اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
  • حماسه گیلگمش سیروس اوندیلادزه
    حماسه گیلگمش داستانی حماسی از (بین‌النهرین) است که ماجراهای گیلگمش، پادشاه اوروک، و دوستش انکیدو را روایت می‌کند.: 1 . معرفی گیلگمش: گیلگمش پادشاهی قدرتمند اما ستمگر در شهر اوروک در(بین‌النهرین) (عراق امروزی) است. او دو سوم خدایی و یک سوم انسانی است و از نیرو و زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است. با
  • ایران آبستن انقلابی دیگر! (تجارب و بازخوانی انقلاب ۵۷) – هلمت احمدیان
    انقلاب ۱۳۵۷ یکی از عظیم ترین جنبش‌های توده‌ای در تاریخ ایران بود که منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد. اما با وجود این پیروزی اولیه، این انقلاب توسط ارتجاع اسلامی با یاری قدرت های سرمایه داری ربوده شد و ناکام ماند و شکست خوردو نهایتاً به سلطه‌ی یک نظام استبدادی مذهبی منجر گردید. در چهار دهه گذشته
اقتصاد

در دفاع از سیاست‌ها، استراتژی و تاکتیک‌های ‏مبارزاتی دکتر مصدق

تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم)‏

در ابتدا که هنوز ریشه مخالفت بقائی با مصدق کاملاً علنی نشده بود ‏مبارزین فعال در گرد خلیل ملکی کوشش فعال داشتند تا بقائی از این ‏کار منصرف شود و به رهبری حزب بازگردد. ولی این کار عملی ‏نشد. دکتربقائی در مقام رهبری با کمک اوباشی که همیشه او در گرد ‏خود فراهم کرده بود، معروف‌ترین ایشان امیر موبور، اقدام به برهم ‏زدن حزب نمود. بقائی اوباش را واداشت تا به حزب ریختند و جوانان ‏و فعالین در گرد ملکی را با چوب و چماق از حزب بیرون انداختند. با ‏این رخ نمود، طرفداران نهضت ملی و دکتر مصدق به رهبری آقای ‏خلیل ملکی از حزب بقائی بیرون رفتند و حزب زحمتکشان ملت ‏ایران با پسوند یا در پرانتز (نیروی سوم) را ساختند. ملکی بسیار ‏اصرار داشت تا عنوان حزب زحمتکشان ملت ایران حتماً جلوی ‏نیروی سوم قرار بگیرد.‏

نیروی سوم بزودی به صورت مهمترین و نیرومند‌ترین حزب ملی ‏طرفدار دکترمصدق درآمد. نیروی سوم، با حضور خلیل ملکی و ‏دیگر روشنفکران چپ ملی‌گرا درآن، پایگاه واقعی نیروهای چپ ملی ‏بدون وابستگی به شوروی گردید. روزنامه نیروی سوم ارگان ‏سازمان با بهترین مقالات و تحلیل‌های سیاسی به صورت آموزنده‌ترین ‏نشریه سیاسی وقت برای جوانان و علاقمندان نهضت ملی، ادامه ‏انتشار یافت. یادم هست نشریه هفتگی نیروی سوم، بحث‌های سیاسی ‏روز را مفصل‌تر می‌نوشت. در یکی از این بحث‌های آموزنده که در ‏دو سه صفحه بزرگ قرار گرفته و در آخر هفته انتشار یافته بود، نظر ‏مخالفین دولت به صورت سؤال و جواب را، همراه پاسخ مناسب ‏برای آن در دنباله موضوع آن تنظیم کرده بود. خواندن این سؤال و ‏جواب‌ها، برای من که آن زمان در سال‌های سوم و چهارم دبیرستان ‏بودم بسیار جالب و آموزنده بود. و همین نوع مقالات و بحث‌های ‏سیاسی و اجتماعی منتشره در آن، مایه پاسخگوئی صحبت‌ها و ‏بحث‌های نادرست توده‌ای‌ها در مدرسه و خیابان‌های شهر برایم ‏می‌شد.

من در این جا این موضوعات را برای آن‌هائی که بعد از ‏دوران حکومت ملی دکتر مصدق وارد میدان سیاست شده‌اند و آن ‏دوران را ندیده‌اند، برای آگاهی ایشان، این توضیحات را به طور ‏کوتاه شرح می‌دهم. در آن زمان، زمان دولت دکتر مصدق، که آزادی ‏بیان در جامعه وجود داشت، و هنوز حکومت کودتا نیامده بود که این ‏آزادی‌ها را بردارد، جوانان وعلاقمندان به سیاست، در خیابان‌های مهم ‏شهر، حد اقل در تهران که من حضور داشتم و شاهد آن بودم، دایره ‏وار گرد هم جمع می شدند و روی مطالب روز بحث می‌کردند. ‏معمولاً یک طرف طرفداران دکتر مصدق بودند که به ایشان مصدقی‌ها ‏می‌گفتند و طرف مقابل را توده‌ای‌ها تشکیل می‌دادند. در تهران، در ‏دروازه دولت، قسمت‌هائی از خیابان شاه رضا مثل چهار راه پهلوی، ‏خیابان شاه آباد، مخبرالدوله و بسیاری از بخش‌های دیگر شبیه این ‏گونه میدان‌ها و خیابان‌ها، محل تشکیل خیابانی این بحث‌ها بود، که ‏گاه همراه خشونت می‌شد.

