ترس و واهمهای همگانی سرتاسر ایران را فراگرفته است. در فضای همین ترس و واهمهی اجتماعی است که همگی بدون استثنا قصد دارند از جغرافیای ایران بگریزد. جوانان بیش از اقشار دیگر جامعه به گریز از ایران امیدوار باقی ماندهاند. تا آنجا که در قاموس خودمانی جوانان کشور، گریز و مهاجرت از ایران برابر است با زندگی دوباره؛ اما ماندن در ایران برابر است با مرگ و نابودی. چنین هراسی را در بین مردم، تنها میتوان در فرآیندی از جنگ دولتها سراغ گرفت. اما موضوع ایران از پدیدهی جنگهای منطقهای دولتها نیز چیزی فراتر میرود. گویا در ایران جنگی در جریان است که خاموش کردن آن با ماندگاری جمهوری اسلامی بر کرسی قدرت، محال مینماید. در نتیجه مردم دانسته و آگاهانه تمامی شکستهای فردی و اجتماعی خود را به پای حکومت مینویسند. حکومتی که بدون تردید در تشدید نجومی کاستیها و آسیبهای اجتماعی چیزی برای مردم فرونگذاشته است. شهروندان کشور همگی ماندهاند که این درد و رنج همگانی را چهگونه چاره کنند؟ چنانکه برای چارهگری از چنین ماجرایی حتا ضمن مهاجرت، خانه و کاشانهی خود را نیز به مأموران جمهوری اسلامی وامیگذارند تا با همین شگرد شاید بتوانند زندگی خود را نجات ببخشند.
پدیدهی هراس اجتماعی همه روزه شهروندانِ طبقهی متوسط شهری را وامیدارد که به صفهای طویل سکه و دلار روی بیاورند. ماجرایی که پیدایی آن را به ظهور جمهوری اسلامی پیوند میزنند. اینک دولت اعلام کرده است که خرید سکه و دلار فقط ضمن ثبت نام در فضای مجازی صورت میپذیرد. ولی گفتهی دولت مثل هر گفتهی دیگری دروغ از آب درمیآید. تا جایی که هجوم مردم برای دلار خریدن در خیابان فردوسی، شدت و حدت بیشتری گرفته است. چون قیمت دلار و سکه، لحظهای هم صعود میکند. اما شوق و عطش مردم برای خرید آنها هرگز چیزی پایین نمیآید. دولت حتا تهدید میکند که یارانهی خریداران دلار را قطع خواهد کرد. ولی همهی راهکارهای تهدیدآمیز دولت تنها به اشتیاق مردم در خرید دلار میافزاید. چون مردم عادی همواره ترس از این دارند که مبادا ارزش همان سرمایههای کوچک خود را نیز از دست بدهند. چنانکه سرمایههای کوچک خود را از بانکها و بورس بیرون میکشند تا آن را از بیارزشی نجات ببخشند.
پیداست که بر بستر بیارزشی پول ملی، طبقهی متوسط شهری نیز هر روز در ایران جمهوری اسلامی تحلیل میرود. دولت ضمن سیاستهای اقتصادی خود دو راه بیشتر برای ایشان باقی نگذاشته است. گروههای متمولتری از طبقهی متوسط ضمن بندبازی با اقتصاد انگلی حکومت، سرآخر موفق میشوند تا به بالاییها بپیوندند. اما گروههای کمتوانتری از ایشان به ناچار از اعماق فقر و فلاکت سر برمیآورند. خرید دلار و سکه هم بدان معنا است که بتوانند توازن اقتصادی مناسبی را برای خود در جامعه تضمین نمایند.
گروههایی از طبقهی متوسط شهری تهران راهی شهرهای مازندران شدهاند تا با خرید ویلا و ملک سرمایهی کوچک خود را از بیارزشی رهایی ببخشند. ویلا در فرهنگ امروزی همین گروههای اجتماعی معنایی از آپارتمانهای چهل- پنجاه متری را در بر میگیرد. با این همه ویلا خریدن در مازندران به حالت اشباع درآمدهاست. اکنون گروههایی از جاماندگان این ماجرا راهی روستاهای گیلان شدهاند و زمینهای مسکونی یا کشاورزی آن منطقه را با اشتیاق میخرند. در همین فرآیند اقتصادی است که بنگاههای معاملات ملکی گیلان تا میزان پنج برابر افزایش یافتهاست. تا جایی که روستاییان گیلانی هم ترفندهای روستایی خود را در خصوص فریب دادن شهریهای زیرک ارتقا میبخشند. بسیاری از خریداران تیزهوش شهری خیلی راحت فریب همین روستاییان به ظاهر ساده لوح را میخورند. سرآخر هم املاک خریداری شده معارضانی سرسخت مییابند. گاهی گفته میشود که در طرح دولت قرار دارند و گاهی نیز سندهایشان را خیلی خودمانی جعل کردهاند. نبودن دادگاه و محکمهای عادلانه به چنین روندی از معاملات رونق میبخشد.
