافل مردمی) اجرا می‌شد و کاربردهای گوناگونی ــ از حفظ تاریخ، شرح جنگ‌ها و قیام‌ها، بیان درد و رنج‌های اجتماعی تا ثبت روایت‌های عاشقانه، سرگرمی و ابراز احساسات ــ داشت.

این ترانه‌ها برای ترسیم موقعیت جغرافیایی و فضاسازی از عناصر طبیعی بهره می‌برند؛ برای مثال، نام کوه‌ها، رودها، دشت‌ها و حتی حیوانات بخشی جداناشدنی از این اشعار است. این ترانه‌ها همچون حافظه‌ای زنده، تاریخ، فرهنگ و ادبیات کردها، و حتی مشخصات جغرافیایی محل سکونت آنها، را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است. قدمت دنگبیژی به دوران پیش از اسلام برمی‌گردد زیرا برخی از آوازهای دنگبیژی به رویدادهایی پیش از ورود اسلام به این منطقه اشاره می‌کند. در گذشته، دنگبیژها نقش تاریخ‌نگار، شاعر و قصه‌گو را بر عهده داشتند و داستان‌های حماسی، تاریخی و اجتماعی‌ای را روایت می‌کردند که معمولاً در تاریخ‌نگاری رسمی حذف، تحریف یا به حاشیه رانده میشد. تاریخ‌نگاری رسمی، خواه در امپراتوری‌های عثمانی و صفوی یا در ایران، ترکیه، عراق و سوریه‌ی متأخر، اغلب شورش‌ها و قیام‌های کردها را نوعی یاغی‌گری یا تهدید شمرده است. در مقابل، روایت دنگبیژها مقاومت، رنج و مصیبت را از نگاه کردها ترسیم می‌کند و علاوه بر ثبت وقایع، به لطف بازسازی صحنه‌های نبرد و مشخصات جغرافیایی میدان‌های جنگ به ثبت و ضبط نام افراد نیز کمک کرده است. با این حال، روایت‌های دنگبیژان زن و مرد تفاوت‌های مهمی دارد. سنت دنگبیژی در اصل هنری مردانه بود و زنان معمولاً مخفیانه و صرفاً در محافل زنانه آواز می‌خواندند. برخلاف مردان که بیشتر به روایت داستان‌های حماسی، جنگ‌ها و قیام‌ها می‌پردازند، زنان دنگبیژ اغلب بر موضوعات شخصی و عاطفی تمرکز می‌کنند و آوازهایشان آکنده از مضامین عاشقانه، دوری و فراق، رنج‌های خانوادگی و مشکلات زندگی روزمره‌ی زنان است. بخشی از این تفاوت ریشه در تبعیض‌های جنسیتی دارد. نباید از یاد برد که آوازخوانی زنان در جمع‌های عمومی اغلب ناشایست تلقی می‌شد و فشارهای خانوادگی و اجتماعی آن‌ها را از حضور در صحنه‌های بزرگ و محافل دنگبیژی، که عمدتاً مردانه بود، بازمی‌داشت. از سوی دیگر، محرومیت زنان از آموزش رسمی یکی از مهم‌ترین موانع فهم تاریخ و مسائل سیاسی و اجتماعی بود و دایره‌ی شناخت آن‌ها از این مقولات را بسته نگاه می‌داشت. بنابراین عجیب نیست که زنان دنگبیژ بر مضامین عاشقانه و رنج‌های تنانه و زنانه تمرکز کرده‌اند و آثارشان اغلب در مقایسه با مضامین حماسی و تاریخیِ مردان دنگبیژ «کم‌اهمیت» تلقی شده است.