این پدیده در دوران حکومت ملی دکتر ‏مصدق بوجود آمد و به سرعت شکل وسیعی به خود گرفت. بعد از ‏‏۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوران استبداد مذهبی جمهوری اسلامی در خانه ‏دوستان هم بزحمت می‌شد صحبت نمود چه رسد بحث در خیابان‌های ‏شهر. این نمود دمکراسی در دوران دولت ملی دکتر مصدق به جوانان ‏اجازه داد که آزادانه نظرات و افکار خود را بیان نمایند و نظرات و ‏افکار مخالف خود را آزادانه بشنوند. با پیش کشیدن این موضوع ‏خواستم گوشه‌های دیگری از برجستگی‌های دمکراتیک دوران دولت ‏ملی را نشان دهم.

من بسیار علاقمند به حکومت ملی دکتر مصدق و نیروی سوم و پیش ‏از آن حزب زحمتکشان ملت ایران، زمانی که طرفدار دکتر مصدق ‏بود، بودم و در جلساتی که برای عموم ترتیب می‌دادند شرکت ‏می‌کردم ولی عضویت حزب را پیدا نکرده بودم. تا این که نیروی ‏سوم تشکیل شد. روزی من نزدیک خانه مادر بزرگم که فاصله ‏کوتاهی با راه آهن دولتی، در ایستگاه تهران بودم. ساختمان ورودی ‏ایستگاه را آلمان‌ها زمان رضاشاه ساخته بودند. ساختمان بسیار محکم ‏وتالار ورودی وسیع و قشنگی داشت. سقف تالار را چوب‌هائی در ‏کنار هم نقش بندی شده بود که دراصل نقش صلیب شکسته را ‏می‌ساختند. و زمانی شاید انگلیس‌ها از آن آگاه شدند و مهندسین و ‏آرشیتکت‌های ساختمان نقش صلیب شکسته را عوض کردند.

حضور ‏این نقش و تغییر آن نمایش سیاست‌های دوران رضاشاهی در نزدیک ‏شدن به آلمان‌ها و کنار کشیدن از آن‌ها باحضور مقتدرانه انگلیسی‌ها ‏بود. از مطلب دور افتادم. در بیرون ایستگاه مثل دروازه دولت که در ‏بالا گفتم گروه زیادی دور هم جمع بودند و بحث سیاسی می‌کردند. باز ‏مثل همیشه گروهی مصدقی و در برابر ایشان توده ای‌ها بودند. در ‏راه آهن کارگران توده‌ای اکثریت داشتند و آن به خاطر اهمیتی بود که ‏حزب توده به کارگران داده و به مبارزات ایشان توجه بیشتری نموده ‏بود و ترتیب تشکیل سندیکاهای کارگری را داده بود. و سیاست حزب ‏توده سال‌ها از زمان تأسیس حزب توده چنین بود و پشتیبانی کارگران ‏را در مراکز بزرگ کارگری از جمله راه آهن سراسری و نیز شرکت ‏نفت به خود جلب نموده بود.

من هم با استفاده از مطالب سیاسی و اجتماعی و تاریخی که در ‏جلسات نیروی سوم یاد گرفته بودم وارد بحث ایشان شدم. من درآن ‏زمان کلاس نهم دبیرستان بودم. بحث‌ها ادامه داشت و من خواستم ‏بروم منزل که آن زمان در دروازه شمیران بود. که دیدم جوانی از ‏کارگرانی که در بحث شرکت داشتند دنبال من آمد و با من وارد ‏صحبت‌های خصوصی‌تر شد. و بسیار ابراز محبت کرد که من ‏طرفدار دکتر مصدق و نیز حزب نیروی سوم هستم. پرسید که آیا ‏عضو هستم گفتم هنوز نه. با علاقه زیاد مرا به عضویت حزب ‏تشویق کرد. و من هم از شما چه پنهان لازم داشتم یکی مرا به داخل ‏حزب هل بدهد. با یکدیگر با اتوبوس به مرکزحزب در خیابان ‏شاهرضا نزدیک استخر رامسر رفتیم. او معرف من شد و من افتخار ‏عضویت در حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) را پیدا ‏کردم. این واقعه شخصی من، علاقه بسیار زیاد مردم به سیاست ‏واحساس مسؤلیت فردی به آنچه در کشور می‌گذرد را در آن زمان ‏نشان می‌داد.

با انشعاب آقای خلیل ملکی از حزب زحمتکشان ملت ایران که رهبری ‏آن با دکتر مظفر بقائی که تا آن زمان از پشتیبانان بسیارمحکم و ‏معروف دکتر مصدق بود و از نظر مردم عملاً نفر دوم نهضت ملی ‏شناخته می‌شد، رفته رفته چهرۀ واقعی دکتر بقائی به جوانان و مردم ‏نشان داده شد. و چهره مقاوم و مبارز و شجاع دکتر بقائی در گذشته را ‏در سایه قرار داد. ‏

ملکی در رهبری حزب زحمتشکان ملت ایران (نیروی سوم)‏

ملکی در میان اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) که ‏معمولاً آنرا به صورت کوتاه آن ‏‎“‎نیروی سوم‎”‎‏ می‌خواندند، بسیار ‏محبوبیت داشت. در واقع خلیل ملکی شخصیتی شناخته شده در مبارزه ‏با حزب توده و تئوری و دستورالعمل‌های ساخت شوروی آن بود. ‏حزبی که همه وظیفه حزب و افراد آن را در خدمت حزب برادر که ‏همان دولت شوروی باشد قرار می‌داد. لذا توجه جمع وسیعی ‏ازمبارزین ملی را به سوی ملکی جلب نموده بود.