اما هراس اجتماعی در ایران جمهوری اسلامی به همین جا پایان نمیپذیرد. گروههایی از مردم هم سرمایههای کوچک خود را در راه خرید اتومبیل به کار میگیرند. ثبت نام برای خرید خودرو از شیوههایی است که بسیاری از مردم برای آن سر و دست میشکنند. اما برنده شدن در ثبت نام خودرو به آن معنا است که میتوانند بیش از سی در صد سود ببرند. چنین سودی در روند تورم اقتصادی تا میزان صد در صد عایدیِ بادآوردهی نقدی در دست خریدار خواهد گذاشت. باورتان نمیشود تمامی این ثبت نامها میلیونی است و خودروسازان طی آنها دهها هزار میلیارد تومان پول به جیب میزنند. بیدلیل نیست که همین چند روز پیش “سازمان تعزیرات حکومتی” یکی از همین خودروسازان را چهارده هزار میلیارد تومان جریمه کرد. نمونهی دیگری از خرید خودرو را هم در بورس کالا به نمایش گذاشتهاند. اینجا نیز هر از چندگاهی دهها هزار خودرو به فروش درمیآید. خریداران خودرو از بورس کالا نیز چیزی حدود ده تا سی در صد سود نصیبشان خواهد شد. در بورس کالا هم خیل عظیم تودههای میلیونی خریدار را میبینیم که همگی میخواهند پولدار شوند یا به عبارتی دیگر سرمایههای اندک خود را از سقوط و بیارزشی وارهانند.
اکنون کارِ گروههای مرفهتر از طبقهی متوسط به آنجا کشیده است که گاهی ضمن خرید و فروش، چند اتومبیل هم برای خود احتکار میکنند. قیمت این اتومبیلها حتا لحظهای هم که شده، بالا میکشد. آنوقت خریداران نیز از راهکارهای دلالمآبانهی خود خوشحال میشوند. جدای از این، در فضای خرید و فروش یا دلالی خودرو عدهای هم پیدا شدهاند که آنان امتیاز کارت ملی افراد را میخرند. افرادی هستند که اتومبیل ندارند و طبق مقررات میتوانند در قرعهکشیهای خرید خودرو شرکت نمایند. این گروه می پذیرند که امتیاز خود را برای ثبت نام اتومبیل به دیگران بفروشند.
نمونههای فراوانی از پدیدهی هراس اجتماعی را در جاهای دیگری از جامعه نیز باید سراغ گرفت. چون هراس از گران شدن کالاها به خصوص اجناس خوراکی شرایطی را در مردم برمیانگیزد که به احتکار کردن خانگی مواد غذایی روی بیاورند. سپس یخچالهای خانگی از موادی پر میشوند که هر روز قیمتهایشان فزونی میگیرند. محتکران خانگی و خودمانی ارزاق عمومی هر لحظهای با خود میاندیشند که اکنون ضمن پیشخرید برنج، مرغ، گوشت، حبوبات و مواد شوینده تا چه میزان توانستهاند سود ببرند. البته چنین راهکاری فقط از افرادی برمیآید که سرمایههای اندکی با خود به همراه دارند. چون اکثریت فرودست جامعه همچنان در فقر و فلاکت خود دست و پا میزنند و حتا “دود کباب خوردن” هم برای ایشان به عنوان آرزو باقی ماندهاست.
مردم بیش از همه نگران بچههای خود هستند. این بچهها در هر سنینی که باشند چندان تغییری در حل معادله پیش نمیآورد. چنانکه همه روزه با ترس و دلهره کودکان خود را به مدرسه میرسانند و بازگرداندن آنها را نیز بر خود امری واجب میشمارند. حتا بچههای دبیرستانی نیز از این ماجرا مستثنا نمیشوند. چون خانوادهها ترس از آن دارند که مبادا فرزندانشان در چرخ دندهی آسیبهای اجتماعی حکومت چیزی کم بیاورند. مادران حتا اصرار میورزند که فرزندان دورهی دکترا یا کارشناسی ارشد خود را نیز به دانشگاه برسانند. این طوری دلشان کمی بیشتر آرام و قرار میگیرد. میگویند دم دربِ دانشگاه منتظرشان خواهند ایستاد. در روزهای تظاهرات عمومی حتا فشار میآورند که با فرزندشان به سر کار نیز بروند. اما پیداست که مدیران اجق وجق جمهوری اسلامی ضمن رفتارهای نامردمی خود همیشه به چنین خطر و هراسی در جامعه دامن میزنند. مردم تمامی کارهای روزانهی خود را ضمن نمونههای فراوانی از همین ترس تعقیب و دنبال میکنند. ترسی که به ظاهر هرگز پایانی برای آن متصور نیست.
هراس اجتماعی (social panic) بر ذهن و روان تمامی شهروندان ایرانی سنگینی میکند. چنین هراسی تنها از سیاستهای ناصواب و رفتارهای نامردمی دولتمردان جمهوری اسلامی میزاید. سپس شرایطی را برمیانگیزد که مردم بدون استثنا به هنجارهایی غیر طبیعی روی بیاورند. چون احساس ترس و خطر میکنند. این احساس ترس و خطر سالهای سال است که در ذهن شهروندان کشور دوام آوردهاست. اما مردم بنا طبیعت غریزی خویش از همسویی و همراهی با چنین خطری سر باز میزنند. آنان هنجارهای تلافیجویانهای را در ذهن خود دوره میکنند که شاید بتوانند چنین خطری را در جایی جا بگذارند. اما از وصول به چنین هدفی جا میمانند. در نتیجه به نمونههایی از رفتارهای جنونآمیز و غیر عادی دست میآزند. چنین رفتار جنونآمیزی تنها و تنها در جامعهی آسیبزای ایرانِ جمهوری اسلامی توجیه میپذیرد. وگرنه هرگز نمیتوان در جامعهای عادی از چنین هنجارهای توجیه به عمل آورد. پیداست که چنین معادلهای از ناهنجاریهای اجتماعی تنها ضمن سقوط جمهوری اسلامی است که فروکش خواهد کرد.