 

ایران مجرد، که با نام هنری ایران خانم شناخته می‌شد، در سال ۱۳۲۹ در روستای اینکه‌سو در منطقه‌ی برادوست ارومیه به دنیا آمد. پدرش عبدالرحمان، کشاورزی تهیدست بود و به همین علت ایران در کودکی و نوجوانی به‌عنوان کارگر روزمزد در یک خانواده‌ی ثروتمند ارومیه‌ای کار می‌کرد. او پس از ازدواج با جوانی به نام سعید به روستای سوماناوا رفت و سال‌ها در آنجا اقامت داشت. در این دوران بود که ایران خانمِ جوان به دنگبیژی در عروسی و عزا در محافل زنانه مشغول شد و آوازه‌ی شهرتش در شهرها و روستاهای منطقه پیچید. سرانجام، او در سال ۱۳۴۹ با پیشنهاد و حمایت چند تن از کارکنان و دنگبیژان رادیو ارومیه ــ مصطفی علیزاده، حمید یوسفی و ابراهیم نوروزی ــ به این شبکه‌ی رادیویی دعوت شد.

شکستن تابوی آوازخوانی عمومی زنان، ایران خانم را با مشکلات فراوانی مواجه کرد. با این حال، او هفته‌ای دو بار صدها کیلومتر از سوماناوا، روستای محل سکونتش، به ارومیه می‌رفت تا آوازهایش را ضبط کند. ایران خانم فارسی و ترکی نمی‌دانست، و بنابراین دخترش گلستان برای کمک به ارتباط او با کارکنان رادیو وی را همراهی می‌کرد. ایران خانم در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ بیش از دویست ترانه‌ی فولکلور و همچنین ترانه‌های آفریده‌ی خود را در رادیو ارومیه ضبط و اجرا کرد. مضمون ترانه‌های این دوره‌ از فعالیت‌ حرفه‌ای ایران خانم، همچون سایر زنان دنگبیژ، مسائل عاشقانه و عاطفی است. با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ زندگی او نیز همچون میلیون‌ها زنِ دیگر بر اثر تحمیل قوانین شرعی آسیب دید و در پی ممنوعیت آوازخوانیِ زنان در رسانه‌ها عمر فعالیت هنریِ رسمی ایران خانم نیز پایان یافت. این دوره هم‌زمان بود با جدایی او از همسرش و آشنایی با مردی به نام داداش ناصری که بعدها با او ازدواج کرد.

 

 در کتاب زندگی‌نامه‌ی ایران خانم، فریادی از ارومیه، دوستانش می‌گویند که او بعد از شنیدن خبر ممنوعیت صدای زنان در رادیو، دو شبانه‌روز گریست، سپس خود را در اتاقی حبس کرد و چند روز بی‌وقفه آواز ‌خواند‌. بعد از مدتی ایران خانم ارومیه را ترک کرد و برای مدتی کسی از او و محل زندگی‌اش خبر نداشت. این اتفاق هم‌زمان بود با آغاز منازعات و جنگ‌های داخلی کُردها با حکومت نوپای جمهوری اسلامی. در این دوره ایران خانم و تعدادی از دنگبیژهای منطقه به رسم پیشینیان، زندگی در سایه‌ی جنگ در کردستان را در آوازهای خود روایت می‌کردند. ترانه‌های ایران خانم که مخفیانه در تهران ضبط می‌شد به طریقی نامعلوم به استانبول می‌رسید و توسط مرکز ضبط و پخش موسیقی «اُن کاپانی» به صورت نوار کاست‌ منتشر می‌شد. 