ملکی در روزنامۀ “نیروی سوم” مقالات با ارزشی را در معرفی ‏نیروی سوم می‌نوشت. از جمله در پاسخ به مقالات “نیروی سوم ‏پایگاه اجتماعی امپریالیست‌هاست” که در روزنامۀ “بسوی آینده”، ‏روزنامه صبح توده‌ای‌ها منتشر می‌گردید. سلسله مقالات “نیروی سوم ‏در برابر دو پایگاه اجتماعی امپریالیست” را نوشت، که بعد به ‏صورت جزوه‌ای تعلیماتی بیرون داده شد. ملکی در این سلسله مقالات ‏نقش جهانی نیروی سوم را بسیار روشن می‌سازد. و در کنار آن نقش ‏فریبکارانه حزب توده در دفاع از منافع شوروی در برابر منافع ملی ‏ایران و نقش شوروی در فریب جوانان جهان به بیراهۀ سوسیالیزم ‏استالینی را نشان می‌دهد.

برخورد منطقی ملکی با مسائل بسیار آموزنده بود. من هنوز بسیاری ‏از لغات و اصطلاحات خاص ملکی را در ذهن خود دارم. آن‌ها را در ‏روابط حزبی یاد گرفته بودم. از جمله این که باید “منطقی” صحبت ‏نمود. در کار “متر و ملاک‎”‎‏ که منظور مقیاس و معیار و ضابطه و ‏الگو می‌باشد، داشت، و اصرار داشت آن را بشناسیم. یاد می‌داد که ‏وقتی خبری را بیان می‌کنید حتمآ عنوان کنید که آن را شنیدید، دیدید، ‏خواندید و یا به هر صورت دیگری که خبر دستگیرتان شد آن را ‏عنوان کنید. یا نقشه و برنامه برای هرامری داشته باشید، یا ‏موضوعات را تنها سیاه و سفید نبینید بلکه خاکستری را هم در یاد ‏داشته باشید وبالاخره هرکس باید از خودش مایه بگذارد تا امکان ‏عملی شدن کار فراهم شود و باز بسیاری از رموزبیشتری از امور که ‏من وقتی پیش می‌آید بخاطر می‌آورم. من به جای خود نشان خواهم داد. متأسفانه آقای ملکی در مورد دکتر مصدق با استفاده از همین ‏‏”رموز” انتقادات شدید و بسیار نابجائی را به دکتر مصدق روا داشت، ‏که در جای خود آن‌ها را نشان خواهم داد. ‏

فعالیت‌های ملکی در نیروی سوم

‏ خلیل ملکی در حزب تازه بنیان شده زحمتکشان ملّت ایران (نیروی ‏سوم) بسیار فعال بود و با شرکت در جلسات فعالین و گفتگو با افراد ‏حزبی و مسؤلین حزبی جنب و جوشی حزبی را گسترده‌تر می‌کرد. ‏شرکت او درانتشارات حزب بسیار منظم و فعالانه بود. ملکی همزمان ‏با نوشتن مقالات و سرمقاله‌نویسی در شاهد، اقدام به انتشار یک سلسله ‏نظریات تئوریک نمود که اولین آن کتاب برخورد عقاید و آراء بود. ‏در این کتاب مطالب جالبی پیرامون حزب توده، اختلافات و تناقضات ‏داخلی، اصلاح‌طلبان حزبی و شکل‌گیری انشعاب از حزب و مسائل ‏روز، درموضع گیری‌های حزب توده در دفاع از شوروی و ‏بی‌توجهی به منافع ملی، نوشته شده است. این کتاب بسیار مورد توجه ‏جوانان و علاقه مندان به نهضت ملی و جبهه ملی قرار گرفت و بحث ‏های زیادی پیرامون مباحث مورد گفتگوی کتاب بوجود آورده بود که ‏بسیار سودمند و در خدمت نهضت ملی ایران بود.‏

روزنامه نیروی سوم نشریه نیروی سوم که با همت خلیل ملکی و ‏سایر منشعبین انتشار یافته بود بسیار مورد توجه جوانان بود. من یادم ‏هست که آخر هفته مطالبی به صورت سؤال وجواب از اوضاع را ‏می‌نوشت و اغلب پاسخ به مطالب حزب توده در نشریات خود بود. و ‏من بسیار از خواندن آن‌ها لذت می‌بردم و یاد می‌گرفتم و ذخیره‌ای ‏برای پاسخگوئی در مدرسه و تجمعات خیابانی در برابر ادعاهای ‏نادرست حزب توده را برایم فراهم می‌نمود. بعد از انشعاب از بقائی، ‏ابتدا روزنامه نیروی سوم از نظر تیراژ پائین آمد ولی به تدریج ‏موقعیت قبلی خود را به دست آورد و به تدریج بالاتر و بالاتر رفت.

فعالیت‌های حزب نیروی سوم

حزب نیروی سوم گردش دسته جمعی می‌گذاشت که بسیار جالب بودند ‏که نه تنها فرصت یک تفریح سالم و آموزنده را برای جوانان فراهم ‏می‌ساختند بلکه با شرکت افراد غیر حزبی در آن، سبب گسترش ‏تشکیلات حزبی می‌شدند و راه را برای آشنائی با حزب و ورود به ‏حزب برای جوانان علاقمند آسان می‌ساختند. یادم هست در یکی از ‏جلسات عمومی بحث و انتقاد، که در آنجا توده‌ای‌ها برای حمله به ‏خلیل ملکی حاضر می‌شدند و در بالا شرح آن را نوشتم. یکی از ‏شرکت‌کنندگان توده‌ای درجلسه بحث و انتقاد پرسید : چرا هر کاری ‏که ما می‌کنیم را شما انجام می‌دهید: ما گردش دسته جمعی می‌گذاریم ‏شما هم می‌گذارید و…. آقای جلال آل‌احمد در پاسخ گفت “مگر سیب ‏سرخ برای دست چلاق خوب است!” بعد اشاره کرد که شما هم کپیه ‏کارهائی که دراحزاب شوروی و کشورهای دیگر انجام می‌شود را ‏انجام می‌دهید.

