فلسطینیان در تاریخ معاصر خود، فاقد کشوری واقعی و رئیس جمهوری حقیقی بودند ولی همواره از یک آرمان و نفر اول برخوردار هستند. حاج امین الحسینی که رهبری دینی، اجتماعی و سیاسی در او جمعشده بود،از همان ابتدای دوران نکبت، نفر اول عرصه فلسطین قلمداد شد.
امین الحسینی در پی اخراج و درج نامش به عنوان همپیمان هیتلر، بازنده اصلی جنگ دوم جهانی، اواخر عمر خود را بهدور از میهن سپری کرد.
سپس احمد الشقیری در محافل عربی به عنوان مرد شماره یک و رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین منصوب شد که این انتصاب بنابر تصمیم تمامی رهبران عرب در چارچوب عالیترین فضای ملیگرایانه آن دوران یعنی اجلاس سران عرب، انجام گرفت.
الشقیری که با پشتیبانی عربی روی کار آمد، در پی اتهامات برخی مبنی برای مسئولیت او در شکست ژوئن 67 ، از سوی همان محافل عربی کنارگذاشته شد؛ اگرچه او از فرعیترین علل این شکست بود اما هدف سهلالوصولی برای قربانیکردن بهحساب میآمد.
در دوران گذار، یحیی حموده، معاون الشقیری به شکل چهره در سایه، به عنوان مرد اول «ساف» معرفی شد تا بدین ترتیب راه در برابر رهبری مبارزه مسلحانه متبلور درجنبش «فتح»، هموار شود که یاسر عرفات «ابوعمار» را به عنوان سخنگوی رسمی این جنبش و نماینده آن برای جانشینی الشقیری برای ریاست«ساف»، معرفی کرد.
به این ترتیب مسائل مربوط به رهبری فلسطین به روانی و به شکلی خودبخودی و منطقی پیش رفت و هر یک از مردان اول عرصه فلسطینی، دارای ویژگیهای مخصوص به خود بودند که در محافل مردمی مقبول افتاده و مردم او را به عنوان رهبر خود قلمداد کردند، به طوری که مخالفت برخی محافل، تاثیری بر جایگاه او یا نحوه تعامل دیگران با او نداشت.
اما هر بار با بروز مشکلات و مصائب برای فلسطینیان، مسئلهای جالب توجه در قالب ظهور این پرسش بروز میکرد که پس از خروج نفر اول، چه کسی جایگزین او میشود که دیگران در گفتوگو با او، وضعیت فلسطین و فلسطینیان را جویا خواهند شد؟
در دوران طولانی رهبری عرفات متشکل از شماری از عوامل فعال، جمعی بر این باور بودند که عرفات از شایستگی لازم برای ایفای نقش مرد اول برخوردار نیست. افرادی در داخل «فتح» در راستای سرنگونی عرفات پدیدار شدند ولی چندان جدیتی در تحقق این هدف نداشته و فاقد قدرت لازم برای انجام آن بودند زیرا مردی با توانمندیهای برجسته عرفات، از رقبای داخلی خود قویتر بود و توانست آنها را به حاشیه رانده و منزوی سازد.
تلاش جدیتر برای کنارزدن عرفات با مشارکت محافل تاثیرگذاری بود که طی آن، جغرافیای سیاسی مربوط به حضور انقلابی فلسطینی در «سوریه» در کنار قدرت مالی کارآمد «لیبی»، وارد عمل شدند.
در آن دوران، عرفات به مثابه شخصیت اسطورهای محصول رهبری طولانیترین جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1982 جاافتاد. به محض خروج عرفات از بندر بیروت در چهره طرف پیروز برتر از شکست نظامی، شمارش معکوس برای کنارزدن او آغاز شد و شکاف بزرگی در داخل «فتح» شکل گرفت.
دامنه این شکاف به دیگر نیروهای تحت لوای «ساف» نیز کشیده شد و زمانی که عرفات مجبور به تجدید مشروعیت خود از طریق شورای ملی فلسطین شد، هیچیک از کشورهای میزبان اجلاس قبلی شورای ملی، برپایی آن در کشور خود را به دلیل بروز این چنددستگی درونی داخل «ساف»، نپذیرفتند.
این شکاف، سرنوشت «ساف» و عرفات را زیر سئوالی جهانی با این مضمون برد که عرفات یا انشعابگران، کدامیک بر دیگری پیروز خواهد شد؟
ملک حسین، پادشاه بابصیرت اردن با تیزبینی، آینده را خواند و عوامل بروز حوادث سپتامبر سیاه 1970 را از حافظهاش پاک کرد و از برپایی اجلاس شورای ملی فلسطین در پایتخت کشورش استقبال کرد. در تاریخ ثبت شد که ملک حسین، شرایط را برای آغازی تازه برای «ساف» و رهبری عرفات فراهم کرد که بدین ترتیب، حرکت انشعابی و عوامل آن در انزوا قرار گرفته و نهایتا متلاشی شدند.
