درود به شما دوستداران فلسفه. چرا بعضی از گزارههای فراطبی جنبه دینی پیدا میکنند؟ در حالی که برخی دیگر هرگز به باورهای دینی تبدیل نمیشند؟ امروز بر اساس یکی از فصلهای کتاب و انسان خدایان را آفرید نوشته پاسال بویر انسانشناس فرانسوی و پژوهشگر حوزه معرفتشناسی دین به این پرسش پاسخ خواهم داد که آیا هر گزاره فراطبیعی این رو داره که به یک باور دینی تبدیل بشه. ابتدا به این گزارهها توجه کنید. این مجسمه یک شیء مقدس است. هنگامی که آن را رها میکنیم به سمت پایین سقوط میکند و در نهایت به زمین میرسد. گزاره بعدی قوم برگزیدگان خدا بین مردم زندگی میکنند. پیر میشوند تا روزی نفس کشیدنشان متوقف شود و بمیرند. گزاره بعدی این صند چوبی متعلق به یک قدیس بوده است. هر بار که میشکند یک نجار آن را تعمیر میکند تا همیشه سالم بماند. حتماً با خودتون میگید که این گزارهها قابلیت تبدیل شدن به باورهای دینی رو ندارند. چرا؟ پاسخش روشنه چون هیچکدوم از اونها فراطبیعی نیستند. فراطبیعی بودن شرط لازم شکلگیری باورهای دینیه. با این حال آیا هر ایدهای که جنبه فراطبیعی داشته باشه میتونه به یک باور دینی تبدیل بشه؟ نه موضوع به این سادگی نیست شروط دیگری هم وجود دارند. حالا این گزارهها رو در نظر بگیرید یک کمد مقدس وجود دارد که هر وقت باران ببارد درهایش به صفحات شطرنج تبدیل میشوند. گزاره بعدی این مجسمه جادوییست. هر بار که کسی به آن فکر کند ناپدید می میشود. این ایدهها بدون شک شگفتانگیز و فراطبیعی هستند اما همچنان از قابلیت تبدیل شدن به باورهای دینی برخوردار نیستند. چرا؟ چون ابطالپذیرند. به این معنا که میشه به راحتی صدق و کذبشون رو مورد آزمون و بررسی قرار داد. در رابطه با گزاره اول میشه گفت باشه منتظر میشینیم تا بارون بباره. اونوقت ببینیم آیا وا های کمد به صفحات شطرنج تبدیل میشند یا نه؟ در رابطه با گزاره دوم میشه گفت کاری نداره من همین الان به مجسمه جادویی شما فکر میکنم ببینیم ناپدید میشه یا نه. وقتی نتیجه مشاهده با ادعا همخوانی نداشته باشه این ایدههای فراطبیعی خیلی زود اعتبار خودشون رو از دست میدن و شانسی برای تبدیل شدن به باورهای دینی پایدار پیدا نمیکنند. اما حالا به این گزاره توجه کنید. شما پیش از این زندگیهای متعددی داشتید و در بدنهای متفاوتی متولد شدید. اما پس از هر تولد زندگیهای پیشین خود را فراموش کردید. این گزاره فراطبیعی ابطالپذیر نیست. البته اثباتپذیر هم نیست. هیچ راهی برای بررسی صحتش وجود نداره و هیچ تجربه تونه اون رو به طور قطع تأیید یا رد کنه. حتماً متوجه شدید که این همون مفهوم تناسخه که در آیین بودایی وجود داره. اونچه میخوام بگم اینه که برای اینکه ایده فراطبیعی به باور دینی تبدیل بشه، تنها فراطبیعی بودن کافی نیست، بلکه باید به گونهای باشه که امکان ابطالش وجود نداشته باشه. با این وجود دو شرط فراطبیعی بودن و ابطال ناپذیر بودن هم برای تبدیل شدن یک ایده به باور دینی کافی نیستند. در ادامه توضیح میدم که چه ویژگیهای دیگری یک باور فراطبیعی رو به یک باور دینی پایدار و مؤثر تبدیل میکنند. شرط لازم بعدی شرط شکوه و عظمته. برای اینکه یک پدیده فراطبیعی به باور دینی پایدار و موفق تبدیل بشه لازمه که شکوهمند و پر مت باشه تا بتونه احساسات عمیق انسانی رو برانگیزه و در ذهن انسان جایگاه رفیعی پیدا کنه. شکوه و عظمت عناصر کلیدی در پذیرش و پایداری باورهای دینی هستند. چرا که تنها اونچه فراتر از تصور و دسترس انسان باشه میتونه