در حزب، سرود می‌ساختند. سرود سی تیر بسیار ‏محبوبیت پیدا کرده بود و دسته جمعی با علاقه و حرارت آن را ‏می‌خواندند. متن سرود سی تیر ” این گونه آغاز می‌شد: شه (بعد از ‏پیروزی قیام شه را کردند شد) زمام ملتی، سپرده دست دولتی، که با ‏تفنگ و توپ تانک و تیر. کند حکومت، بخون کشاند، مردمی سپر ‏نموده جان….” سرود ادامه می یافت، بسیار زیبا و احساس برانگیز. ‏سرود در آخر این گونه تمام می‌شد “… بگو اکنون، بشاه دون، برو ‏بیرون، تو بمانی ای وطن جاوادانه!” که بعد از پیروزی قیام ملی سی ‏تیر، “شاه دون” را عوض کردند به “خصم دون”! ‏

صحبت فعالیت‌های نیروی سوم است. باید بنویسم که همه فعالیت‌ها ‏موفقیت‌آمیز نبود. فی‌المثل زمانی که کارگران کوره‌پزخانه، در زمان ‏دولت ملی اعتصاب کردند. حزب توده به پشتیبائی ایشان پرداخت. ‏فعالین نیروی سوم هم به دنبال کمک به کارگران کوره پزخانه شدند. ‏ولی درعمل در حالی که کمک‌های غذائی و غیره خوبی برای ایشان ‏فراهم می‌کردند ولی کارگران از حزب توده پشتیبانی می‌کردند که ‏اسباب ناراحتی فعالین حزب شده بود. واقعیت این بود، همان طور که ‏در بالا اشاره نمودم، حزب توده، سال‌ها، از ابتدای تأسیسش، فعالیت ‏زیادی در پشتیبانی از کارگران، به خصوص تشکیل سازمان‌ها و ‏سندیکاهای کارگری نموده بود و کارگران این تاریخچه کمک‌های ‏سیستماتیک حزب توده به طبقه کارگر را مدّ نظر داشتند.‏

آقای دکتر محمدعلی کاتوزیان و کتاب “خلیل ملکی، خاطرات سیاسی”‏

آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، از سرشناسان جامعه ‏سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به رهبری آقای خلیل ملکی، کتاب ‏مفصلی تحت عنوان “خلیل ملکی، خاطرات سیاسی” نوشته است. ‏بخش عمده این کتاب را مقدمه‌ای که آقای دکتر کاتوزیان برآن نوشته ‏است تشکیل می‌دهد. دراین مقدمه شرح نسبتاً مفصلی از وقایع سیاسی ‏مربوط به خاطرات آورده شده است. که حاوی توضیحات و نقد وقایع ‏تاریخی است که اغلب بسیار دقیق و مربوط نوشته شده است. من ‏اشکالات مختلفی در برخی از توضیحات تاریخی ایشان می‌بینم، ولی ‏قصد من نقد همه کتاب نیست. من در مواردی که لازم می بینم نقدی ‏خواهم نوشت.

مطالب انتقادی کتاب خاطرات خلیل ملکی بیشتر ‏معطوف به انتقادات و ایرادت سخت و نادرست آقای خلیل ملکی به ‏دکتر مصدق و سیاست‌ها و استراتژی مبارزاتی او و دنبال کردن ‏همان ایرادات و انتقادات نادرست از جانب آقای دکتر کاتوزیان و نیز ‏در زمینۀ انتقادات و نظرات نادرست آقای خلیل ملکی، به فعالیت‌های ‏مبارزین جبهۀ ملّی در سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۳ کشیده می‌شوند. که ‏در آن با شیوه‌ای تحقیر‌آمیز و تنگ نظری به ادامه بیان نظرات ‏نادرست و خلاف واقع آقای خلیل ملکی پرداخته‌اند. و آقای دکتر ‏کاتوزیان خود به بسط و شاخ و برگ دادن به مطالب کوشیده‌اند. ادامۀ ‏این نظرات تحقیرآمیز و کینه‌توزانه از جانب آقای خلیل ملکی و دکتر ‏کاتوزیان، دامنگیر سایر رهبران جبهۀ ملی نیز گردیده است. اهانت به ‏شخصیت‌های ملی دیگر از جمله مهندس عبدالحسین خلیلی و دکتر ‏فریدون کشاورز و مهندس حسیبی است، و در جای خود به همۀ این ‏موارد خواهم پرداخت. ‏

و در همه جا، سخن آقای خلیل ملکی و دکتر کاتوزیان این است که ‏اگر این افراد حقیر و بی‌اطلاع به امر سیاست به اندرزها و سفارشات ‏آقای خلیل ملکی گوش فرا می‌دادند، وضع شان به این جا نمی‌کشید و ‏کارشان درست بود!‏


خلیل ملکی

در مورد مطالب تاریخی دیگر کتاب، این جا و آن جا جای گفتگو ‏هست ولی من می‌گذرم چون با درازای این نوشته هماهنگی نمی‌تواند ‏داشته باشد. تنها به طورنمونه موردی را ذکر می‌کنم که نظرایشان ‏کاملاً با واقعیت آن روز تفاوت دارد و طرز معرفی ایشان از کلنل ‏پسیان، توهین‌آمیز به یک قهرمان ملی است. این مربوط می‌شود به ‏معرفی ایشان از کلنل محمد تقی خان پسیان که دولت ارتجاعی ‏قوام‌السلطنه درآن زمان، جنایت قتل این سردار ایرانی را انجام داده ‏است. درحالی که کلنل محمد تقی خان پسیان، از افسران تحصیل کرده، ‏ایران‌دوست، که مورد احترام قاطبه روشنفکران زمان خود و ‏محبوبیت در میان مردم ایران بوده است.