پس از انتشار ترانه‌های سیاسی ایران خانم، مأموران امنیتی در تهران او را شناسایی و دستگیر کردند و به او دستور دادند که فعالیت‌های هنری‌‌اش را متوقف کند. به گفته‌ی گلستان، دختر ایران خانم، او به سلماس رفت و در یک نانوایی مشغول به کار شد و پانزده سال از این راه امرار معاش کرد. بعد از آن به ارومیه بازگشت و به‌رغم شرایط سخت اقتصادی و تهدیدهای حکومتی و ممنوعیت آواز زنان، دوباره به آوازخوانی و دنگبیژی پرداخت و در خفا به ترانه‌سرایی و خلق آواز ادامه داد. آثار او در این دوره عمدتاً بر مضامین عاطفی‌ای همچون شکایت از دوری و رنج فراق متمرکز است. در این سال‌ها زندگی ایران خانم، به دلایل نامعلوم، بسیار سخت بود و او سرانجام در مرداد ۱۳۸۰ در خانه‌اش خودکشی کرد. هرچند اعضای خانواده‌اش مرگ او را مشکوک می‌دانند و می‌گویند که گزارش‌هایی مبنی بر قتل او به پلیس ارائه شد اما پرونده‌ی مرگ او به‌درستی بررسی نشد. به گفته‌ی گلستان، ایران خانم در دوران فعالیت در رادیو ارومیه بیش از دویست آواز ضبط کرده است. با این حال، بعد از انقلاب ۱۳۵۷ این آرشیو از دسترس عموم خارج شده و آنچه از صدای ایران خانم باقی مانده آواز‌هایی ا‌ست که برای انتشار به استانبول فرستاده بود. در سال ۲۰۲۳ کتاب فریادی از ارومیه، روایت ایران خانم توسط نشر نوبهار در استانبول منتشر شد که پژوهشی درباره‌ی زندگی و آثار ایران خانم به قلم سامیه خاکپور بود. این کتاب ابعاد ناشناخته‌ای از زندگی ایران خانم را معرفی کرد و به بازخوانی آوازهای او توسط زنان دنگبیژ در رسانه‌ها و محافل دنگبیژی انجامید.

  

در ادامه برگردان فارسی دو نمونه از آوازهای عاشقانه و سیاسی ایران خانم را می‌خوانید:

بخشی از آواز «چنار جان»

ای نارینه (گل انار)، ابر سیاهی آسمانم را فرا گرفته،

انگار زمین آه می‌کشد…

عزیزم! در این غم، تنها کولی‌ها همراه و هم‌درد من‌اند. 

یار من! ای همراه من، بیا…

به خانه بازگرد

ای چنار، ای چنار من!

کجایی!

هفت سال گذشت که چنارم را گم کردم.

لباس چنارم از پارچه‌ی ابریشمی‌ بود،

خدا خانه‌ی ملا و قاضی‌های این سرزمین را خراب کند!

چطور سرنوشت من و تو را سیاه‌پوش کردند…

[توضیح: مردی عاشقانه از بازگشت معشوقش (چنار) پس از سال‌ها فراق می‌گوید. «چنار» استعاره‌ای‌ است از زن محبوبش که با مداخله‌ی خانواده، قاضی‌ها (مراجع مذهبی) و سنت‌ها از او دور مانده است.]

بخشی از آواز «ای آهو»

ای آهو، فردا، صبح زود،

به کنار رودخانه‌ی سرهنان برو

و تماشا کن کوه‌های گیلیداغ را.

بله، فردا، اینجا جنگی درخواهد گرفت،

و کاروانی از دشت می‌گذرد.

تو اما آرام باش،

من هم به میدان جنگ می‌روم،

و من از میدان جنگ شکایت می‌کنم.

از مردانی که از خانه بیرون آمدند،

لباس جنگی پوشیدند،

اسلحه بستند،

و از میان کوچه گذشتند.

و گل‌های خانه‌ زیر پایشان لگدمال شد…

یقیناً جنگ است، ای آهو!

فردا، رود سرهنان را آتش خواهند زد،

نیروهای امنیتی دشت و زوزان،

را می‌سوزانند،

صدای تانک و توپ در همه‌جا به گوش خواهد رسید…

تلخ است،

و این صدای مرگ است.

[توضیح:این ترانه روایتی از جنگ میان کردهای طایفه‌ی مامدی و دولت ایران است. هنوز نمی‌دانیم که آیا این ترانه را خود ایران خانم سروده یا آن را از دنگ‌بیژ دیگری وام گرفته و صرفاً خواننده‌ی آن است.]

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0292511
Visit Today : 243
Visit Yesterday : 1256