درش احساسی از شگفتزدگی، تواضع و تسلیم بیافرینه. به عنوان مثال به این گزاره توجه کنید. خداوند قادر مطلق است اما فقط بعد از ظهرهای چهارشنبه وجود دارد. چنین گزارهای به دلیل محدودیتی که برای خدا قائل میشه از شکوه و عظمت کافی برخوردار نیست و احساس تقدس رو در ذهن انسان برنمیانگیزه. چه بسا به نظر نامعقول و حتی مذحک بیاد. خدایی که فقط در ساعاتی مشخص در دسترس باشه نمیتونه به کانون یک باور دینی قدرتمند تبدیل بشه. ویژگیهای مطلق و نامحدود بودن رو که لازمه شکوه و عظمت امر قدسیه از دست میده. از طرف دیگه برخی ایدههای فراطبیعی هرچند برای خلق یک داستان موفق و خیالانگیز مناسباند اما برای تبدیل شدن به یک باور دینی نافظ و پرنفوذ به اندازه کافی شکوهمند و پرعظمت نیستند. به این گزاره توجه کنید. در جنگل خ هرگوشی وجود دارد که میتواند به زبان انسانها سخن بگوید. این ایده خلاقانه، شگفتانگیز و فراطبیعی میتونه عنصری جذاب برای داستانی مثل آلیس در سرزمین عجایب باشه. با این حال فاقد اون سطح از شکوه و عظمت و تقدسه که بتونه در قالب یک باور دینی جای بگیره. در واقع برای اینکه یک ایده فراتبی بتونه به باور دینی تبدیل بشه باید فراتر از امور روزمره و تصورات عادی باشه باید گسترهای نامحدود داشته باشه عظمت ماورایی رو منعکس کنه و احساسی از هیبت و شکوه و عظمت در ذهن انسان برانگیزه. دیگر شرط لازم برای تحقق یک باور دینی موفق شرط عملگراییه. برای اینکه یک باور فراطبی بتونه به یک باور دینی پایدار و موفق تبدیل بشه باید از ویژگی عملگرایی برخوردار باشه یعنی باید نقش ملموس و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی انسانها ایفا کنه. اگر یک باور فراطبی هیچ کاربردی در زندگی نداشته باشه و تغییری در رفتارها و تصمیمگیریهای مردم ایجاد نکنه، امکان تبدیل شدن به یک باور دینی پایدار رو نخواهد داشت. این گزاره رو در نظر بگیرید. خدا وجود دارد اما نسبت به آنچه در این جهان رخ میدهد کور و کر است و چ تأثیری بر امور طبیعی ندارد. چنین گزارهای هرچند یک ایده فراطبیعیه اما چون هیچ تأثیر عملی در زندگی انسان نداره و به هیچ رفتار خاصی منجر نمیشه نمیتونه به یک باور دینی تأثیرگذار تبدیل بشه. حالا به این گزاره توجه کنید. خدا وجود دارد و نسبت به همه اعمال انسانها آگاه است. او نیکوکاران را پاداش میبخشد و گناهکاران را مجازات خواهد کرد. این گزاره میتونه به یک باور دینی تبدیل بشه و شده چون روی رفتار اجتماعی انسانها تأثیر مستقیم داشته. وقتی افراد باور کنن که اعمالشون تحت نظارته و پاداش و مجازات در انتظارشونه رفتارشون رو متناسب باورشون تنظیم میکنند. حالا به این گزاره توجه کنید. مجسمه مریم مقدس دعاهای ما را میشنود. خب میشنود که میشود حالا چهکار کنیم؟ این ایده اگرچه فراطبیه اما به تنهایی قابلیت تبدیل شدن به یک باور دینی رو نداره. چون اعتقاد به اینکه مجسمهای دعاهای ما رو میشنوه تغییری در زندگی ما ایجاد نمیکنه. حالا اگر این گزاره رو به این شکل بیان کنیم که مجسمه مریم مقدس دعاهای ما را میشنود و میتواند آنها را مستجاب کند. حالا این باور میتونه در منش و رفتار انسانها اثرگذار باشه. انسانی که قائل به چنین باوری باشه در برابر این مجسمه دعا میکنه، نظر میکنه و امید به استجابت داره. به این ترتیب این گزاره در قالب یک باور دینی موندگار شده. در باورهای سنتی قوم اودوکهای سودان درخت آبنوس دارای ویژگیه که اون رو از سایر گیاهان و اشیا طبیعی متمایز