آقای کاتوزیان در کتاب ‏خاطرات، در مورد پسیان، آن هم به عنوان این که چرا مردم با ‏قوام‌السلطنه خوب نیستند، کوتاه چنین می‌نویسد: “ریشه بدبینی ‏عمومی نسبت به قوام به زمانی باز می‌گشت که کلنل محمد تقی خان ‏پسیان (رئیس ژاندارمری خراسان)، که پس از کودتای سوم اسفند از ‏هواخواهان سید ضیاء الدین طباطبائی شده بود) با دولت قوام – که در ‏سال ۱۳۰۰، بعد از حکومت صد روزه سید ضیاء تشکیل یافت – ‏یاغی شد، و در زد و خوردی که در پی آن با نیروی‌های مرکزی ‏داشت به قتل رسید”. توجه کنید که کاتوزیان تنها برای دفاع از قوام ‏السلطنه این چند خط را می‌نویسد و کلنل را بدون معرفی لازم تنها به ‏عنوان “یاغی” معرفی می‌کند. اواصلاً صحبتی از تحریک کردهای ‏قوچان توسط قوام برای قتل کلنل را نمی‌کند. واژه “یاغی” را در ‏دوران شاه روزنامه‌ها برای “دادشاه” که در بلوچستان راه می‌گرفت و ‏اختلال نظم استان را فراهم کرده بود و مستشار امریکائی در راه ‏بلوچستان را کشت و زنش را به اسارت گرفت را بکار بردند، و او را ‏یاغی خطاب کردند. یا برای نایب حسین کاشی که راهزنی می‌کرد ‏گفتند یاغی شده. کلنل پسیان دنبال آزاد کردن ایران بود، نه یک ‏‏”یاغی”!‏

‏ عنوان یاغی به کلنل پسیان دادن، کاملاً بی‌توجهی به مقام و موقعیت ‏این افسر رشید، فداکار و ایران دوست است. کلنل پسیان را مردم در ‏مقبره نادر به خاک سپردند و تا پنج سال همه ساله در روز قتل او در ‏‏۹ مهرعزاداری می‌نمودند. من باقی سرگذشت کلنل پسیان را در پایان ‏مقاله می‌آورم تا طولانی شدن آن دراین جا خللی در ادامه موضوع ‏مقاله ایجاد نکند.‏

آقای کاتوزیان با این معرفی نادرست، نه آن دوران را شناخته‌اند و نه ‏کلنل محمدتقی خان پسیان، افسری تحصیل کرده و ایران دوست را. ‏

دفاع از موضع گیری‌های نادرست آقای خلیل ملکی حتی در زمان ‏عضویت او در حزب توده

من از اینجا شروع می‌کنم که آقای کاتوزیان حتی از صحبت‌های ‏نادرست آقای ملکی در زمان عضویت ایشان درحزب توده نیز دفاع ‏می‌کند، و نمونه‌ای از آن را در این جا ذکر می‌کنم. این جریان مربوط ‏می‌شود به تقاضای امتیاز نقت شمال ایران از سوی شوروی در ‏‏۱۳۲۳. در این موضوع آقای دکتر رادمنش از طرف فراکسیون حزب ‏توده در مجلس چهادهم پیشتراعلام کرده بود که آن حزب با اعطای ‏هرگونه امتیازی به هر کشور بیگانه مخالف است. این امراختلاف ‏نظری را در میان افراد حزب بوجود آورده بود. ازجمله دکتر رضا ‏رادمنش، دکترفریدون کشاورز و ایرج اسکندری نیز موافقتی با دادن ‏این امتیاز نداشتند. در مقابل عبدالصمد کامبخش که همیشه هوادار ‏منافع دولت شوروی بود و رضا روستا از آن طرفداری می‌کردند. ‏ولی سرانجام حزب توده قویاً به پشتیبانی کامل از این قرارداد پرداخت ‏و ثابت نمود که هرگز منافع برادر بزرگتر را فراموش نمی‌کند.

در این ‏میان دکتر مصدق با درمیان کشیدن سیاست موازنه منفی، گفت که به ‏جای آن که به انگلیس و شوروی امتیازی مساوی بدهیم به هیچ طرف ‏امتیازی نمی‌دهیم، جلوی بستن قرارداد را گرفت و سرانجام در دنباله ‏این مخالفت، کار را به ملی کردن صنایع نفت درمجلس شانزدهم ‏کشاند. از طرف دیگر آقای احسان طبری در روزنامه مردم به نحوی ‏کوشش به توجیه و دفاع از موضع حزب می‌پردازد و درآن مقاله ‏ایران را حریم امنیت شوروی قلمداد می‌کند، و این ادعا شدیداً مورد ‏اعتراض محافل مختلف در کشور قرار گرفت. آقای ملکی در آن ‏زمان عضو حزب توده ایران در روزنامه رهبر از نظرات احسان ‏طبری جانبداری می‌نماید: من متنی که آقای کاتوزیان در کتاب خود، ‏در این مورد نوشته را دراین جا نقل می‌نمایم:‏