در کنار نام عرفات، یک بار از ابراهیم بکر، معاون، وکیل سمج و مخالف سرسخت، نامبرد شد. با پایان حضور نظامی انقلابی در اردن در پی حوادث سپتامبر 1970، عرفات دیگر معاونی نداشت بلکه صلاح خلف «ابو ایاد» به عنوان نفر دومی سربرآورد که از سوی افکار عمومی و به فضل شایستگیهایش و بدون معرفی رسمی یا حتی ترتیب سازمانی، به این سمت منصوب شد.
در شرایطی که بیشباهت به یک اپیدمی نبود، افرادی که به عنوان جانشینان احتمالی عرفات مطرح بودند یعنی ابو ایاد و بعد از او، ابو جهاد ترور شدند و خالد الحسن ابوالسعید نیز درگذشت. فاروق القدومی که به دلیل مخالفت با روند اسلو، از تصدی منصب نفر اول کنار رفت و محمود عباس که به عنوان نفر اول فلسطین منصوب و همچنان در این سمت است، دو شخصیت باقیمانده تاریخی برای این منصب بهشمار میآیند.
دوره دراز مدت رهبری عباس، طولانیترین دوران ریاست دولت خودگردان و رهبری جنبش «فتح» بعد از اسلو، به شکلی خودبخود و روان، به پایان راه خود رسیده تا دوره ویژه سرشار از ابهام، آغاز شود که معلوم نیست چهکسی جانشین او خواهد شد. در چنین فضای مبهمی است که شاهد پدیدهای هستیم که من نامش را «شهوت رهبری» مینامم.
در دوران عرفات، اقدامات انشعابگرانه بروز کرد که عملا شکست خوردند. در دوران عباس نیز چنددستگی رخ داد که با پدیدارشدن علنی آن و اقدامات پیگیرانه جنبش حماس، تمامیت موضوع فلسطین وارد تونلی غیر قابل خروج شد. اگر بخواهم خوشبینانه بگویم، حماس قدرت را در غزه قبضه کرد و بر سر نفوذ در کرانه باختری، وارد رقابت با «فتح» شد.
این وضعیت، باعث بروز حالتی دوگانه برای محمود عباس شد زیرا او قویترین فرد در راس «فتح» و حاکمیت خودگردان است اما درعین حال، ضعیفترین شخص در معادله منازعه با حماس و اسرائیل به حساب میآید زیرا او در آستانه ورود به نود سالگی خود است که بسیاری را به چشمداشتن به جانشینیاش، اغوا میکند. بسیاری از کشورها نیز این پرسش را پیشکشیدهاند که چه کسی جانشین عباس خواهد بود؟
اینجاست که باب بهروی اعلام نامزدیها بدون دقت کافی در شایستگیها و توانمندیها گشوده میشود. نکته مهمتر این است که روشن نیست، این نفر اول در پیچیدهترین مشکل جهانی، چگونه خواهد توانست به مجادله بر سر نام جانشین، حتی صرفا به خاطر معرفی رئیس حاکمیت فلسطین، پایان دهد.
برخی از نامهای مطرح برای جانشینی، گمان میکنند با استفاده از معادلات خارجی در چارچوب توافق مناطق و کشورهای ذینفود در امر فلسطین از جمله اسرائیل، میتوانند به ریاست برسند. این محافل بر این باروند که راه وصول به ریاست دولت خودگردان، هموارشده و امور صرفا نیازمند قدری کارگردانی است.
برخی هم بر وقوع کودتا در نظام جهانی برای مهار نقش آمریکا و اسرائیل و فعالشدن نقش قطبهای جدید یعنی روسیه، چین، هند، ایران و دیگر کشورها، حساب بازکردهاند گویی که نخستین اقدام این قطبها، توافق در مورد رئیس دولت خودگردان خواهد بود.
بسیاری از طرفهای امیدواربه تصاحب این منصب، چنین تصوری از امور داشته و خود را نزدیکترین فرد به جانشینی تصور کرده و بدین ترتیب است که نقش اسلام سیاسی در چنین شرطبندیهایی افزایش مییابد.
این وضعیت را میتوان نوعی «شهوت» دانست چرا که مدعیان استقلال بر معادلات خارجی که ربطی به مردم آنها ندارد، تکیه دارند. شانس تشنگان قدرت و رهبری، با بردهشدن نام صندوق آراء، به لزره میافتد زیرا اطمینان بیشاز حد آنها به تاثیر فیصلهبخش و تعیینکننده معادلات خارجی، آنها را در حالت انتظار دائم برای اتخاذ تصمیم از سوی طرفهای متنفذ خارجی قرار میدهد؛ آنهم در حالی که این متنفذان چه از نظام بینالمللی جدید یا قبلی همچنان در حال ارزیابی امور هستند.
این قطبها خواهان رئیس برای فلسطینیان نیستند بلکه به دنبال نمایندهای از جانب خود تحت عنوان و نام رئیس دولت خودگردان هستند.
ترجمه: «العربیه فارسی»
منبع: «الشرق الاوسط»