میکنه. گفته میشه که این میتونه مکالماتی رو که مردم در سایهش انجام میدن بشنوه. اما اگر این باور فقط به این گزاره محدود میشد که درخت آبنوس مکالمات رو میشنوه، تأثیری در زندگی افراد نداشت. برای اینکه این گزاره عملگرایی لازم رو برای تبدیل شدن به یک باور دینی پیدا کنه، باید عنصری کنشزا و تأثیرگذار بر رفتار انسانی درش گنجونده بشه. به همین دلیل در باب ورهای قوم ادوک درخت آبنوس نه تنها شنونده راسهاست بلکه در صورت لزوم میتونه اونچه رو که شنیده فاش کنه. برای کشف این رازها فردی که صلاحیت داره باید شاخهای از درخت آبنس رو بچینه اون رو بسوزونه و خاکسترش رو درون کاسهای از آب بریزه. سپس نقشهایی که خاکستر بر سطح آب ایجاد میکنه پیام مورد نظر رو آشکار خواهند کرد. تبدیل شده به یک باور دینی چون فراطبیعیه، ابطال ناپذیره و اثبات ناپذیره، پرشکوه و اسرارآمیزه و مستقیماً در زندگی انسان باورمند تأثیر داره. چرا که روی تصمیمگیریها، روابط اجتماعی ایجاد احساس امنیت یا احساس تهدید در افراد تأثیر میگذاره. خب میرسیم به آخرین شرط لازم در برساخت باورهای دینی که امروز میخوام ازش صحبت کنم. ببینید با باورهای فراطبیعی دینی در بنیادیترین سطح خودشون پاسخی به تمایلات، خواستهها و نیازهای برآورده نشده انسان هستند. انسان برخلاف سایر موجودات به بیعدالتی ذاتی جهان طبیعت آگاهه. او میبینه که رنج و بیعدالتی در ساختار طبیعت تنیده شده و در عین حال خودش رو در ریشکن کردن رنجها و بیعدالتیها نات . انسانی که آرزوش جهانی منصفانه و عادلانه است بایت نابرابریها و بیعدالتیها روبهرو میشه. همون طور که انسان عدالت مطلق رو آرزو داره و بهش نمیرسه، آگاهی مطلق رو هم آرزو داره و به اون هم نمیرسه. آگاهی نسبی انسان از جهان او رو به این فکر وا میداره که ای کاش به همه چیز آگاه بود. اما واقعیت اینه که انسان نسبت به بسیاری از امور جهان نادانه. از طرف دیگه او خواهان عمر جاودانه اما میدونه که مرگ براش اجتناب ناپذیره. انسان میخواد جهان رو تحت کنترل خودش داشته باشه اما بیشمار متغیر طبیعی خارج از حیته اختیار اوست. ذهن انسان در مواجهه با این کمبودها باورهای فراطبیعی دینی میسازه تا به این نارضایتیها پاسخ بدن. ه زندگی پس از مرگ یک نمونه از این تلاش ذهنیه. یک ایده فراطبیعی، ابطال ناپذیر و البته اثبات ناپذیر، مؤثر در زندگی انسان، شکوهمند و پرعظمت که در عین حال هم آرزوی جاودانگی رو برآورده میکنه و هم وعده برقراری عدالت مطلق رو میده. انسانی که در این جهان عدالت رو پیدا نمیکنه به آینده پس از مرگ میاندیشه که در ش عدالت برقرار خواهد شد. او که در این زندگی فناپذیره جهانی رو تصور میکنه که درش زندگی بیپایان باشه. او که از درد و رنج فراریه بهشتی رو در ذهن خودش میآفرینه که درش سعادت مطلق حاکم باشه. اما فراتر از مفهوم زندگی پس از مرگ، مفهوم خدا به ویژه در ادیان ابراهیمی کاملترین برساخته دینی ذهن انسانه. موجودی که نه تنها تمام معیارهای پیشگفته رو داره. یعنی فراطبیعی، ابطال ناپذیر، پرشکوه و تأثیرگذار بر زندگی انسانه، بلکه دقیقاً اون چیزیه که انسان آرزو داشت خودش باشه اما نیست. خدا در تصور انسان موجودی ابدی و ازلی، دانای مطلق، قادر مطلق و عادل مطلقه در حالی که انسان در برابر این ویژگیها خودش رو فانی، نادان نا ناتوان و عاجز از اجرای عدالت مطلق میبینه. به همین ترتیب اگر در صفات خدا دقت کنیم متوجه میشیم که هر یک از اونها بازتابی از خواستههای تحقق نیافته انسانه. انسانی