آقای کاتوزیان دربخشی از کتاب خود به مبحث “نفت شمال” پرداخته ‏است. در این بخش می گوید در ۱۳۲۳ شوروی از ایران تقاضای ‏امتیاز نفت شمال را نمود. دکتر رادمنش از طرف فراکسیون حزب ‏توده در مجلس چهاردهم اعلام کرده بود که آن حزب با دادن هیچگونه ‏امتیازی به هر کشور بیگانه‌ای مخالف است. دولت ساعد در برابر این ‏تقاضا به نعل و به میخ می‌زد. اکثریت نمایندگان مجلس، از جمله دکتر ‏مصدق، به دلائل متفاوت، با دادن امتیاز نفت شمال به شوروی ‏مخالفت می‌کردند. سران حزب توده هم در برابر مسأله گیج شده بودند. ‏بعد آقای کاتوزیان شرح کوتاهی از مخالفین و موافقین امتیاز در حزب ‏توده می‌نویسد: دکتر رادمنش، دکتر فریدون کشاورز و ایرج اسکندری ‏مخالف بودند در مقابل کامبخش و رضا روستا از آن جانبداری ‏می‌کردند.اما قدرت شوروی از سوئی، تعهد احساسی کامبخش‌ها از ‏سوی دیگری، و ضعف و تردید رادمنش‌ها از جانب سوم،سران حزب ‏را در دفاع سرسختانه از تقاضای شوروی متفق کرد.‏

اعضای فعال و جوان حزب توده طبیعتاً با این پیشنهاد موافق نبودند. ‏اما طبیعتاً برای حفظ آبروی حزبی که هنوز امید اصلاح را داشتد در ‏ظاهر پته آن را برآب نمی‌انداختند. از جمله احسان طبری در مقاله‌ای ‏در روزنامه مردم سعی کرده بود که موضع حزب توده را به نحوی ‏توجیه کند. و هنگامی که مقاله او در محافل مخالف امتیاز – بیشتر به ‏این جهت که طبری ایران را جزء “حریم امنیت” شوروی خوانده بود- ‏سرو صدائی به راه انداخت. ملکی در روزنامه رهبر سعی کرد که از ‏او دفاع کرده باشد و قضیه را تا اندازه‌ای موجه جلوه دهد. از آن جمله ‏ملکی در مقاله خود توضیح داد:

که چون سیاست یک جانبه (یعنی تأسی ازسیاست انگلستان) در رگ و ‏پوست سازمان دولتی ما ریشه دوانیده باید برای خنثی کردن آن از ‏نیروی جدیدی استفاده نمائیم ولی این نیروی جدید نباید جانشین او (‏یعنی سیاست انگلستان) بشود. بلکه باید آن را خنثی نماید.” ‏

در دنباله آقای کاتوزیان می‌افزاید “این استدلال از نقطه نظرتئوریک ‏معرف همان روشی است که امروز به عنوان بی‌طرفی مثبت یا ‏سیاست عدم تعهد عالم‌گیر شده است.اما در چارچوب واقعیات فوری ‏شبهه هواداری از تقاضای شوروی را ایجاد می‌کرد.” ” ملکی و ‏یارانش به هیچ وجه طرفدار تقاضای شوروی نبودند و انتقادات خود ‏را صریحاً در حوزه و کمیته‌های حزب مطرح می‌کردند”.

در این موضع‌گیری بسیار مهم در زمان خود، آقای کاتوزیان پشتیبانی ‏صریح خلیل ملکی به واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی را با ‏توجیح معی‌الفارغ تئوری عدم تعهد می‌خواهد صاف کاری کند. و ‏موضوع مخالفت ملکی با امتیاز، در حوزه‌های حزبی که درهیچ کجا ‏ثبت نشده است را از خود ساخته است. عادلانه آنست که بگوئیم: آقای ‏ملکی در حالی که عضو حزب توده بوده این حرف را می‌زده است، ‏امروزه با توجه به عضویت او در حزب در آن زمان، انتقادی ‏شخصی برای او نباید محسوب شود، که آقای کاتوزیان دنبال صاف ‏کردن آن باشند. مردم ایران و رهبرانشان نظیر دکتر مصدق مخالف ‏واگذاری نفت شمال به روس‌ها بودند. با بخشیدن امتیاز نفت شمال به ‏شوروی جلوی استعمار انگلیس گرفته نمی‌شد. دو نیروی متجاوز ‏خارجی دخالت‌های در دولت وحکومت به سود خودشان را انجام ‏می‌دهند. معنی سیاست عدم تعهد این نیست که به هر دوی ایشان، ‏شوروی و انگلیس امتیاز داده شود! با این کار دخالت‌های ایشان ‏‏”خنثی” نمی‌شود. این کار تنها دفاع نادرستی از کار آقای ملکی در ‏پشتیبانی از قبول واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی است، آن هم ‏با استدلال و استفاده نادرست از مفهوم عدم تعهد.‏

آقای کاتوزیان باید قبول کنند که آقای خلیل ملکی عضو رده بالای ‏حزب توده بوده و بناچار در خدمت حزب فعالیت داشته است. و گرنه ‏شما جواب مقاله ایشان علیه دکتر مصدق با تیتر ” سر و ته یک ‏کرباس” که تیتر مقاله هم مضمون آن را به خوبی بیان می‌کند را چه ‏گونه میخواهید بدهید؟ ما این دوره از زندگی سیاسی ملکی را پای ‏گذشته و در دام حزب توده بودن باید بدانیم، و از آن بگذاریم و دنبالش ‏نکنیم. نه این که دنبال توجیه‌های مع‌الفارق شویم! ‏

آقای کاتوزیان و روی کار آمدن رضاشاه و کودتای سوم اسفند ‏‎۱۲۹۹‎

آقای دکتر کاتوزیان برخلاف نظر همه مورخین ایرانی و انگلیسی و ‏حتی آن‌هائی که در وقایع آن زمان ایران، از جانب دولت انگیس ‏شرکت داشتند، نقش ژنرال آیرونساید انگلیسی را، در فکرو قدم به قدم ‏کمک به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و نخست وزیری سید ضیا و روی ‏کار آمدن رضاشاه را به تفصیل بیان کرده اند (نمونه خاطرات شخص ‏ژنرال آیرونساید)، آقای کاتوزیان می‌نویسد رضاشاه خودش به فکر ‏کودتا افتاد و” کودتا” نکرد! بدون خونریزی بودن کودتا را عدم وجود ‏کودتا معرفی می‌کند. ‏

این درست است که در آن زمان دولت بریتانیا و لرد کرزن، ‏نخست‌وزیر انگلیس، از نقشه ژنرال آیرونساید، از فرماندهان بلند‌پایه ‏انگلیس در ایران، خبر لازم و کافی را نداشته اند. ولی خاطرات ‏ژنرال آیرونساید کاملاَ و دقیقاً نشان می‌دهد که برنامه کودتا زیرنظر ‏آیرونساید و نورمن، وزیرمختار انگلیس در ایران طراحی شده است. ‏و وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات انگلیس در آن زمان، با آن ‏همداستانی داشته است. لرد کرزن با وضع ایران آشنائی کامل داشته و ‏در کتاب خود”ایران و قضیه ایران” به تفصیل در بارۀ آن نوشته ‏است. کرزن به قشون یا دیوزیون قزاق، به دلیل وابستگی آن به ‏روس‌ها، بی‌اعتماد بوده است، حتی زمانی که روس‌ها آن را رها کرده ‏بودند. و به پیش‌برد کار هم اعتمادی نداشته است.

ژنرال آیرونساید از ‏جمله کاندیدهای دیگری برای کار داشته از جمله جم و نادر جهانبانی ‏که بعدها سپهبد شدند، کاندیدای کار بودند، جهانبانی آن را نپذیرفته ‏بود. دیویزیون قزاق در آن زمان تحت کنترل روس‌های تزاری بود و ‏ایشان مخارج آنرا تأمین می‌کردند. با قدرت گیری بلشویک‌ها در ‏روسیه، لشگر قزاق به نوعی بی‌سرپرست ماند. انگلیس‌ها در این ‏زمان سرپرستی و کنترل آن را به دست می‌گیرند. این کار در زمانی ‏صورت می‌گیرد که انگلیسی‌ها به دلیل وضع تنگ اقتصادی بعد از ‏جنگ جهانی اول به دنبال خروج نیروی‌های مستقر خود درمنطقه ‏شمال ایران بودند. ژنرال آیرونساید، ژنرال جوان و بعدها فیلد مارشال ‏ارتش انگلیس، مسؤلیت تخلیه نیروهای نظامی انگلیس را به عهده ‏داشته است.


ژنرال ویلیام ادموند آیرونساید

خاطرات ژنرال آیرونساید نشان می‌دهد که ایشان سید ‏ضیاء‌الدین طباطبائی، روزنامه نگار و بسیار باهوش، از وابستگان ‏سیاست انگلستان در ایران و از همراهان قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله ‏را برای این کار انتخاب و در دنباله، رضاخان میرپنج، فرمانده لشگر ‏قزاق رابه پشتیبانی و انجام کودتا باین کار تشویق می‌نمایند. رضاخان ‏همراه قشون قزاق در سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران می‌شود و تهران ‏را بدون خونریزی می‌گیرد. و اعلامیه معروف “حکم می‌کنم” را ‏انتشار می‌دهد. سید ضیاء فرمان نخست وزیری را از احمد شاه ‏می‌گیرد، ولی همان طور که قرار داشتند، دنبال برداشتن شاه نبودند. ‏سیدضیاء جمع کثیری از رجال بانفوذ مملکت را به زندان انداخت. این ‏کارسبب پشتیبانی بسیاری از روشنفکران آن زمان کشور، نظیر ‏عشقی و عارف با او شد. و اشعاری بسیار در مدح و ستایش او ‏ساختند: مهین سید ضیاءالدین خجسته صدراعظم شد.. او سید ضیاء ‏بود، او دست خدا بود، من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود.

هرچند ‏بعدها که عارف زنده ماند و روابط انگیسها و سید ضیاء را بیشتر ‏شناخت، گفت اگر چنین است من اشعارم را پس می گیرم. مثل آن که ‏وقتی شاملو از کشتن محمد مسعود بدست خسرو روزبه، با باز کردن ‏اسرار حزب توده در “من متهم می‌کنم” توسط دکتر فریدون کشاورز، ‏اطلاع پیدا کرد، اشعاری را که برای خسرو روزبه سروده بود را پس ‏گرفت. دنباله صحبت، سید ضیاء بسیار درعمل تند روی نمود، دیگر ‏کسی از افراد با نفوذ کشور، درمملکت باقی نمانده بود که از او دفاع ‏نماید. هرچند شخص باهوشی بود و برنامه او برای اصلاحات در ‏کشور را رضاشاه پیش گرفت. رضاشاه سید ضیاء را برکنار و خودش ‏به جای او نخست وزیر شد و سیدضیاء به انگلیس رفت. سیدضیاء در ‏دوران محمدرضاشاه، پس از فرار رضا شاه به ایران آمد. دکتر مصدق ‏در مجلس چهاردهم، با سخنرانی تکان‌دهنده‌ای که دوران دیکتاتوری ‏سیاه رضاشاهی را مورد شدید ترین انتقادها قرار داده بود، مانع از ‏قبول انتخاب سید ضیاء به مجلس شوری گردید. و سید ضیاء در ‏خدمت محمدرضا شاه به صورت نزدیک‌ترین و مورد اعتمادترین ‏مشاورین شاه ادامه زندگی داد. ‏