که از مشاهده محدودیتهای خودش در عذابه، موجودی رو در ذهن خودش تصور میکنه که از تمام ضعفهای او مبراست و در عین حال تمام آرزوهاش رو مجسم میکنه. ابراین اگر بخوام جمعبندی کنم یک ایده فراطبیعی برای اینکه به یک باور دینی تبدیل بشه باید از ویژگیهایی که برشمردم برخوردار باشه یعنی فراطبی باشه ابطال نامپذیر باشه شکوهمند باشه در زندگی انسان تأثیر عملی داشته باشه و در نهایت آرزوهای دستنیافته انسان در جهان واقع رو در عالم انتضاعی ذهن برآورده کنه. اینها ویژگیهای اصلی باورهای دینی هستند. در فضای مجادلات سنتی بین الهیدانهایی که در مقام مدافعان باورهای دینی برمیان و آتئئیستهایی که باورهای دینی رو نقد میکنند و به چالش میکشند، جای رویکرد سومی خالی به نظر میرسه. رویکردی که نه در پی ارزش داوری دین بلکه در جستجوی شناخت فرایندهای پیدایش و تکوین دین افت که در نقطه تلاقی معرفتشناسی دین، روانشناسی دین و جامعهشناسی دین قرار میگیره نه دغدغه اثبات امر قدسی رو داره و نه قصد نفع کردنش رو داره، بلکه تلاش میکنه تا بفهمه ذهن انسان چگونه و با چه مکانیسمهایی مفاهیم فراطبیعی میسازه، چگونه به این مفاهیم ساختار منطقی و معنا میبخشه و چگونه به برخی از این مفاهیم فراطبیعی ایمان میاره و اونها را به امر دینی تبدیل میکنه؟ یک نمایش شعبدهبازی رو در نظر بگیرید که درش خرگوشی ناگهان زیر کلاه شعبده باز ظاهر میشه. یکی از تماشاگران این رو معجزه فراطبیعی میدونه. در حالی که دیگری هرچند از ترفند شعبده باز آگاه نیست به گفتن اینکه قطعاً کلکی در کار بوده بسنده میکنه. سومی به جای بحث نظری یواشکی میره پشت صحنه تا از ترفندهای شعبده باز سر دربیاره. کشف میکنه که در میز کار شعبده باز محفظهای مخفی تعبیه شده که خرگوش رو در لحظه مناسب به زیر کلاه هدایت میکنه. در واقع این فرد کنجکاو به عرصهای فراتر از بحث و جدلهای معمول قدم گذاشته و میخواد سازوکار شعبدهبازی رو کشف کنه. به همین قیاس آقای پاسکال بویر در کتاب و انسان خدایان را آفرید از موضع متفاوتی به پدیده دینی نگاه میکنه. نه مثل مؤمنانی که به معجزه دین دل میبازند و نه مثل شکاکانی که صرفاً بر انکار معجزه دین بسنده میکنند. رویکرد پاسکال بویر کاوشگرایان است. او ساختار مکانیکی باورهای دینی رو کالبکافی میکنه تا از ساز وکار و رمز و هاش پرده برداره. او در سدد ارزشآوری باورهای دینی نیست بلکه در سدد درک و فهم مکانیسمهاییه که ذهن بشر رو به سوی امر فراطبیعی دینی سوق دادند. چگونه است که تجربه زیسته انسان در طول تاریخ و در فرهنگهای گوناگون به برساخت و پذیرش باورهای دینی انجام میده؟ چه ففرآیندهای اپیستمولوژیک روانشناختی و اجتماعی در شکلگیری این باورها دخیل بودند. اینها پرسشهایی هستند که فقط یک رویکرد تحلیلی و تفسیری نسبت به امر فراطبیعی دینی میتونه بهشون پاسخ بده. چنین رویکردی نه جای الهیات رو میگیره و نه جای نقد دین رو میگیره. هر کدوم از اینها خواستگاه، جایگاه و عملکرد خودشون رو دارند. اما این رویکرد سوم افقی تازه به نظرگاه ما اضافه میکنه. افقی که درش یک حقیقت عینی به حساب میاد و نه صرفاً به یک پندار خام تقلیل داده میشه بلکه به مثابع پدیدهای انسانی و فرهنگی مورد بررسی قرار میگیره. دوستان با اینکه ممکنه در انتهای همه ویدئوهام این جمله رو تکرار نکنم این رو بدونید که همیشه از صمیم قلب از تکتک شما مشوقان و حامیان کانال آوای فلسفه سپاسگزارم. زب خودتون باشید تا دیدار بعد خردیار و نگهدارتون