سید ضیاء الدین طباطبائی، عامل کودتا، خودش مکرر به وابستگی ‏خودش به دولت انگلیس، به عنوان قدرت‌نمائی خود، اذعان داشت. ‏حتی خود رضا شاه هم شبیه این گونه صحبت‌ها را چند بار گفته بود، ‏یک بار آن به دکتر مصدق، که مرا انگلیس‌ها سر کار آوردند ولی من ‏جلوی منافع ایشان در ایران را گرفتم. که ادعای اول درست وادعای ‏دوم آن نادرست است.‏

برای بهتر روشن شدن نقش رضاشاه و دلیل روی کار آوردن او با ‏توطئه دولت انگیس، کافی است به قرارداد ۱۹۳۳ نفت، که او با ‏دولت انگلیس بست توجه نمائیم. این قرارداد تا ۶۰ سال، فقط در ازاء ‏دو شلینگ اضافه بها برای هر بشکه نفت بسته شد. قرارداد دارسی که ‏تا ده سال دیگر منقضی می‌شد را، با هیاهوی بسیار به عنوان یک ‏اقدام بالا بلند میهنی “پاره کرد” و در بخاری انداخت!. در حالی که ‏براساس قرارداد دارسی، پس از انقضاء قرارداد، کلیه کارخانجات ‏صنایع نفت، بدون پرداخت بهای آن، دراختیار ایران قرار می‌گرفت. ‏و با قرارداد ۱۹۳۳ ایران مجبور بود که درملی شدن نفت، “عدم ‏النفع” شرکت سابق، به جهت انقضاء قرارداد، جلوتر از پایان آن، تا ‏‏۴۳ سال دیگر، یعنی عوائد شرکت نفت انگلیس از نفت ایران در این ‏مدت را به پردازد. علاوه بر این با این قرارداد مجبور بود، بهای ‏بسیار گران کارخانجات صنایع نفت در آن زمان را، به شرکت سابق ‏به پردازد. انگلیس زمانی که قرار داد ۱۹۱۹ وثوق‌الدله اجرا نشد، ‏نقشه کودتا و روی کار آوردن سیدضیاء و سپس رضا شاه را کشید و ‏موفق شد. رضاشاه با ایجاد دیکتاتوری دهان‌ها را بسته بود وکسی ‏جلوی او را برای بستن قرارداد ۱۹۳۳ نتوانست بگیرد. نمایندگان ‏مجلس فرمایشی او هم برای قانونی کردن قرارداد‌ها دست چین شده ‏بودند.

در مورد این قرارداد، حتی تیمورتاش، سردار معظم خراسانی، ‏وزیر دربارتحصیل کرده روسیه رضا شاه، که رونق حکومت رضا ‏شاه مدیون اوست، همراه سید حسن تقی‌زاده، وزیر مالیه در آن زمان، ‏هر دو روی قرارداد کار می‌کردند و هر دو به شدت مخالف بستن ‏قرار داد بودند و نظراتشان را نوشته بودند. ولی دهان ایشان هم برای ‏مخالفت با قرارداد بسته شده بود. حتی می‌گویند خود رضاشاه هم قلباً با ‏قرارداد موافق نبوده ولی مجلس فرمایشی او قرارداد را تصویب نمود. ‏رضا شاه همه کاسه کوزه ها را به گردن تقی‌زاده انداخت و او را ‏عامل بستن قرارداد معرفی کرد. یکی نیست به پرسد چه طور در ‏زمان دیکتاتوری مانند رضاشاه، کسی جرأت چنین کاری را دارد و ‏قرارداد به تصویب مجلس فرمایشی رضاشاه رسیده است؟ مگر خودش ‏قرارداد دارسی را با کوس و کرنا به آتش بخاری نیانداخت که حالا ‏می‌خواهد تقضیر قرارداد جدید را به گردن تقی‌زاده بیاندازد؟ دکتر ‏مصدق در مورد قرارداد ۱۹۳۳ نفت با انگلیس در مجلس چهادهم گفت ‏کسی از مادر زائیده نشده است که چنین خیانتی به مردم ومملکت ‏ایران نموده باشد! برای آگاهی بیشتر از جزئیات اسناد مربوط به ‏کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، به برنامه ویدیوئی “یک کلمه با محمد ‏امینی”، ضبط شده در سایت کلاب هاووس، با همین عنوان، رجوع ‏نمائید.‏

من دنبال نقد سایر مقالات تاریخی آقای دکتر کاتوزیان نیستم، چه مقاله ‏حاضر گنجایش در بر گرفتن آن‌ها را ندارد. تنها خواستم دو نمونه، ‏برای شناختن چگونگی کار”تاریخ‌نویسی” آقای دکتر کاتوزیان را، ‏در این جا ذکر نمایم. ‏

ادامه دارد

print

مقالات
محیط زیست
Visitor
0195396
Visit Today : 674
Visit Yesterday : 403